منظور از اینکه خداوند هرکه رابخواهد هدایت می کند چیست؟
خداوند در آیه ۴۶ سوره نور می فرماید که : خدا هر که را بخواهد به راه راست هدایت می کند منظور چیست؟
چند نکته:
۱. مساله هدایت و ضلالت، مستند به خداوند سبحان است. او هر که را بخواهد هدایت و هر که را بخواهد گمراه مىکند.
۲. سنت الهی بر این تعلق گرفته که کسانى را هدایت می نماید که بسوى او بازگشت کنند: «یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ»؛ هدایت مىکند به سوى خود هر که را که به سوى او بازگشت نماید.(۱)
و کسانى را گمراه می کند که به آیات واضحه و روشن او کفر بورزند: «وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ» کسانى را که از اهل کفر و مکر، خداوند گمراهشان کرده باشد دیگر هدایت شدنى نیستند.(۲)
این بر اساس سنت الهی و نظام متقنى است که دائما جریان داشته و هرگز خلل نمىپذیرد. (۳)
۳. همیشه اعمال و کردار انسان، نتائج و ثمرات و بازتاب خاصى دارد.
اگر انسان به دنبال عمل نیک باشد، نتیجه آن، روشنبینى و توفیق و هدایت بیشتر به سوى خدا و انجام اعمال بهتر است:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»؛ اگر پرهیزگارى پیشه کنید خداوند حس تشخیص حق از باطل را در شما زنده مىکند و به شما روشنبینى عطا مىفرماید. (۴)
و اگر انسان به دنبال زشتیها برود، تاریکى و تیرگى قلبش افزون مىیگردد، و به سوى گناه بیشترى سوق داده مىشود، و گاه تا سر حد انکار خداوند مىیرسند:
«ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ»؛ عاقبت افرادى که اعمال بد انجام مىدهند به این جا منتهى شد که آیات خدا را تکذیب کردند و مورد استهزاء قرار دادند. (۵)
و در آیه دیگر: «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» هنگامى که از حق برگشتند خداوند دلهاى آنها را برگردانید.(۶)
۴. پس اگر خدا به کسانى توفیق هدایت مىدهد و یا از کسانى توفیق را سلب مىکند نتیجه مستقیم اعمال خود آنها است.
به عبارت دیگر: کسى که متصف به صفت توبه و رجوع به حق باشد و افکار و عقایدش در گرو هواهای نفسانیش نباشد، خداوند او را با این دعوت حقه (قرآن) هدایت مىفرماید.
و کسى که افکار و عقایدش در قید هوای نفسش گرفتار باشد گمراه مىشود و از آیات قرآن نیز منتفع نمىگردد، هر چند که معجزه هم باشد: «وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ»(۷). (۸)
در تفسیر تسنیم، ذیل آیه شریفه «یُضِلُّ بِهِ کَثیراً وَ یَهْدی بِهِ کَثیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ» (۹)، مطالب مفیدی در زمینه اضلال و هدایت الهی بیان شده که باستحضار می رسد:
اضلال و هدایت نسبت به خداوند بر دو قسم است:
یکی ابتدایی، و دیگری پاداشی و کیفری.
هدایت ابتدایی از اوصاف کمالی حق است که با تعبیرهایی مانند: “إنّا هدیناه السّبیل”(۱۰)، “وهدیناه النّجدیْن”(۱۱) و “هدًی للنّاس”(۱۲) از آن یاد شده است و بر دو گونه است:
یکی تشریعی که به معنای “ارائه طریق” است و نصیب همه انسانها میشود؛ و دیگری تکوینی که شامل همه موجودات اعم از انسان و غیر انسان است؛ چون خداوند همه را از راه فطرت یا غریزه یا میل به کمالهای شایسته آنها راهنمایی کرده است: “ربّنا الّذی أعطی کلّ شیءٍ خلقه ثمّ هدی”(۱۳).
غیر از هدایت عمومی ابتدایی، خدای سبحان هدایتی ویژه به نام هدایت پاداشی برای مکلّفان دارد که به معنای “ایصال به مطلوب” و تسدید و تأیید است، و نصیب کسانی میشود که با حسن اختیار خود بر اثر هدایت ابتدایی خداوند، حق را پذیرفته و به آن عمل کرده باشند.
کسی که طبق هدایت تشریعی به معارف الهی ایمان آورد و به احکام عمل کند خدای سبحان به او توفیقی میدهد تا بقیه راه را به آسانی طی کند و این توفیق، نتیجه عمل اوست. از این رو خداوند میفرماید: “فأمّا من أعطی واتّقی وصدّق بالحسنی فسنیسّره للیسری”(۱۴).
کسی که اهل عطا و تقوا و تصدیق باشد او را برای عبادت و درستکاری آسان میکنیم، تا به آسانی بتواند راههای تکامل را طی کند و این همان هدایت پاداشی است.
