جایگاه صداقت و راستی در قرآن و روایات چگونه است؟
جایگاه صداقت و راستی در قرآن و روایات چگونه است؟
واژه «صداقت» از «صدق» در اصل به این معنا است که گفتار و یا خبرى که داده مىشود، مطابق خارج باشد، و کسی را که خبرش مطابق با واقع و خارج باشد، «صادق» و «راستگو» مىگویند. اما از آنجا که به طور استعاره و مجاز، اعتقاد، عزم و اراده را هم قول نامیدهاند،[۱] در نتیجه صدق را در آنها نیز استعمال کرده، انسانى را هم که عملش مطابق با اعتقادش باشد و یا کارى که مىکند با اراده و تصمیمش مطابق باشد، صادق و راستگو نامیدهاند.
صداقت و راستگویی از بزرگترین فضایل اخلاقی است که در تعالیم و آموزههای دینی جایگاه ویژه دارد و در قرآن و روایات فراوان به آن سفارش شده است. قرآن کریم در این باره میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ»؛[۲] اى کسانى که ایمان آورده اید، از خدا پروا کنید و با راستگویان باشید.
این فضیلت انسانی – اخلاقی بارزترین مشخصه پیامبران الهی در دعوت مردم به سوی خدا است؛ از اینرو، راستگویی از اعمال نیک و پسندیده انسانی بوده و نزد دین و خرد از جایگاه ویژهای برخوردار است. فطرت پاک انسان ایجاب میکند که انسان سالم و متعادل، دل و زبانش یکسو و هماهنگ باشد، ظاهر و باطنش یکی باشد و آنچه را باور دارد بر زبان جاری کند .
اسلام دینی فطری است و راستی نیز خواست فطرت است، پس این دو پیوندی ناگسستنی دارند و در روایات با تعابیر گوناگونی بر راستگویی مسلمانان تأکید شده و آنرا از اصول ایمان و دینداری به حساب آوردهاند: «الصِّدْقُ رَأْسُ الدِّینِ»؛[۳] نسبت راستی به دین، نسبت سر به بدن است. «الصِّدْقُ أَقْوَى دَعَائِمِ الْإِیمَان»؛[۴] راستی محکمترین پایههای ایمان است. «بِالصِّدْقِ تَکُونُ النَّجَاه»؛[۵] رستگاری دنیا و آخرت در راستگویی است.
راوی میگوید: «از امام صادق (ع) شنیدم که مىفرمود: چون بندهاى راست گوید، نخستین کسى که او را تصدیق مىکند خدا است، و خودش نیز مىداند که راستگو است، و چون دروغ گوید، اولین کسى که او را تکذیب مىکند خدا است، و خودش نیز مىداند که دروغگو است».[۶]
امام صادق(ع) در توصیف صداقت و راستی میفرماید: راستی نورى است که در عالم معنا مىدرخشد، مانند آفتابى که روشنایى مىگیرد از او هر چیزى که در تحت نفوذ نور ظاهرى او است، و نقصان و ضعفى در این نور دادن به آفتاب وارد نمىشود. کسى که حقیقتاً متصف به صدق است، به مقتضاى حقیقت صدقى که در نفس او وجود دارد، کذب و تقلب را در افراد کاذب ندیده، و تظاهر آنان را در اعمال حمل به صحت و صدق نموده، و اظهارات آنان را تصدیق مىکند. آرى این همان نور صدق و حقیقت روحانیت است که غیر این معنا از او انتظارى نیست، و به جز آنکس که خلاف فطرت پاک و نورانیت و صفاى باطن او باشد چیزى از او دیده نمىشود. چنانکه حضرت آدم(ع) ابلیس را در اظهار دروغى او چون قسم خورد، تصدیق نمود، و اظهار و سخن او را باور کرد؛ زیرا در نفس آدم اثرى از دروغ و تقلب وجود نداشت.
