چرا قرآن انسانهای نخستین را امت واحده می‏نامد؟

0 87

 چرا قرآن, انسانهای نخستین را (امت واحده) می‏نامد؟ «کان الناس أمه واحده» سوره بقره آیه یک.

«کانَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ …»
مردم (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادى در میان آنها وجود نداشت. بتدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایى در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى، که به سوى حق دعوت مى‏کرد، با آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى کند… (۱(

انسانها (در آغاز) همه امت واحدى بودند و در آن روز تضادى در میان آنها وجود نداشت، زندگى بشر و اجتماع او ساده بود، فطرتها دست نخورده، و انگیزه‏هاى هوى و هوس و اختلاف و کشمکش در میان آنها ناچیز بود.

خدا را طبق فرمان فطرت مى‏پرستیدند و وظایف ساده خود را در پیشگاه او انجام مى‏دادند.

این مرحله اول زندگانى انسانها بود، که احتمالا فاصله میان زمان آدم و نوح را پر مى‏کرد.

سپس زندگى انسانها شکل اجتماعى به خود گرفت و مى‏باید هم چنین شود زیرا انسان براى تکامل آفریده شده و تکامل او تنها در دل اجتماع تامین مى‏گردد؛ و این مرحله دوم زندگى انسانها بود.

ولى به هنگام ظهور اجتماع، اختلافها و تضادها به وجود آمد، چه از نظر ایمان و عقیده و چه از نظر عمل و تعیین حق و حقوق هر کس و هر گروه در اجتماع.

در این جا بشر تشنه قوانین و تعلیمات انبیاء و هدایت هاى آنها مى‏گردد تا به اختلافات او در جنبه‏هاى مختلف پایان دهد؛ این مرحله سوم بود.

از این جا احتیاج به وضع قوانین که اختلافات پدید آمده را برطرف سازد پیدا شد، و این قوانین لباس دین به خود گرفت، و مستلزم بشارت و انذار و ثواب و عقاب گردید، و براى اصلاح و تکمیلش لازم شد عباداتى در آن تشریع شود، تا مردم از آن راه تهذیب گردند.

در این جا خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت دهند و انذار کنند: «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ»

و این مرحله چهارم بود.

در این هنگام انسان ها با هشدارهاى انبیاء و توجه به مبدأ و معاد و جهان دیگر که در آن جا پاداش و کیفر اعمال خویش را در مى‏یابند، براى گرفتن احکام الهى و قوانین صحیح که بتواند به اختلافات پایان دهد و سلامت جامعه و سلامت انسانها را تامین کند آمادگى پیدا کردند.

و لذا مى‏فرماید: خداوند با آنها کتاب آسمانى به حق نازل کرد تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند حکومت کند: «وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ»

و به این ترتیب ایمان به انبیاء و تمسک به تعلیمات آنها و کتب آسمانى، آبى بر آتش اختلافات فرو ریخت و آن را خاموش ساخت.

و این مرحله پنجم بود.

این وضع مدتى ادامه یافت ولى کم کم وسوسه‏هاى شیطانى و امواج خروشان هواى نفس کار خود را در میان گروهى کرد و با تفسیرهاى نادرست تعلیمات انبیاء و کتب آسمانى و تطبیق آنها بر خواسته‏هاى دلشان، پرچم اختلاف را بار دیگر برافراشتند.

ولى این اختلاف با اختلافات پیشین فرق داشت.

سرچشمه اختلافات پیشین جهل و بى خبرى بود که با بعثت انبیاء و نزول کتب آسمانى بر طرف گردید، در حالى که سرچشمه اختلافات بعد همان ستمگرى و لجاجت و انحراف آگاهانه از راه حق، و در یک کلمه "بغى" بود و لذا در ادامه این آیه مى‏فرماید: «وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ»

در آن اختلاف نکردند مگر کسانى که کتاب آسمانى را دریافت داشته بودند و بینات و نشانه‏هاى روشن به آنها رسیده بود آرى آنها به خاطر انحراف از حق و ستمگرى در آن اختلاف کردند.

و این مرحله ششم بود.

در این جا مردم به دو گروه تقسیم شدند مؤمنان راستین که در برابر حق تسلیم بودند. آنها براى پایان دادن به اختلافات جدید به کتب آسمانى و تعلیمات انبیاء بازگشتند و به حق رسیدند و لذا مى‏فرماید: « فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ»

خداوند، مؤمنان از آنها را به حقیقت آنچه در آن اختلاف داشتند به فرمان خود هدایت فرمود (در حالى که افراد بى ایمان و ستمگر و خودخواه هم چنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند).

و این مرحله هفتم بود.

در پایان آیه مى‏فرماید:

«وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»؛ خداوند هر که را بخواهد (و لایق ببیند) به راه مستقیم هدایت مى‏کند

اشاره به این که مشیت الهى که آمیخته با حکمت اوست گزاف و بى حساب نیست و از هر گونه تبعیض ناروا بر کنار است.

