آیا حدیث “المهدی طاووس اهل الجنه” با حدیث مذمت طاووس، قابل جمع است؟
آیا حدیث “المهدی طاووس اهل الجنه” با حدیث مذمت طاووس، قابل جمع است؟
پاسخ اجمالی:در باب ذکر فضائل حضرت مهدی(عج) روایات زیادی از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل شده است. از آن جمله این حدیث: «المهدی طاووس اهل الجنه» است که در کتاب های معتبر شیعه و اهل سنت نقل شده است و از نظر محتوا هم مشکلی ندارد؛ چرا که در آموزه های دینی ما طاووس به زیبایی و شگفتی در خلقت شهره است، همان گونه که حضرت علی (ع) در خطبه ای بسیار زیبا شگفتی های خلقت این پرنده را بیان می فرماید. در این حدیث نیز زیبایی حضرت مهدی (عج) در بین بهشتیان به زیبایی طاووس در بین پرندگان تشبیه شده است. بنابراین بر اساس این حدیث حضرت مهدی (عج) یکی از زیباترین افراد اهل بهشت است، همان گونه که طاووس یکی از زیباترین پرندگان به شمار می آید. اگر روایاتی در مذمت طاووس باشد، علاوه بر ضعف، منافاتی با این روایت ندارد.
پاسخ تفصیلی:ازجمله روایاتی که از پیامبر گرامی اسلام (ص) در باب فضیلت های حضرت مهدی (ع) از منابع معتبر اهل سنت به یادگار مانده است این روایت است: «مهدی (ع) طاووس اهل بهشت است».[i]
شایان ذکر است، در هر تشبیهی چهار رکن اصلی وجود دارد که عبارت اند از: مشبه، مشبه به، وجه شبه و حرف تشبیه، که وجه شبه در هر تشبیهی باید نزد مخاطب مشهور و معروف باشد. در مثال «علی چون شیر است» علی مشبه، شیر مشبه به، چون حرف تشبیه و شجاعت شیر وجه شبه است. و از آن جا که ما از قبل می دانیم شیر در شجاعت (وجه شبه) بین حیوانات مشهور و نمونه است، می فهمیم که همانندی علی به شیر در شجاعت است، نه در چیز های دیگر، بنابراین ما از این تشبیه می فهمیم که علی آدم شجاعی است. [ii]
با عنایت به مطالب بالا عرض می کنیم که در روایت نبوی نیز این شباهت مد نظر است؛ یعنی همان گونه که معروف و مشهور بین مردم این است که طاووس یکی از زیباترین پرندگان است، حضرت مهدی نیز یکی از زیباترین افراد اهل بهشت است. در نتیجه در این گفتار نبوی زیبایی طاووس به عنوان وجه شبه مد نظر است، پس منافاتی با روایاتی که در مذمت طاووس است نخواهد داشت،
سپس امام(علیه السلام) به سراغ تشبیه دیگرى مى رود و در تعبیر زیبایى مى فرماید: (هرگاه بخواهى آن را به لباسها [و پرده هاى رنگارنگ] تشبیه کنى، همچون پارچه هاى زیباى پر نقش و نگار یا پرده هاى رنگارنگ یمنى است)؛ «وَ إِنْ ضَاهَیْتَهُ(۸) بِالْمَلَابِسِ فَهُوَ کَمَوْشِیِّ(۹) الْحُلَلِ، أَوْ کَمُونِقِ(۱۰) عَصْبِ الْیَمَنِ».
و سرانجام، در تشبیه سوّم مى فرماید: (و اگر آن را با زیورها مقایسه کنى، همچون نگین هاى رنگارنگى است که در نوارى از نقره که با جواهرات، زینت یافته در تاجى قرار گرفته است)؛ «وَ إِنْ شَاکَلْتَهُ بِالْحُلِیِّ فَهُوَ کَفُصُوصٍ(۱۱) ذَاتِ أَلْوَانٍ، قَدْ نُطِّقَتْ بِاللُّجَیْنِ(۱۲) الْمُکَلَّلِ(۱۳)».