خداوند متعال در سوره طه مىفرماید: «پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم، امّا او فراموش کرد و عزم استوارى براى او نیافتیم».[۷] و ابلیس در اولین مرتبه، این تقلب و خلاف را به کار برد، و پیش از او کسى را سابقه این عمل در ظاهر و باطن نبود. پس او به دلیل ارتکاب همین دروغ دچار خسران و زیانکارى شده، و از صفا و صدق آدم در جهت اغوا و اضلال او نفعی نبرد و او را از مرحله ملکه صدق و روحانیت -به سبب دروغى که راجع به همیشگى و خلود اظهار کرد- نتوانست بیرون برد.[۸]
چنانکه از سخنان امام(ع) استفاده میشود؛ صدق از لحاظ مطابق بودن با حق است؛ یعنى ظل و مرتبهاى است از حق، و حق نور و حقیقتى است که در آن ظلمت و نقطه ضعف و خلافى نباشد. پس در صورتى که وجود و صفات انسان صدق شد، البته هیچگونه بطلان و ضلالت و انحراف و ظلمتى در او نخواهد بود. و چون چیزى حقیقه صدق شد، قهراً اثر نورانیت، درستى و حقیقت آن ظاهر گشته، و خواه و ناخواه آثار صدق جلوه خواهد کرد. و شخص صادق به مقتضاى حقیقت و باطن خود به جز صدق و حقیقت چیزى ندیده، و پیوسته در افعال و حرکات دیگران به جهت صدق آنها متوجه شده، بلکه آنها را به محلهاى صحیح و درست خود حمل خواهد کرد.[۹]
امام صادق(ع) در ادامه روایت میفرماید: و صفت صدق، برای حضرت آدم ثمربخش و مفید واقع گردید؛ زیرا او به مقتضاى صفا و صدق باطن خود، غیر راستى را به خود راه نداد، و خیال دروغ در باره ابلیس نکرد و کذب او را که به صورت صدق بود باور نمود.
این است که خداوند متعال فرمود: ما از آدم چیزى را که بر خلاف پیمان و برنامه او بوده ندیدیم، و هرگز او قصد نافرمانى نداشت، و از این لحاظ بود که به سبب حیله و دروغ ابلیس، از مقام برگزیدگى او کاسته نشد.
پس صدق یکى از صفات پسندیده و عالى انسانى است، و حقیقت صدق در اثر تهذیب و تزکیه الهى به دست میآید. همچنین حصول صدق موجب تزکیه و برائت انسان از سیئات و اعمال قبیح مىشود، چنانکه حضرت عیسى(ع) در نتیجه ظهور صدق، از جانب پروردگار متعال تزکیه و تبرئه شد، و مورد ستایش قرار گرفت: «قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ»؛[۱۰] منزهى تو! من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست، بگویم! اگر چنین سخنى را گفته باشم، تو مىدانى، تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهى.
حضرت عیسی مرآت و آیینه صادقان از امت پیامبر اسلام مىباشد، چنانکه در آخر آیات گذشته مربوط به حضرت عیسى(ع) به طور کلى مىفرماید: «هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ»؛[۱۱] امروز، روزى است که راستى راستگویان، به آنها سود مىبخشد.
در روز جزاء صادقین به سبب صفت صدق نتیجه مطلوب مىگیرند، و صدق به هر اندازهاى که در وجود آدمى برقرار و ثابت گردد، به همان مقدار براى او تزکیه و نجات میآورد.
امام علی(ع) فرمود: راستی شمشیر برندهاى است که با توجه و لطف پروردگار متعال در بندگان مخصوص او ظاهر مىشود، و این شمشیر به هر موردى که فرود آید و در هر کجایى که پیدا شود، از آسمان و زمین، نافذ و قاطع خواهد بود. پس هر گاه بخواهى که بدانى آیا تو از جمله صادقان و راستگویان هستى، یا از دروغگویان باید با کمال دقت و با نظر خالص در باطن و رفتار و کردار خود رسیدگى و تحقیق کرده، و قلب و ظواهر خود را به میزان الهى و روى حق و عدل بررسى نموده، و چنان خود را به قوانین حق عرضه دارى که گویى در پیشگاه عدل الهى حاضر شدهای، و در معرض سنجش روز قیامت قرار گرفتهاى. خداوند متعال مىفرماید: «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛[۱۲] در روز جزاء مردم به میزان حق سنجیده مىشوند، پس هر کسى که میزان او در مقام وزن کردن سنگینتر شد او رستگار خواهد بود.