آیاتی مانند “والّذین اهتدوا زادهم هدی”(۱۵)، “من یؤمن بالله یهد قلبه”(۱۶)، “ویهدی إلیه من یُنیب”(۱۷) و “إن تطیعوه تهتدوا”(۱۸) ناظر به این هدایت است.
و آیه شریفه “إهدنا الصراط المستقیم” نیز ناظر به همین هدایت و بدین معناست: خدایا راه تقرب به خودت را به ما نشان دادی، آن را شناختیم و به سوی تو آمدیم؛ اکنون نورانیّتی عطا کن تا از اطاعت تو لذّت ببریم و از معصیت تو برنجیم.
خداوند وعده داده است: کسی که در راه حق قدم بردارد او را مشمول لطف خاص خود میکند؛ چنان که درباره اصحاب کهف میفرماید: “وزدناهم هدی”(۱۹).
امّا اضلال ابتدایی از اوصاف نقص و صفات سلبی خدای سبحان است که به دو صورت فرض میشود:
۱ ـ تشریعی: یعنی قانون بد و باطل وضع کردن، و نطق به باطل کردن، و یا بیان نکردن حقیقت. این گونه اضلال ابتدایی قابل اسناد به خدای سبحان نیست؛ زیرا از خداوند که حق محض است کار ناصواب و باطل نشأت نمیگیرد.
۲ ـ تکوینی: یعنی ندادن توفیق و رها کردن آدمی به حال خود، و یا وسائل خیر را برای او فراهم نکردن. این گونه اضلال نیز ابتداءً به خدای سبحان استناد ندارد؛ زیرا هم با هدایت عمومی تکوینی او که در آیه شریفه “ربّنا الّذی أعطی کلّ شیءٍ خلقه ثمّ هدی”(۲۰) مطرح است، منافات دارد و هم با هدایت تشریعی وی ناسازگار است؛ زیرا وضع قانون برای هدایت انسانها با اضلال ابتدایی تکوینی آنها سازگار نیست.
امّا اضلال تکوینی به عنوان کیفر تبهکار به خداوند قابل استناد است؛ زیرا وقتی انسان با داشتن حجّت عقل و نقل و کتاب و سنّت به بیراهه برود و با این که راهِ توبه و انابه برای او باز است، بر عصیان و طغیان اصرار ورزد، در این صورت خدای سبحان او را به حال خود رها میکند و فیضی از جانب خود نصیب او نمیکند: “فلمّا زاغوا أزاغ الله قلوبهم”(۲۱).
اضلال کیفری گرچه قابل اسناد به خداوند است، لیکن نسبت به خدای سبحان معنای سلبی دارد، نه ثبوتی.
اضلال خداوند همان منع فیض و قطع رحمت خاص است؛ زیرا ضلالت عدم مَلَکه هدایت بوده و امری عدمی است و قابل خلق و ایجاد نیست و درباره اصل این معنا خدای سبحان چنین بیان میکند: “ما یفتح الله للنّاس من رحمه فلا ممسک لها وما یمسک فلا مرسل له من بعده وهو العزیز الحکیم”(۲۲)؛
هر دری که خدای سبحان بر اساس رحمت خاص آن را بگشاید کسی نمیتواند آن را ببندد و هر چه را خدا از رحمت خاص امساک کند کسی را یارای دادن آن نیست و این اصل کلّی قرآنی است و بر همین اساس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به خدا عرض میکند: “إلهى لا تکلنى إلی نفسى طرفه عین أبداً”.
هم چنین امام سجّاد علیهالسلام عرض میکند: “من أین لى الخیر یا ربّ ولا یوجد إلاّ من عندک ومن أین لى النّجاه ولا تستطاع إلاّ بک”( مفاتیح الجنان، دعای ابو حمزه ثمالی).
قرآن کریم اضلال ابتدایی را که به معنای وسوسه، اغوا و دعوت به گناه است، گاهی به شیطان نسبت میدهد: “ولقد أضلّ منکم جِبِلًا کثیراً أفلم تکونوا تعقلون”(۲۳) و گاهی به انسانهای تبهکاری مانند فرعون: “وأضلّ فرعون قومه وما هدی”(۲۴) و سامری: “وأضلّهم السّامری”(۲۵).
فرعون و سامری دو شیطان انسی بودند که بر اثر تدبیرِ زشت شیطان خارجی به مرحله شیطنت رسیده بودند.