شاهان سابق تاج هاى پر نقش و نگار و مملوّ از جواهر داشتند، جواهرات را روى نوارى نصب مى کردند یا به وسیله نخها و سیم هاى باریکى به آنها نظام مى بخشیدند و تاجِ خود را با آن زینت مى دادند. نى هایى که در وسط بال هاى طاووس قرار دارد (همان گونه که در عبارت گذشته امام(علیه السلام) ذکر شد) کاملا سفید و همچون نقره است و پرهایى که دو طرف آن روییده است؛ گویى جواهراتى است که بر آن نصب شده است. در حقیقت، نقش و نگارهاى زیبا و رنگارنگ، به طور معمول در یکى از این سه چیز است: دسته گلها و لباس هاى رنگین و زینت آلات. امام(علیه السلام) براى مجسّم ساختنِ زیبایى پرهاى طاووس از هر سه تشبیه در نهایت توانایى بر فصاحت و بلاغت استفاده فرموده است.
امام(علیه السلام) در ادامه این سخن به تشریح حال طاووس به هنگام راه رفتن و به خود نگریستن پرداخته و مى فرماید: (آن همچون کسى که به خود مى بالد با عشوه و ناز گام بر مى دارد؛ گاه سر را بر مى گرداند و به دم [زیبا] و دو بالش مى نگرد؛ ناگهان از زیبایى فوق العاده اى که پر و بالش به او بخشیده و رنگ هایى که همچون لؤلؤ و جواهر به هم درآمیخته قهقهه سر مى دهد؛ اما همین که [خم مى شود و به] پاهاى خود نظر مى افکند آن چنان [ناراحت مى شود که] با گریه فریاد مى کشد فریادى که استغاثه جانکاهش از آن آشکار است و گواه صادق دردى است که در درون دارد! چه اینکه پاهایش همچون پاهاى خروس خلاسى(۱۴) باریک [و تیره رنگ] است و در گوشه اى از ساق پایش ناخنى مخفى روییده شده)؛ «یَمْشِی مَشْیَ الْمَرِحِ(۱۵) الْمُخْتَالِ(۱۶)، وَ یَتَصَفَّحُ ذَنَبَهُ وَ جَنَاحَیْهِ، فَیُقَهْقِهُ ضَاحِکاً لِجَمَالِ سِرْبَالِهِ(۱۷)، وَ أَصَابِیغِ(۱۸) وِشَاحِهِ(۱۹)؛ فَإِذَا رَمَى بِبَصَرِهِ إِلَى قَوَائِمِهِ زَقَا(۲۰) مُعْوِلاً(۲۱) بِصَوْتٍ یَکَادُ یُبِینُ عَنِ اسْتِغَاثَتِهِ، وَ یَشْهَدُ بِصَادِقِ تَوَجُّعِهِ، لِأَنَّ قَوَائِمَهُ حُمْشٌ(۲۲) کَقَوَائِمِ الدِّیَکَهِ الْخِلَاسِیَّهِ، وَ قَدْ نَجَمَتْ(۲۳) مِنْ ظُنْبُوبِ(۲۴) سَاقِهِ صِیصِیَهٌ(۲۵) خَفِیَّهٌ».
امام(علیه السلام) در این بیان زیبا به نکته لطیفى اشاره کرده که خداوند در کنار آن همه زیبایى هاى طاووس، نقطه ضعف و زشتى هایى هم در آن قرار داده است که اگر یک زمان مغرور شود و از سر غرور و خودنمایى قهقهه شادى سر دهد، هنگامى که چشمش به کاستى هایش افتد ناله و فریاد دردآلودش بلند مى شود. در حقیقت، این نمونه اى است از جهان آفرینش که خداوند حکیم براى جلوگیرى از غرور و طغیانِ ناشى از قدرت و قوّت، در کنار آن، ضعف ها و کاستى هایى قرار داده تا آن غرورِ غفلت زا مهار شود و تعادل برقرار گردد.
امام علی(علیه السلام) در ادامه با فصاحت و بلاغت فوق العاده اى به پنج ویژگى اعجاب انگیز در طاووس اشاره کرده و نکات دقیقى از زیبایى هاى این مظهر جمال و جلال خدا یادآور مى شود، نخست مى فرماید: (او در محل یال خود، کاکلى دارد؛ سبزرنگ و پر نقش و نگار)؛ «وَ لَهُ فِی مَوْضِعِ الْعُرْفِ(۲۶) قُنْزُعَهٌ(۲۷) خَضْرَاءُ مُوَشَّاهٌ(۲۸)».