پس چون برنامه معنوى تو از جهت افکار و عقاید و اخلاق، روى عدالت و درستى و صحت قرار گرفت، و اظهارات و ادعاهای تو طبق معنا و باطنت صورت پیدا کرد، البته مقام صدق برایت ثابت خواهد شد، و این کمترین مرتبه صدق است که در میان زبان و قلب کوچکترین مخالفت و تضادی نباشد. و شخص صادق به همین کیفیت و تعریفى که ذکر شد مانند آدمى است که در حالت احتضار باشد. شخص محتضر خواه و ناخواه روى به عالم روحانیت کرده و از جهان ماده و صورت مىگذرد، همچنین شخص صادق در همه احوال، اقوال و افکار خود صد در صد از صدق و درستى و حقیقت پیروى کرده، و از تظاهرات و اختلافات و دعواها و هوسرانیهاى مردم خواهد گذشت.[۱۳]
بنابراین، صداقت و راستی باید در تمام مراحل وجودى و زندگى انسان تحقق پیدا کند؛ یعنى از لحاظ افکار و عقاید، از لحاظ خویها و صفات نفسانى، از جهت رفتار و کردار و اعمال، و از جهت گفتار و بیان، اگر انسان تمام حرکات و سکنات و همه احوال او روى صدق، راستى، درستى و حقیقت صورت گیرد، البته سرمایه خوشبختى و زمینه سعادت و مسیر کمال و انسانیت را به دست آورده است. پس صدق در صورتى ثابت و برقرار مىشود که از مراحل کذب، تقلب، حیله و انحرافات در افکار و اعمال و تظاهرات بر خلاف حقیقت و خودنمایى و خودستایى و هواپرستى و هوسرانى و دیگر افکار و رفتار و کردار و گفتارهاى مخالف حق، دورى کرده، و از هر گونه نادرستى و زشتى خود را پاک و تزکیه نماید.[۱۴]
[۱]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۹، ص ۴۰۲، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۴۱۷ق؛ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۶، ص ۲۱۵، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۸ش؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۷۸، دارالعلم الدار الشامیه، دمشق بیروت، ۱۴۱۲ ق.
[۲]. توبه، ۱۱۹.
[۳]. تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، محقق، مصحح، درایتى، مصطفى، ص ۲۱۸، دفتر تبلیغات، قم، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
[۴]. همان.
[۵]. همان.
[۶]. ابن بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص ۱۷۸، دار الشریف الرضی للنشر، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۶ ق. «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا صَدَقَ کَانَ أَوَّلَ مَنْ یُصَدِّقُهُ اللَّهُ وَ نَفْسُهُ تَعْلَمُ أَنَّهُ صَادِقٌ وَ إِذَا کَذَبَ کَانَ أَوَّلَ مَنْ یُکَذِّبُهُ اللَّهُ وَ نَفْسُهُ تَعْلَمُ أَنَّهُ کَاذِب»؛
[۷]. طه، ۱۱۵.
