در بعضی منابع تاریخی آمده که امام حسین علیه در برخورد با سپاه عمر سعد، سه پیشنهاد مطرح کرد: «یکی اینکه مرا بگذارید تا برگردم، یا به مرزی از مرزهای اسلام بروم، و یا اینکه به شام پیش یزید بروم و دستم را در دست او بگذارم.» آیا این موضوع صحت دارد؟
در بعضی منابع تاریخی آمده که امام حسین علیه در برخورد با سپاه عمر سعد، سه پیشنهاد مطرح کرد: «یکی اینکه مرا بگذارید تا برگردم، یا به مرزی از مرزهای اسلام بروم، و یا اینکه به شام پیش یزید بروم و دستم را در دست او بگذارم.» آیا این موضوع صحت دارد؟ و اگر صحت داشته باشد، آیا با هدف قیام امام حسین علیه السلام که مبارزه با شخص یزید بوده در تعارض نیست؟ و اگر صحت ندارد، آیا سند معتبری برای رد این ادعا وجود دارد؟ ممنون می شوم اگر آدرس منبع را بفرمایید.
پاسخ
امام حسین(ع) با عمر سعد گفتگو و او را نصیحت نمود، که متاسفانه نصایح امام، در وی اثر نکرد، اما در این گفتگو بیعت با یزید مطرح نشده است. اگر در برخی منابع هم چنین مطلبی باشد، این امر با اهداف، گفتار و رفتار امام همسویی ندارد.
امام از آغاز قیام از عدم بیعت با یزید و امر به معروف و نهی از منکر سخن گفت. بار ها اعلام نمود که به هیج عنوان با یزید بیعت نمی کند.[۱] تا آخرین لحظه زندگی نیز از این هدف دست بر نداشت. اتفاقا خطابه و سخنان عزت مندی و عزت گرایی امام در روز عاشورا در برابر دشمن گواه این مطلب است.
روز عاشورا خطاب به نیروهای ابن سعد فرمود: «أَلا إِنَّ الدَّعِی بْنَ الدَّعِی قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِّلَّهِ وَ الذِّلَّهِ وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّهُ: آگاه باشید که فرومایه، فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهی شمشیر و ذلّت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم» کسی که در آخرین لحظه زندگی این گونه سخن می گوید، چگونه به حکومت پیشنهاد بیعت می دهد؟ کسی که از مدینه قیام بر علیه یزید را شروع کرده است و در مدینه با حاکم یزید بیعت نمی کند؛ چگونه در بیابان که قدرت مانور و فرارش، بیشتر از داخل شهر است؛ بیعت نماید.
البته امام در گفتگوی با حر و عمر سعد فرمود: به جهت اینکه مردم کوفه از من دعوت کرده اند آمده ام، حال اگر به این امر وفا دار نیستند بر می گردم، اما حرف امام معنایش این نیست که دست از اهداف خود بر می دارد، دیگر امر به معروف نمی کند و در برابر حکومت سکوت می نماید. امام در برابر دشمن چنین جوابی را داد و این جواب هم منطقی بود، زیرا کوفیان بودند که امام را دعوت کرده بودند. امام آنان را سرزنش نمود. حال که مهمان نمی خواهید من به شهر شما نمی آیم. نه این که با یزید بیعت می کنم.
