منظور از امانت الهی چیست ؟
سلام
سوالی که دارم در باره این ایه است :
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَینَ أَنْ یحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا«72»
ما امانت (تعهد، تکلیف، و ولایت الهیه) را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، آنها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسیدند؛ اما انسان آن را بر دوش کشید؛ او بسیار ظالم و جاهل بود، (چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خود ستم کرد)!
اولا منظور از امانت الهی چیست ؟ تعهد و تکلیف و لایت الهیه که در ترجمه آمده به چه معناست
ثانیا خداوند این امانت را به کدام انسان عرضه کرد و او قبول کرد ؟ ایا منظور حضرت ادم است ؟ یا انسانهایی که هنوز خلق نشده بودند ؟ یا انسانهایی بعد از حضرت ادم ؟
ثالثا این عرضه کردن و پذیرفتن چگونه صورت گرفته ؟
پاسخ سؤال شما از تفسیر نمونه، ج17، ص: ۴۵۲ تا ۴۵۵ ارائه می شود:
در مورد" امانت" تفسیرهاى مختلفى ذکر شده از جمله:
۱- منظور از امانت" ولایت الهیه" و کمال صفت عبودیت است که از طریق معرفت و عمل صالح حاصل مىشود.
۲- منظور صفت" اختیار و آزادى اراده" است که انسان را از سایر موجودات ممتاز مىکند.
۳- مقصود" عقل" است که ملاک تکلیف و مناط ثواب و عقاب است.
۴- منظور" اعضاء پیکر انسان" است: چشم امانت الهى است که باید آن را حفظ کرد و در طریق گناه مصرف ننمود، گوش و دست و پا و زبان هر کدام امانتهاى دیگرى هستند که حفظ آنها واجب است.
۵- منظور" امانتهایى است که مردم از یکدیگر مىگیرند" و وفاى به عهدهاست.
۶- مقصود" معرفت اللَّه" است.
۷- منظور" واجبات و تکالیف الهى" همچون نماز و روزه و حج است.
اما با کمى دقت روشن مىشود که این تفسیرهاى مختلف با هم متضاد نیستند بلکه بعضى را مىتوان در بعضى دیگر ادغام کرد، بعضى به گوشهاى از مطلب نظر افکنده و بعضى به تمام.
براى به دست آوردن پاسخ جامع، باید نظرى به انسان بیفکنیم ببینیم او چه دارد که آسمانها و زمینها و کوهها فاقد آنند؟! انسان موجودى است با استعداد فوق العاده که مىتواند با استفاده از آن مصداق اتم"خلیفه اللَّه" شود، مىتواند با کسب معرفت و تهذیب نفس و کمالات به اوج افتخار برسد، و از فرشتگان آسمان هم بگذرد.
این استعداد توأم است با آزادى اراده و اختیار یعنى این راه را که از صفر شروع کرده و به سوى بى نهایت مىرود با پاى خود و با اختیار خویش طى مىکند.
آسمان و زمین و کوهها داراى نوعى معرفت الهى هستند، ذکر و تسبیح خدا را نیز مىگویند، در برابر عظمت او خاضع و ساجدند ولى همه اینها به صورت ذاتى و تکوینى و اجبارى است، و به همین دلیل تکاملى در آن وجود ندارد.
تنها موجودى که قوس صعودى و نزولیش بى انتها است، و به طور نامحدود قادر به پرواز به سوى قله تکامل است، و تمام این کارها را با اراده و اختیار انجام مىدهد" انسان" است، و این است همان امانت الهى که همه موجودات از حمل آن سر باز زدند و انسان به میدان آمد و یک تنه آن را بر دوش کشید! لذا در آیه بعد مىبینیم انسانها را به سه گروه تقسیم مىکند، مؤمنان، کفار، و منافقان.
بنا بر این در یک جمله کوتاه و مختصر باید گفت: امانت الهى همان قابلیت تکامل به صورت نامحدود، آمیخته با اراده و اختیار، و رسیدن به مقام انسان کامل و بنده خاص خدا و پذیرش ولایت الهیه است.
