اگر شیطان بر انسان سجده کرده و سرپیچی نمی کرد آنگاه سرنوشت ما چگونه بود؟
در پاسخ به این سوال ذکر چند نکته لازم است:
۱- عالم خلقت با همه وسعتی که دارد, تمامی اجزائش با هم مرتبط اند و همانند زنجیری هستند که حلقه هایش به هم پیوسته است، پس خلقت شیطان طبیعتا درون این سیستم، حتمی است و نمی توان آن را حذف کرد. و همچنین شیطنت ابلیس نیز، با توجه به ذات متکبر او، حتمی بوده است.
۲- اگر در عالم، شر، فساد، نقص، ضعف و امثال آن نبود، به طور حتم از خیر و صلاح و کمال و قوّت، خبری نبود. مثلاً اگر معصیتی نبود، قهراً سرپیچی ازفرمان مولا مفهوم پیدا نمی کرد. و در نتیجه خوبی نیز تحقق نمی یافت.
"علامه طباطبایی" در این باره فرموده است: "اگر شیطانی نبود، نظام عالم انسانی هم نبود، و وجود شیطانی که انسان را به شر و معصیت دعوت کند، از ارکان نظام عالم بشریت است، و نسبت به صراط مستقیم او به منزله کناره و لبه جاده است و معلوم است که تا دو طرفی برای جاده نباشد، متن جاده هم فرض نمیشود"[۱]
۳- تنها عامل زشتی و تحقق شر، شیطان نیست. بلکه انسان دارای نفس اماره است که او را به سمت زشتی نیز می کشاند. و اصل تحقق بدی ها توسط همین نفس است که شیطان تنها نقش وسوسه کردن آن را دارد.
۴- فرض نبودن شیطان یا شیطنت او، طبیعتا بسیاری از زشتی ها و بدی ها را کاهش می دهد. و زمانی که بناست، خیر بر بدی در سطح جامعه غلبه کند، شیطان کشته خواهد شد و نتیجه فرض شما، در آن زمان، عدم عبادت غیر خداست.
قَال رَب فَأَنظِرْنِی إِلَی یَوْم یُبْعَثُون قَال فَإِنَّکَ مِن الْمُنظَرِین إِلَی یَوْم الْوَقْت الْمَعْلُوم؛ شیطان بعد از رانده شدن از درگاه الهی از خدا خواست که خدایا تا قیامت به من مهلت بده، خدا فرمود: تا روز معلوم به تو مهلت دادهام.[۲]
در توضیح وقت معلوم در حدیثی از امام صادق (ع) این گونه وارد شده است:
امام صادق (ع) : مراد روز قیام قائم ما آل محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم است که چون قیام مینماید شیطان در مسجد کوفه حضور او میرسد و میگوید واى از امروز. و آنروز آنحضرت شیطان را میگیرد و گردن میزند و آن روز وقت معلوم است.[۳]
و علامه طباطبایی می فرمایند: روز معلوم که انتهای انتظار و مهلت شیطان است روزی است که خدای متعال جامعه انسانی را از اصلاح و ریشه فساد قطع میکند و در آن روز غیر خدای متعال عبادت نمیشود.[۴]
[۱]. حجر ۳۵ و ۳۶.
[۲]. ترجمه المیزان ج۸، ص ۴۵.
[۳]. تفسیر جامع ج۳ ص ۴۷۰.
[۴]. المیزان، علامه طباطبایی، ج ۱۲، ص ۱۶۱.
منبع : شهر سوال