مهم تر از همه اینکه خطابه و سخنان پر شور امام که در شب و روز عاشورا بیان شده است، حاکی از ادامه روحیه ستم ستیزیی امام دارد. از سوی دیگر امام بیعت با یزید را مساوی با از بین رفتن اسلام خواند.[۲] از او به عنوان انسان فاجر، فاسق و ظالم یاد کرد و حکومت وی را غیر مشروع دانست.[۳] با این وضع چگونه امام بیعت با یزید را پیشنهاد می نماید؟ روز عاشورا پیکی، نامه ابن سعد را به امام تقدیم نمود و عرض کرد: چرا به دیار ما آمده ای؟ امام فرمود: اهالی شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کرده اند. اگر از آمدن من ناخشنودند، باز خواهم گشت. سپس امام به فرستاده عمر بن سعد فرمود: از طرف من به امیرت بگو: خود به این دیار نیامده ام، بلکه مردم این دیار مرا دعوت کردند تا به نزدشان بیایم و با من بیعت کنند و مرا از دشمنانم بازدارند و یاریم نمایند، پس اگر ناخشنودند، از راهی که آمده ام باز می گردم. وقتی فرستاده عمر بن سعد بازگشت و او را از جریان امر با خبر ساخت، ابن سعد گفت: امیدوارم که خداوند مرا از جنگ با حسین برهاند. آن گاه خواسته امام را به اطّلاع «ابن زیاد» رساند، ولی او در پاسخ نوشت: از حسین بن علی بخواه او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند. اگر چنین کرد، ما نظر خود را خواهیم نوشت. چون نامه ابن زیاد به دست ابن سعد رسید، گفت: تصوّر من این است که عبیداللَّه بن زیاد، خواهان عافیت و صلح نیست. عمر بن سعد، متن نامه عبیداللَّه بن زیاد را نزد امام فرستاد. امام فرمود: هرگز به نامه ابن زیاد پاسخ نخواهم داد. آیا بالاتر از مرگ سرانجامی خواهد بود؟! خوشا چنین مرگی. امام قاصدی نزد عمر بن سعد روانه ساخت که می خواهم شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشیم. چون شب فرا رسید، ابن سعد با بیست نفر از یارانش و امام نیز با بیست تن از یاران خود در محلّ موعود حضور یافتند. امام به یاران خود دستور داد تا دور شوند. تنها عبّاس برادرش و علی اکبر فرزندش را نزد خود نگاه داشت. همین طور ابن سعد نیز به جز فرزندش حفص و غلامش، به بقیه دستور داد، دور شوند. ابتدا امام آغاز سخن کرد و فرمود: وای بر تو، ای پسر سعد، آیا از خدایی که بازگشت تو به سوی اوست، هراس نداری؟ آیا با من می جنگی در حالی که می دانی من پسر چه کسی هستم؟ این گروه را رها کن و با ما باش که این موجب نزدیکی تو به خداست. ابن سعد گفت: اگر از این گروه جدا شوم، می ترسم خانه ام را ویران کنند. امام فرمود: آن را برای تو می سازم. ابن سعد گفت: من از جان خانواده ام بیمناکم. می ترسم ابن زیاد بر آنان خشم گیرد و همه را از دم شمشیر بگذراند. امام هنگامی که مشاهده کرد ابن سعد از تصمیم خود باز نمی گردد، سکوت کرد و پاسخی نداد و از وی رو برگرداند. در حالی که از جا بر می خاست، فرمود: تو را چه می شود! خداوند به زودی در بسترت جانت را بگیرد و تو را در روز رستاخیز نیامرزد. به خدا سوگند! من امیدوارم که از گندم عراق، جز مقدار ناچیزی، نخوری.[۴] همان طور که ملاحظه می نمایید در این نامه و گفتگو سخن از بیعت امام با یزید نیست. در هیچ منبع معتبری امام حسین(ع) پیشنهاد بیعت با یزید را نداده است و چنین نقلی صحت ندارد و با اهداف ظلم ستیزی و شجاعانه امام(ع) سازگاری ندارد.
منبع: مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی
پی نوشت:
[۱] فتوح، ابن اعثم ، ج۵ ،ص ۳۱.
[۲] بحارالانوار، ج۱، ص۱۸۴ .
[۳] همان، ج۴۴، ۳۲۵.
[۴] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد ، ص ۳۹۵-۳۹۸، مدرسه الامام علی بن ابی طالب(ع)، قم، ۱۳۸۴.
منبع: حوزه