در قرآن کریم درباره کسانی که مشمول اضلال کیفری یا هدایت پاداشی میشوند دو دسته آیات وجود دارد:
یک دسته مطلق است؛ مانند: “فإنّ الله یضلّ من یشاء ویهدی من یشاء”(۲۶) که معلوم نمیکند چه کسی را هدایت پاداشی میدهد و چه کسی را به عنوان کیفر گمراه میکند؛ چنان که در هدایت تشریعی میفرماید: “إن هو إلاّ ذکری للعالمین”(۲۷) یا “لیکون للعالمین نذیراً”(۲۸)
و دسته دیگر مقیِّد آن مطلق ها است؛ مانند این که برای تقیید اطلاق اضلال کیفری میفرماید: “وما کان الله لیضلّ قوماً بعد إذ هدیهم حتّی یبیّن لهم ما یتقون”(۲۹)؛ کسی که بعد از آمدن هدایت ابتدایی به بیراهه برود و از امهال الهی جز اهمال بهرهای نبرد به حال خود وا گذاشته میشود و او کسی است که از روی علم از هوای نفس خود پیروی میکند و خداوند نیز آنان را در حالی که عالمند به حال خود رها میکند: “أفرأیت من اتّخذ إلهه هواه وأضلّه الله علی علم”(۳۰).
انسانی که شک دارد یا در صدد تحقیق است، یا به احکام الهی دسترسی ندارد مورد اضلال کیفری قرار نمیگیرد؛ چون هنوز راه حق را نشناخته، تا انحراف در مورد او قابل تصور باشد.
برای تقیید اطلاق هدایت پاداشی نیز میفرماید: “یهدی إلیه من أناب”(۳۱)؛ کسی که به حـق رو آورد و از دیگران منقطع شود خداونـد هدایت پاداشی را بهره او میکند.
اضلال کیفری فاسقان ضلالتی که بر اثر اعمال بد آدمی دامنگیر وی میشود به سبب اضلال کیفری خداوند است. پس این اضلال متأخر از عمل بد (فسق) است، نه متقدم بر آن. خدای سبحان به عنوان اضلال کیفری فاسق را به حال خود رها میکند؛ یعنی، کسی که با سوء اختیار خود در عمل و اعتقاد اهل اسراف و اتراف و ارتیاب است مبتلا به اضلال کیفری میشود: “کذلک یضلّ الله من هو مسرف مرتاب”(۳۲).
تعلیق حکم (اضلال کیفری) بر وصف (فسق) در آیه محل بحث بیانگر علت و بدین معناست که اضلال کیفری خداوند بر اثر فسق فاسقان است.
جمله “وما یضلّ به إلاّ الفاسقین” مقیِّد اطلاق صدر آیه، یعنی جمله “یضلّ به کثیراً” است.
پس کثیری که مورد اضلال کیفری واقع میشوند فاسقان هستند و این تقیید همراه با حصر است؛ بر خلاف تقیید هدایت پاداشی که در آن حصری نیست؛ مثلا ً، در هیچ موردی خدای سبحان نفرمود: “وما یهدی إلیه إلاّ من ینیب”.
به همین جهت ممکن است انسان فاسق بر اثر دعای پدر و مادر و یا دیگران مورد رحمت و هدایت خداوند قرار گیرد و به کیفر اضلال مبتلا نشود، بلکه مشمول رحمت خاص شود و حسن عاقبت و نیز عافیت الهی را ادراک کند.(۳۳)
_________
(۱) رعد، ۲۷.
(۲) رعد، ۳۳.
(۳) ترجمه المیزان، ج۱۱، ص ۴۸۳.
(۴) انفال، ۲۹.
(۵) روم، ۱۰.
(۶) صف، ۵.
(۷) یونس، ۱۰۱.
(۸) ر.ک: تفسیر نمونه، ج۱، ص ۱۵۱؛ ترجمه المیزان، ج۱۱، ص ۴۸۳.
(۹) بقره، ۲۶.
(۱۰) انسان، ۳.
(۱۱) بلد، ۱۰.
(۱۲) بقره، ۱۸۵.
(۱۳) طه، ۵۰.
(۱۴) لیل، ۵ ـ ۷.
(۱۵) محمّد، ۱۷.
(۱۶) تغابن، ۱۱.
(۱۷) شوری، ۱۳.
(۱۸) نور، ۵۴.
(۱۹) کهف، ۱۳.
(۲۰) طه، ۵۰.
(۲۱) صف، ۵.
(۲۲) فاطر، ۲.
(۲۳) یس، ۶۲.
(۲۴) طه، ۷۹.
(۲۵) طه، ۸۵.
(۲۶) فاطر، ۸.
(۲۷) انعام، ۹۰.
(۲۸) فرقان، ۱.
(۲۹) توبه، ۱۱۵.
(۳۰) جاثیه، ۲۳.
(۳۱) رعد، ۲۷.
(۳۲) غافر، ۳۴.
(۳۳) ر.ک: آیت الله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج ۲، ص ۵۱۶ ـ ۵۲۰.
منبع: پرسمان قرآن