آیا با استدلال عقلی و نقلی میتوان به واقع و متن خارج رسید؟
خیر. هرگز با استدلال عقلی یا نقلی نمیتوان به واقع و متن خارج رسید؛ زیرا گرچه بین وجود ذهنی و بین علم فرق عمیق است و مسئله دقیق علم کاملاً از مساله پیچیده وجود ذهنی جداست، لیکن هرچه در محدوده نفس وجود دارد گرچه از منظر حکایت از واقع و ارائه خارج و عَیْن مطرح شود، ولی متن واقع نیست. حتی عنوان «واقع» و «خارج» که در ذهن حکیم یا متکلّم ترسیم میشود و از آنجا خارج را ارائه میکند، وقتی با دقت تحلیل شود معلوم خواهد شد که عنوانِ «واقع» و عنوانِ «خارج» هر کدام به «حمل اوّلی» واقع و خارج است، لیکن همه آنها به لحاظ «حمل شایع» موجود ذهنی است، نه واقعی و خارجی. بنابراین، حکیم و متکلم هماره از پشت پرده مفهوم با مصداق در ارتباط و از ورای حجاب ذهنی با عین مرتبط است و هرگز بدون پرده و بیحجاب با مصداق و موجود عینی مرتبط نیست.
بنابراین، میتوان گفت حکیم و متکلم همواره به طلب معلوم اشتغال دارند، لیکن علم بهره آنان میشود؛ زیرا بنابر اصالت وجود، حقیقت از آنِ هستی است و «عینی بودن» متن هویّت وجود است و هرگز حقیقت هستی ذهنی نخواهد شد. بنابراین، بهره حکیم و متکلم علم است، نه معلوم، ولی عارف در طلب معلوم است و به مقدار هستی خود به همان معلوم نایل میگردد.
معلوم برای اهل استدلال چون غزال رمیده است که هرگز با دام مفهوم و صورت ذهن صید نمیشود و حکیم یا متکلم چونان صیادی هستند که هیچگاه به اصطیاد غزال عینی کامیاب نمیگردند. البته بوی نافه و مشک ختن برای اهل استدلال دلمایه آرامش است و مناسبترین تعبیر درباره اهل استدلال همان عنوان دارج و رایج است که اینان «اهل علم»اند، نه «آل معلوم» و در صدد تحصیل علمند، نه اصطیاد معلوم و در سبیل تقویت ذهنند، نه در صراط نیل به عَیْن و مناسبترین تعبیر درباره آل عرفان همان سروده دلپذیر «از علم به عین آمد و از گوش به آغوش» است، و این تغایر علم و معلوم با اتحاد علم و عالم و معلوم منافی نیست؛ زیرا موجود عینی کاملاً از قلمرو اتحاد مزبور بیرون است و حقیقت خارجی تماماً از محدوده اتحاد یاد شده جداست و تمام عناصر محوری اتحاد مزبور همان وجود نوری است که در ساحت روح پدید آمده، نه مفهوم همراه آن یا ماهیت مصاحب آن، و تفصیل معنای اتحاد و برهان بر آن رسالت این رساله موجز جداست.