یال حیوان که عرب به آن «عُرف» مى گوید، موهاى بلندى است که از بالاى شانه و پشت گردن تا پشت سر ادامه دارد و به میان دو گوش منتهى مى شود و به صورت کاکل و تاجى در مى آید و با توجّه به اینکه این یال و کاکل در طاووس سبز برّاق پر نقش و نگار است، زیبایى خیره کننده اى به او مى بخشد و انسان را به یاد مبدأ این همه زیبایى و جمال مى اندازد.
در بیان دوّمین ویژگى طاووس مى فرماید: (و انتهاى گردنش همچون ابریق است و از گلوگاه تا روى شکمش به رنگ وسمه یمانى [سبز پررنگ مایل به سیاهى] و گاه همچون حریرى است که در بر کرده و مانند آینه صیقلى شده مى درخشد)؛ «وَ مَخْرَجُ عَنُقِهِ کَالْإِبْرِیقِ(۲۹)، وَ مَغْرِزُهَا(۳۰) إِلَى حَیْثُ بَطْنُهُ کَصِبْغِ الْوَسِمَهِ(۳۱) الْیَمَانِیَّهِ، أَو کَحَرِیرَهٍ مُلْبَسَهٍ مِرْآهً ذَاتَ صِقَالٍ(۳۲)».
در سوّمین ویژگى مى فرماید: (گویى بر اطراف گردنش معجرى است سیاه رنگ که به خود پیچیده؛ ولى از کثرت شادابى و درخشندگى به نظر مى رسد که رنگ سبز پرطراوتى با آن آمیخته شده)؛ «وَ کَأَنَّهُ مُتَلَفِّعٌ(۳۳) بِمِعْجَرٍ(۳۴) أَسْحَمَ(۳۵)؛ إِلَّا أَنَّهُ یُخَیَّلُ لِکَثْرَهِ مَائِهِ، وَ شِدَّهِ بَرِیقِهِ، أَنَّ الْخُضْرَهَ النَّاضِرَهَ مُمْتَزِجَهٌ بِهِ».
سپس در چهارمین ویژگى مى افزاید: (و در کنار گوشش خط باریک بسیار سفیدى همچون نیش قلم به رنگ گل بابونه کشیده شده که بر اثر سفیدى درخشنده اش در میان آن سیاهى تلألؤ خاصّى دارد)؛ «وَ مَعَ فَتْقِ سَمْعِهِ خَطٌّ کَمُسْتَدَقِّ(۳۶) الْقَلَمِ فِی لَوْنِ الْأُقْحُوَانِ(۳۷)، أَبْیَضُ یَقَقٌ(۳۸)، فَهُوَ بِبَیَاضِهِ فِی سَوَادِ مَا هُنَالِکَ یَأْتَلِقُ(۳۹)».
و سرانجام در بیان پنجمین ویژگى مى فرماید: (کمتر رنگى [در جهان] یافت مى شود که طاووس از آن بهره اى نگرفته باشد؛ با این فرق که شفافیّت و درخشندگى و تلألؤ حریر مانند رنگ پرهاى او بر تمام رنگها برترى دارد و [در واقع] همانند شکوفه هاى زیباى پراکنده تمام گل هاست؛ با این تفاوت که نه باران بهارى آن را پرورش داده و نه حرارت و تابشِ آفتابِ تابستان!)؛ «وَ قَلَّ صِبْغٌ إِلَّا وَ قَدْ أَخَذَ مِنْهُ بِقِسْطٍ، وَ عَلَاهُ بِکَثْرَهِ صِقَالِهِ وَ بَرِیقِهِ(۴۰)، وَ بَصِیصِ(۴۱) دِیبَاجِهِ وَ رَوْنَقِهِ(۴۲)، فَهُوَ کَالْأَزَاهِیرِ الْمَبْثُوثَهِ، لَمْ تُرَبِّهَا أَمْطَارُ رَبِیعٍ، وَ لَا شُمُوسُ قَیْظٍ(۴۳)».
