حقیقت وحی تشریعی چیست؟

0 30

مسأله وحی از مسائل مهم و حساس کلامی و قرآنی است که حق آن در کتب کلامی به طور کامل ادا نشده و مفسران نیز به صورت پراکنده از آن بحث کردهاند، در حالی که اثبات امکان وحی و واقع نمائی آن، اساس نبوت پیامبران را تشکیل میدهد و اگر اصالت وحی اثبات نگردد، رابطه انسان زمینی با جهان غیب قطع میگردد، و اخبار جهان غیب و عالم بالا به این طرف نمیرسد. این از یک طرف. و از طرف دیگر، چون وحی از ویژگیهای پیامبران است و افراد دیگر از این وسیله محروم میباشند، تبیین منطقی وحی برای انسانهای محروم از آن کاری بس دشوار است، ولی در عین حال، وحی بسان دیگر مسائل غیبی است که میتوان از طریق آشنایی با آثار و علائم آن به گونهای آن را شناخت. اینک در این بخش به توضیح واقعیت وحی از طریق آثار ویژگیهای آن میپردازیم. در این جا فقط لازم است از مسأله حقیقت وحی تشریعی و فرضیههای پیرامون آن بحث شود.
ابزار شناخت انسان در زندگی، از حس و عقل تجاوز نمیکند، دیدنیها را به وسیله چشم، شنیدنیها را به وسیله گوش و همچنین دیگر محسوسات را از طریق حواس ویژه آنها درک میکند.
او اگر امور حسی را با حواس پنجگانه درک میکند، مسائل عقلانی و علمی را با بکار گرفتن استدلال و برهان که نتیجه کار فکر و عقل است، به دست میآورد.
معمولاً ادراکات انسان به دو نوع ابزار شناخت یاد شده مستند میباشد.
نوع دیگری از ادراک نیز برای انسانهای عادی فراهم میگردد که آنها را فطریات و یا وجدانیات مینامند و قلمرو آنها گاهی مربوط به امور مادی و گاهی امور معنوی است و در هر دو مورد، درک فطری ندائی است که انسان، آن را از درون میشنود، همه انسانها از درون ذات، نیکو بودن خدمت به پدر و مادر و بد بودن پیمان شکنی را میشنوند، همچنان که گرسنگی و تشنگی را احساس میکنند.
همه این ادراکات (حسی، عقلی، وجدانی) میان تمام انسانها مشترک است ولی گاهی بعضی از انسانها واجد معرفت و ادراک خاصی میباشند که در دیگر انسانها موجود نیست و آن این است که انسانی بدون بکار گرفتن ابزار شناخت حسی و یا بکار انداختن فکر و خرد، یک رشته معانی و مفاهیم و یا تکالیف و دستورها را در خود مییابد و نسبت به آنها جزم و یقین پیدا میکند در حالی که این ادراکات محصول تلاش حسی و فکری او نیست، و وجدان و فطرت نیز در آن نقشی ندارند بلکه یک آگاهی مرموزی است که انسان آن را در خود مییابد و در آن شک نمیکند.
اگر این دریافتها جنبه فردی و شخصی پیدا کرد در اصطلاح به آن الهام و اگر جنبه اجتماعی پیدا کرد به آن وحی، یا وحی تشریعی میگویند. بنابراین وحی، آن دریافتهای قطعی و حتمی است که شخص پیامبر بر همه آنها بدون اعمال و بکارگیری ابزار متداول شناخت، دست مییابد و در صحت و استواری آنها تردید نمیکند و از آنجا که هیچ پدیدهای (اگر وحی را پدیده بنامیم) بدون علت نخواهد بود، طبعاً برای آن علتی است که جز جهان غیب نمیتواند باشد.
قرآن در آیات متعددی به این ویژگی وحی اشاره کرده است، که دو آیه را یادآور شویم:
۱ ـ «نَزَلَ بِهِ الرَّوحُ الأمِینُ علَی قَلْبِکَ» شعرا/۱۹۳ ـ ۱۹۴ [این قرآن را روح امین بر قلب تو فرود آورده است]، از این که محل فرود وحی را قلب معرفی میکند اشاره، به این دارد که وحی چیزی است که از عالم بالا وارد محیط قلب پیامبر میشود و ابزارهای شناخت عادی در آن دخالت ندارند.
درست است که پیامبر به هنگام نزول وحی، فرشته وحی را میبیند و سخن او را میشنود، اما رؤیت فرشته و شنیدن سخن او معلول بکار گرفتن چشم و گوش نیست، به گواه اینکه افراد دیگر حاضر در کنار پیامبر، همان چشم و گوش را داشتند ولی به هنگام نزول وحی نه فرشته را میدیدند و نه سخن او را میشنیدند.
۲ ـ در سوره یونس آنگاه که مشرکان پیشنهاد میکنند که او شیوه دعوت را عوض کند و محتویات قرآنش را دگرگون سازد خدا پس از نقل این پیشنهاد به پیامبر دستور میدهد که در پاسخ آنان بگوید: «قُلْ ما یَکُونُ لِی اَنْ اُبَدّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسی اِنْ اَتَّبِعُ اِلّا ما یُوحی اِلیَّ اِنّی اَخافُ اِنْ عَصیتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ * قُلْ لَو شاءَ اللهُ ما تَلَوتُهُ عَلَیْکُم وَلا اَدراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ اَفَلا تَعْقِلُون» یونس/۱۵ ـ ۱۶
[بگو من نمیتوانم از جانب خود قرآن را عوض کنم، من از آنچه که بر من وحی میشود پیروی میکنم، من در مخالفت با پروردگارم از عذاب بزرگ میترسم. بگو اگر خدا نمیخواست من آن را برای شما تلاوت نمیکردم و شما را از آن آگاه نمیساختم، به گواه اینکه روزگاری قبل از نزول قرآن در میان شما بسر بردم، (و چیزی از کتاب بر شما نخواندم) چرا نمیاندیشید؟]
این دو آیه حاکی است که پیامبر اسلام بسان دیگر پیامبران، تعالیم و آگاهیهای خود را به مصدری نسبت میداد که از آن جز به جهان غیب نمیتوان تعبیر آورد جهانی که بشر با عقل کوچک خود نمیتواند بر آن احاطه پیدا کند و آنچه از او خواسته شده است ایمان به آن است چنان که میفرماید: «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَلوهَ» بقره/۳
بنابراین وحی محصول ارتباط پیامبران با عالم غیب است و چنین ارتباطی قابل توصیف با ادراکات عادی انسان نیست.
روی این بیان، وحی الهی نسبت به پیامبران، قابل توصیف با علل مادی و طبیعی نیست و فقط کسانی که به جهان غیب ایمان دارند، میتوانند آن را پذیرا باشند. ولی در این میان کسانی که عالم غیب و ماوراء طبیعت را نپذیرفتهاند، در مقابل چنین پدیدهای، به دست و پا افتادهاند که برای آن علت یا علل مادی جستجو کنند و در این مورد به فرضیههای سست و بیپایهای دست زدهاند که هرگز نمیتوان چنین حادثه عظیمی را با آن علل محدود توجیه و تفسیر کرد.

ارسال یک پاسخ

توجه داشته باشید: آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نظر شما پس از تایید مدیر منتشر خواهد شد.