شناخت قلبی و عقلی چه تفاوتی دارند؟
شناخت قلبی و عقلی چه تفاوتی دارند؟
با قدری تأمّل معلوم می شود که شناخت عقلی و شناخت قلبی، با یکدیگر دو تفاوت دارند:
یکی تفاوت در مرکز رابطه و دیگری تفاوت در نحوه شناخت.
الف- تفاوت در مرکز رابطه
نخستین تفاوت میان عقلی وقلبی، تفاوت در مرکز رابطه است.
به این معنی که شناختهای عقلی نوعی رابطه با مغز دارد، و شناختهای قلبی نوعی رابطه با قلب به معنای اول (یعنی تلمبه خانه خون).
در این مورد، از امام صادق علیه السلام، نقل شده است که فرمود:
مَوضِعُ العَقلِ الدِّماغُ، و القَسْوَهُ و الرِّقَّهُ فِی القَلبِ.[۱] جایگاه عقل مغز است، و قساوت و رقّت در دل جای دارند.
همان طور که در این روایت آمده است، میان شناخت های عقلی و مغز و همچنین میان شناخت های قلبی و قلب (به معنای تلمبه خانه خون)،
رابطه ویژه ای وجود دارد، و این رابطه را هر کس در وجود خود احساس می کند.
البته نمی خواهیم بگوییم که مغز، منبع شناخت های عقلی است و تلمبه خانه خون هم منبع شناخت های قلبی.
آنچه ما درباره فرق میان شناخت عقلی و قلبی می گوییم (و هر کس هم می تواند مدّعای ما را در خود آزمایش کند)،
این است که شناخت های عقلی با مغز، و شناخت های قلبی نیز با قلب، ارتباط دارند.
شما وقتی منظره زیبایی را می بینید و یا خبر خوشی را می شنوید، نمی گویید چشمم یا گوشم شاد شد.
نمی گویید مغزم شاد شد. نمی گویید عقلم شاد شد؛ واقعاً هم در چشم و یا گوش و یا مغز احساس شادی نمی کنید؛
بلکه می گویید دلم شاد شد، و واقعا هم دل در این موارد، حالت خاصّی- که شادی نام دارد- پیدا می کند.
اگر هم بگویید چشمم روشن شد، اشاره به همین شادی قلب است، و گرنه چشم شما احساس نور بیشتری نمی کند.
به عکس، وقتی که منظره جانخراشی را می بینید و یا خبر ناگواری را می شنوید، نمی گویید چشمم سوخت یا گوشم آتش گرفت و یا مغزم سوخت؛
واقعاً هم در چشم یا گوش و یا مغز خود احساس سوزش نمی کنید؛
بلکه می گویید دلم سوخت و واقعاً هم در دل، احساس سوزش می کنید که بالا رفتن ضربان قلب و فشارخون
و ابتلا به دردها و بیماری های قلبی در چنین مواردی، از نشانه های این امر است.
عاشق، در دل، احساس عشق و علاقه به معشوق می کند، نه در چشم و گوش و مغز.
کسی هم که نسبت به دیگری کینه و نفرت دارد، در دل، احساس کینه و نفرت می کند، نه در حواسّ پنجگانه و عقل خود.
همچنین وقتی شما می خواهید چیزی را به یاد بیاورید، یا مسئله مشکلی را حل کنید، می گویید:
«به مغزم فشار می آورم؛ شاید یادم بیاید» یا «به مغزم فشار می آورم؛ بلکه بتوانم مسئله را حل کنم».
و احیاناً ناخود آگاه در این موارد دست به پیشانی و یا سر خود می زنید. همچنین وقتی یادتان آمد و یا مسئله حل شد،
نمی گویید: «به قلبم فشار آوردم تا یادم آمد، یا مسئله را حل کردم»، بلکه می گویید:
«به مغزم یا سرم فشار آوردم» و به همین دلیل است که پس از آن به سردرد یا خستگی مغز دچار می گردید.
بنا بر این، تردیدی نیست که نوعی رابطه میان مغز و شناخت های عقلی، و قلب و شناخت های قلبی وجود دارد.