[۸]. منسوب به جعفر بن محمد علیه السلام، امام ششم، مصباح الشریعه، ص ۳۴، اعلمى، بیروت، چاپ اول، ۱۴۰۰ ق. «قَالَ الصَّادِقُ (ع) الصِّدْقُ نُورٌ مُتَشَعْشَعٌ فِی عَالَمِهِ کَالشَّمْسِ یَسْتَضِیءُ بِهَا کُلُّ شَیْءٍ بِمَعْنَاهَا مِنْ غَیْرِ نُقْصَانٍ یَقَعُ عَلَى مَعْنَاهَا وَ الصَّادِقُ حَقّاً هُوَ الَّذِی یُصَدِّقُ کُلَّ کَاذِبٍ بِحَقِیقَهِ صِدْقِ مَا لَدَیْهِ وَ هُوَ الْمَعْنَى الَّذِی لَا یَسَعُ مَعَهُ سِوَاهُ أَوْ ضِدُّهُ مِثْلُ آدَمَ عَلَى نَبِیِّنَا وَ آلِهِ وَ عَلَیْهِ السَّلَامُ صَدَّقَ إِبْلِیسَ فِی کَذِبِهِ حِینَ أَقْسَمَ لَهُ کَاذِباً لِعَدَمِ مَا بِهِ مِنَ الْکَذِبِ فِی آدَمَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً لِأَنَّ إِبْلِیسَ أَبْدَعَ شَیْئاً کَانَ أَوَّلَ مَنْ أَبْدَعَهُ وَ هُوَ غَیْرُ مَعْهُودٍ ظَاهِراً وَ بَاطِناً فَخَسِرَ هُوَ بِکَذِبِهِ عَلَى مَعْنًى لَمْ یَنْتَفِعْ بِهِ مِنْ صِدْقِ آدَمَ ع عَلَى بَقَاءِ الْأَبَد».
[۹]. مصباح الشریعه، ترجمه، مصطفوى، حسن متن، ص ۳۲۵، انجمن اسلامى حکمت و فلسفه ایران، تهران، ۱۳۶۰ش.
[۱۰]. مائده، ۱۱۶.
[۱۱]. مائده، ۱۱۹.
[۱۲]. اعراف، ۸.
[۱۳]. مصباح الشریعه، ص ۳۵، «وَ أَفَادَ آدَمُ (ع) بِتَصْدِیقِهِ کَذِبَهُ بِشَهَادَهِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِنَفْیِ عَزْمِهِ عَمَّا یُضَادُّ عَهْدَهُ فِی الْحَقِیقَهِ عَلَى مَعْنًى لَمْ یَنْتَقِصْ مِنِ اصْطِفَائِهِ بِکَذِبِهِ شَیْئاً فَالصِّدْقُ صِفَهُ الصَّادِقِ وَ حَقِیقَهُ الصِّدْقِ یَقْتَضِی تَزْکِیَهَ اللَّهِ تَعَالَى لِعَبْدِهِ کَمَا ذَکَرَ عَنْ صِدْقِ عِیسَى (ع) فِی الْقِیَامَهِ بِسَبَبِ مَا أَشَارَ إِلَیْهِ مِنْ صِدْقِهِ وَ هُوَ بَرَاءَهُ الصَّادِقِینَ مِنْ رِجَالِ أُمَّهِ مُحَمَّدٍ (ص) فَقَالَ تَعَالَى هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع الصِّدْقُ سَیْفُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ سَمَائِهِ أَیْنَمَا هَوَى بِهِ یَقُدُّهُ فَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَ صَادِقٌ أَنْتَ أَمْ کَاذِبٌ فَانْظُرْ فِی صِدْقِ مَعْنَاکَ وَ عَقْدِ دَعْوَاکَ وَ عَیِّرْهُمَا بِقِسْطَاسٍ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى کَأَنَّکَ فِی الْقِیَامَهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَإِذَا اعْتَدَلَ مَعْنَاکَ بِغَوْرِ دَعْوَاکَ ثَبَتَ لَکَ الصِّدْقُ وَ أَدْنَى حَدِّ الصِّدْقِ أَنْ لَا یُخَالِفَ اللِّسَانُ الْقَلْبَ وَ لَا الْقَلْبُ اللِّسَانَ وَ مَثَلُ الصَّادِقِ الْمَوْصُوفِ بِمَا ذَکَرْنَا کَمَثَلِ النَّازِعِ لِرُوحِهِ إِنْ لَمْ یَنْزِعْ فَمَا ذَا یَصْنَع».
[۱۴]. مصباح الشریعه، ترجمه، مصطفوى، متن، ص ۳۲۸.