اما چرا از این امر تعبیر به امانت شده با اینکه هستى ما، و همه چیز ما، امانت خداست؟
این به خاطر اهمیت این امتیاز بزرگ انسانها است و گرنه باقى مواهب نیز امانتهاى الهى هستند، ولى در برابر آن اهمیت کمترى دارند.
در اینجا مىتوان با تعبیر دیگرى از این امانت یاد کرد و گفت امانت الهى همان تعهد و قبول مسئولیت است.
بنا بر این آنها که امانت را صفت اختیار و آزادى اراده دانستند به گوشهاى از این امانت بزرگ اشاره کردهاند، همانگونه آنها که آن را تفسیر به عقل یا اعضاء پیکر و یا امانتهاى مردم نسبت به یکدیگر و یا فرائض و واجبات و یا تکالیف به طور کلى تفسیر نمودهاند هر کدام دست به سوى شاخهاى از این درخت بزرگ پربار دراز کرده، و میوهاى چیدهاند.
اما منظور از عرضه کردن این امانت به آسمانها و زمین چیست؟
آیا منظور این است که خداوند سهمى از عقل و شعور به آنها بخشید، سپس حمل این امانت بزرگ را به آنها پیشنهاد کرد؟
و یا اینکه منظور از عرضه کردن همان مقایسه نمودن است؟ یعنى هنگامى که این امانت با استعداد آنها مقایسه شد آنها به زبان حال و استعداد عدم شایستگى خویش را براى پذیرش این امانت بزرگ اعلام کردند.
البته معنى دوم مناسبتر به نظر مىرسد، به این ترتیب آسمانها و زمین و کوهها همه با زبان حال فریاد کشیدند که حمل این امانت از عهده ما خارج است.
و از اینجا پاسخ سؤال سوم نیز روشن شد که چرا و چگونه این موجودات از حمل این امانت بزرگ ابا کردند و ترس آمیخته با احترام نشان دادند.
و از همین جا کیفیت حمل این امانت الهى از ناحیه انسان روشن مىشود، چرا که انسان آن چنان آفریده شده بود که مىتوانست تعهد و مسئولیت را بر دوش کشد، و ولایت الهیه را پذیرا گردد، و در جاده عبودیت و کمال به سوى معبود لا یزال سیر کند، و این راه را با پاى خود و با استمداد از پروردگارش بسپرد.
اما اینکه در روایات متعددى که از طرق اهل بیت ع رسیده این امانت الهى به قبول ولایت امیر مؤمنان على ع و فرزندش تفسیر شده، بخاطر آنست که ولایت پیامبران و امامان شعاعى نیرومند از آن ولایت کلیه الهیه است، و رسیدن به مقام عبودیت و طى طریق تکامل جز با قبول ولایت اولیاء اللَّه امکان پذیر نیست.
در حدیثى از امام على بن موسى الرضا علیهما السلام مىخوانیم که: هنگامى که از تفسیر آیه عرض امانت سؤال کردند فرمود:
الامانه الولایه، من ادعاها بغیر حق کفر
امانت همان ولایت است که هر کس به ناحق ادعا کند از زمره مسلمانان بیرون مىرود، (۲)
در حدیثى دیگر از امام صادق علیه السلام مىخوانیم هنگامى که از تفسیر این آیه سؤال شد فرمود:
الامانه الولایه، و الانسان هو ابو الشرور المنافق:
امانت همان ولایت است و انسانى که توصیف به ظلوم و جهول شده کسى است که صاحب گناهان بسیار و منافق است (۳)
طبق توضیح فوق جواب سؤال دوم نیز روشن شد.
موفق باشید.
ــــــــــــــــــ
(۱) تفسیر نمونه، ج17، ص: ۴۵۲ تا ۴۵۵.
(۲)تفسیر برهان ج ۳ ذیل آیه مورد بحث.
(۳)تفسیر برهان ج ۳ ذیل آیه مورد بحث.
منبع: پرسمان قرآن