تمام کسانى که داراى نیت پاک و روح تسلیم در برابر حق‏اند مشمول هدایت هاى او مى‏شوند. (۲)

اختلاف‏ها دو نوعند:

یکى اختلاف در دین که منشأ آن ستمگرى و طغیان است. خداوند چنین اختلافی را اجازه نمی دهد و آن را مذمت می نماید.

یکى دیگر اختلافى که منشأ آن فطرت و غریزه بشرى است. این اختلاف طبیعی و حتی لازمه زندگی اجتماعی است.

و اختلاف دومى که همان اختلاف در امر دنیا باشد باعث تشریع دین شد، و خدا به وسیله دین خود، عده‏اى را به سوى حق هدایت کرد، و حق را که در آن اختلاف مى‏کردند روشن ساخت، و خدا هر کس را بخواهد به سوى صراط مستقیم هدایت مى‏کند.

پس دین الهى تنها و تنها وسیله سعادت براى نوع بشر است، و یگانه عاملى است که حیات بشر را اصلاح مى‏کند، چون فطرت را با فطرت اصلاح مى‏کند، و قواى مختلف فطرت را در هنگام کوران و طغیان تعدیل نموده، براى انسان رشته سعادت زندگى در دنیا و آخرتش را منظم و راه مادیت و معنویتش را هموار مى‏نماید.(۳)

«وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّهً واحِدَهً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفینَ»

و اگر پروردگارت مى‏خواست، همه مردم را یک امّت (بدون هیچ گونه اختلاف) قرار مى‏داد ولى آنها همواره مختلفند. (۴)

یک نوع از اختلاف، اختلافى است که در عالم انسانى چاره‏اى از آن نیست، و آن اختلاف طبایع است که منتهى به اختلاف بنیه‏ها مى‏گردد. آرى ترکیبات بدنى در افراد اختلاف دارد و این اختلاف در ترکیبات بدنى باعث اختلاف در استعدادهاى بدنى و روحى مى‏شود، و با ضمیمه شدن اختلاف محیطها و آب و هواها اختلاف سلیقه‏ها و سنن و آداب و مقاصد و اعمال نوعى و شخصى در مجتمعات انسانى پدید مى‏آید.

در علم الاجتماع و مباحثش ثابت شده که اگر این اختلافات نمى‏بود بشر حتى یک چشم بر هم زدن قادر به زندگى نبود.

خداى تعالى هم در قرآن کریم این اختلاف را به خود نسبت داده و فرموده:«نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا»

ما در میان آنان معیشتشان و بهره‏شان را از زندگى دنیا تقسیم کرده‏ایم و بعضى را بر بعضى به درجاتى رفعت داده‏ایم، تا بعضى بعض دیگر را (یکدیگر را) مسخر کنند (۵). (۶)

خداوند در هیچ جاى از کلام خود، اختلاف در طبایع را مذمت ننموده، مگر در آن مواردى که این اختلاف آمیخته با هواى نفس و بر خلاف هدایت عقل باشد، مانند اختلاف در دین.

چون خداى سبحان دین را یک مساله فطرى دانسته و فرموده: بشر مفطور بر معرفت و توحید خداست. و نیز در باره نفس انسان فرموده: تقوا و فجور نفس را به نفس هر کسى الهام کرده. و نیز فرموده: دین حنیف از فطریاتى است که بشر بر آن خلق شده، و در خلق خدا تبدیلى نیست.

و به همین جهت در موارد بسیارى از کلام مجیدش اختلاف در دین را به ظلم و طغیان اختلاف کنندگان نسبت داده، از آن جمله فرموده:«فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ»

پس اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه علم به آن را داده شدند و صرفا از در بغى و کینه که در بین خود دارند اختلاف مى‏کنند. (۷)

و در آیه زیر هر دو اختلاف را ذکر کرده و فرموده:«کانَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ»

این همان اختلاف اول است که اختلاف در امور مادى و زندگى مادى است.

«وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ» این آن اختلاف دومى یعنى اختلاف در امر دین است «إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ» (8)

«وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّهً واحِدَهً»

آن اختلافى که خداوند در این آیه منظور دارد، آن اختلاف در امر دین است که مردم دو طایفه شدند اندکى اهل نجات و بیشتر ستمکاران و اهل هلاکت.(۹)

___________

(۱) بقره، ۲۱۳.

(۲) ر.ک: تفسیر نمونه، ج‏2، ص ۹۵.

(۳) ر.ک: ترجمه المیزان، ج‏2، ص ۱۶۸.

(۴) هود، ۱۱۸.

(۵) زخرف، ۳۲.

(۶) ترجمه المیزان، ج‏11، ص ۸۱.

(۷) جاثیه، ۱۷.

(۸) بقره، ۲۱۳.

(۹) ترجمه المیزان، ج‏11، ص ۸۲.

منبع: پرسمان قرآن

ارسال یک پاسخ

توجه داشته باشید: آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نظر شما پس از تایید مدیر منتشر خواهد شد.