دقّت در این ویژگى هاى پنج گانه طاووس از یک سو عظمت و قدرت خیره کننده نقاش چیره دستى را نشان مى دهد که این همه زیبایى و شادابى و طراوت را در یک موجود جمع کرده و آن را به صورت نمونه اى از تمام زیبایى ها آفریده است که دقّت در همین آفریده، انسان را به آفریدگار مى رساند و اگر هیچ دلیلى بر وجود پروردگار جز همین مخلوق بدیع نبود براى پى بردن به خالقش کافى بود و هر قدر انسان در آن بیشتر دقّت مى کند در برابر عظمت و جلال آفریدگارش خاضع تر مى شود و سرانجام زبانش به این شعر شاعر باذوق مترنّم مى گردد:
زیبنده ستایش آن آفریدگارى است *** کارد چنین دل آویز نقشى ز ماء و طینى
و از سوى دیگر به عظمت این بزرگ معلّم توحید و دقّت بى نظیر او در تشریح شگفتى ها و زیبایى هاى جهانِ آفرینش و راهنمایى خلق به سوى خالق آفرین مى گوید و به یقین هیچ کس تاکنون در وصف زیبایى هاى طاووس این چنین سخن نگفته است(۴۴)
با توجه به فرمایش حضرت علی (ع) درمورد زیبایی های طاووس و شگفتی های خلقتش، در می یابیم که طاووس یکی از زیباترین مخلوقات خداوند در بین پرندگان است. بنابراین، روشن است که روایت نبوی در تشبیه حضرت مهدی (عج) به طاووس اهل بهشت، ناظر به زیبایی طاووس است، در نتیجه اگر روایاتی در مذمت طاووس باشد، علاوه بر ضعف، منافاتی با این روایت ندارد و قابل جمع است.
______________________________
[i] فیروزی، سید مرتضی، فضائل الخمسه من الصحاح السته، ج۳، ص۳۴۳، اسلامیه،۱۴۱۰ق؛
بحارالانوار، ج۵۱، ص ۱۰۵،باب اول،حدیث ۴۱ ، مؤسسه الوفا،لبنان، ۱۴۰۴ق؛ شیخ یوسف، بن یحیی، بن علی، مقدسی، شافعی، عقد الدرر، فی اخبار المهدی المنتظر، ج۱، ص ۳۴.
[ii] دهنوی، حسین، ادبیات فارسی، ص۲۹۱، ظفر، چاپ دوم، قم، ۱۳۷۸ش.
[iii] سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص۳۱۳و۳۱۵، مؤسسه الهادی، چاپ نوزدهم ۱۳۸۱ش..
(۱). «قصب» به معناى نى هاى مخصوصى است که در لابلاى پرها قرار دارد.
(۲). «مدارى» جمع «مدرى» (بر وزن املا) به معناى شانه است.
(۳). «دارت» جمع «داره» به معناى حلقه یا هاله اطراف ماه است.
(۴). «عقیان» به معناى طلا است.
(۵). «فلذ» جمع «فلذه» (بر وزن بدعه) و به معناى قطعه است.
(۶). «زبرجد» از سنگ هاى زینتى و گرانقیمت است و رنگ هاى مختلفى دارد و از همه مشهورتر رنگ سبز آن است؛ لذا هر چیزِ سبزِ خوش رنگى را به «زبرجد» تشبیه مى کنند.
(۷). «جنى» به معناى چیده شده و نیز به معناى دسته گل ذکر شده است.
(۸). «ضاهیته» از ماده «مضاهاه» به معناى شباهت است.
(۹). «موشى» به معناى پر نقش و نگار است، از ماده «وشى» به معناى نقاشى کردن پارچه است و به معناى دروغ گفتن و سخن چینى نیز به کار رفته است.
(۱۰). «مونق» به معناى زیبا و شگفت انگیز از ماده «انق» (بر وزن رمق) به معناى زیبا شدن گرفته شده است.
(۱۱). «فصوص» جمع «فص» (بر وزن نص) به معناى نگین است.
(۱۲). «لجین» به معناى نقره است.
(۱۳). «مکلل» به معناى تاجدار از ماده «اکلیل» به معناى تاج گرفته شده است و گاه بر چیزى که به جواهرات تزیین شده اطلاق شده است.
(۱۴). «خلاسى» خروس دو رگه اى است که ترکیبى از خروس هاى هندى و فارسى است و رنگ آن تیره و در واقع، حد وسط سیاه و سفید است. از ماده «خلس» (بر وزن نفس) به معناى گندم گون و تیره رنگ گرفته شده است.
(۱۵). «مرح» به معناى مست نعمت و قدرت است و از ماده «مرح» (بر وزن فرح) به معناى شدت خوشحالى گرفته شده است.
(۱۶). «مختال» به معناى متکبّر و خودبرتربین از ماده «خیال» گرفته شده است.
(۱۷). «سربال» به گفته راغب در المفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانى، حسین بن محمد، تحقیق: صفوان عدنان داودی، دارالعلم، الدار الشامیه، دمشق، بیروت، ۱۴۱۲ قمری، چاپ: اول، ص ۴۰۶، ماده: (سربل) به معناى پیراهن است و گاهى به هرگونه لباس نیز گفته شده است.
(۱۸). «اصابیغ» جمع «اصباغ» و اصباغ جمع «صبغ» به معناى رنگ است.
(۱۹). «وشاح» به معناى نوار پهن زیبایى است که بر دوش مى افکنند و حمایل مى کنند.
(۲۰). «زقا» از ماده «زقو» (بر وزن ضعف) به معناى فریاد کشیدن است.
(۲۱). «معول» به معناى کسى است که صدا را به گریه بلند مى کند و از «عویل» گرفته شده است.
(۲۲). «حمش» جمع «احمش» به معناى شخص یا چیزى است که ساق او باریک باشد و گاه به معنى تیره رنگ نیز آمده است.
(۲۳). «نجمت» از ماده «نجم» (بر وزن حجم) به معناى روییدن و ظاهر شدن است.
(۲۴). «ظنبوب» به معناى انحراف و کجى به سمت جلو است.
(۲۵). «صیصه» به معناى خارى است که در پاى مرغان مى باشد و گاه به معناى شانه اى است که تار و پود پارچه را قبل از بافتن با آن مرتب مى کنند.
(۲۶). «العُرف» به معناى یال است.
(۲۷). «قنزعه» به معناى کاکل است.
(۲۸). «موشاه» به معناى پر نقش و نگار است.
(۲۹). «ابریق» به گفته بعضى از ریشه فارسى «ابریز» گرفته شده و به معناى آفتابه مخصوصى است که معمولا براى شستن دست و دهان قبل و بعد از غذا خوردن یا براى ریختن گلاب در مهمانى ها به کار مى رود و لوله و گردن آن با انحناى خاصى به شکلى زیبا ساخته شده است.
(۳۰). «مغرز» محل قرار گرفتن یا محل فرو رفتن چیزى است.
(۳۱). «وسمه» رنگ خاصى بوده که ابرو یا محاسن را با آن رنگ مى کردند.
(۳۲). «صقال» و صیقل به یک معناست.
(۳۳). «متلفع» به معناى پیچیده شده از ماده «لفع» (بر وزن نفع) به معناى فراگرفتن و گرداگرد چیزى را پوشاندن است.
(۳۴). «معجر»، به معنای روسرى و مقنعه است.
(۳۵). «اسحم» به معناى سیاه است.
(۳۶). «مستدق» به معناى باریک و نازک است و از ماده «دق» (بر وزن حق) گرفته شده است.
(۳۷). «أقحوان» به معناى بابونه سفید است.
(۳۸). «یقق» به معناى بسیار سفید از ماده «یقوقه» گرفته شده است.
(۳۹). «یأتلق» یعنى مى درخشد از ماده «ألْقَ» (بر وزن دلق) گرفته شده است.
(۴۰). «بریق» به معناى درخشندگى از ماده برق گرفته شده است.
(۴۱). «بصیص» به معناى درخشش و تلألؤ است.
(۴۲). «رونق» به معناى زیبایى از ماده «رنق» (بر وزن رنگ).
(۴۳). «قیظ» چله تابستان و شدت حرارت است.
(۴۴). گردآوری از: پیام امام امیرالمؤمنین(علیه السلام)، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۸۶ شمسی، چاپ: اول، ج ۶، ص ۳۷۶.