ولی همان طور که اشاره شد، این رابطه چنان نیست که مغز و یا تلمبه خانه خون، منبع و تولید کننده شناخت های عقلی و یا قلبی باشد
بلکه چیزی که نهایتاً در تبیین این رابطه می توان گفت این است که مغز و یا قلب جایگاه شناخت های عقلی و قلبی است؛
همان طور که در روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل کردیم، مغز به عنوان جایگاه عقل و قلب به عنوان جایگاه عطوفت و قساوت، ذکر شده اند.
تعبیر «جایگاه شناخت» از مغز و قلب، تعبیر دقیق و درستی است، ولی نکته ای که در این زمینه باید به آن توجه داشت،
این است که جایگاه یک چیز و تولید کننده آن همیشه یکی نیست؛
ممکن است مکانی جایگاه چیزی باشد ولی تولید کننده آن نباشد، مثل پمپ بنزین که جایگاه بنزین است،
ولی تولید کننده آن نیست. در مسئله مورد بحث هم مغز و قلب جایگاه شناخت های عقلی و قلبی هستند،
ولی تولید کننده آن ها نیستند. امید است که در مبحث «معاد» درباره تولید کننده اصلی شناخت های عقلی و قلبی یعنی «روح» بتوانیم به طور مشروح بحث نماییم.
ب- تفاوت در نحوه شناخت
دومین فرق شناخت های عقلی و قلبی، تفاوت در نوع شناخت است.
شناخت های عقلی مساوی است با علم و دانستن، و شناخت های قلبی مساوی است با وجدان کردن و یافتن.
بنا بر این، نحوه شناخت در شناخت های عقلی و قلبی تفاوت می کند.
یک وقت انسان چیزی را می داند و یک وقت چیزی را وجدان می کند و در خود می یابد.
شما هم اکنون می توانید تفاوت میان شناخت های عقلی و قلبی را در خود آزمایش کنید.
تصمیم بگیرید از جا برخیزید و به پشت بام خانه بروید. به محض این که این تصمیم برای شما حاصل شد،
عقل می گوید برای رفتن به پشت بام باید از پله های ساختمان و یا نردبان بالا رفت. این شناخت، شناخت عقلی است.
در همین جا توجهی به قلب خود کنید. آیا در آن محبت و علاقه به فرزند می یابید یا خیر؟
بدون تردید فرزند داشته باشید یا نه، علاقه به فرزند و بقای نسل را در دل خود می یابید. این شناخت، شناخت قلبی است.
در مورد اول نیاز به نردبان را برای رفتن به پشت بام می دانید،
ولی در مورد دوم، نیاز به فرزند را در وجود خود می یابید. از این رو ادراک اول علم و دانستن است و ادراک دوم وجدان و یافتن.
تا این جا منابع شناخت در وجود انسان مورد بحث و بررسی قرار گرفت و اثبات شد که در انسان سه منبع و مرکز برای شناخت وجود دارد
و تمام علوم و معارف انسان به یکی از این منابع منتهی می شود.
سه وسیله برای شناخت
در وجود انسان سه وسیله برای شناخت وجود دارد که بازگشت آگاهی های انسان به یکی از آنهاست. این منابع عبارت است از: حس، عقل و قلب.
نخستین ابزار شناخت در انسان حواس پنجگانه است. هر یک از حواس، شناخت ویژه ای به انسان می دهد که با فقدان آن حسّ، آن شناخت امکان پذیر نیست.
دومین ابزار شناخت در انسان عقل است.
عقل عبارت از مرکز شعور و ادراکی است که وظیفه آن ترکیب، تجرید، انتزاع، تعمیم و تعمیق مفاهیمی است که از طریق حواس به آن منتقل می شود.
حس و عقل، تنها در ارتباط با یکدیگر قادر به انجام وظیفه خود هستند و هیچ یک بدون دیگری نمی تواند نقش خود را در تولید شناخت ایفا نماید.
سومین ابزار شناخت در انسان قلب است.
کلمه قلب در سه معنا به کار می رود:
۱.تلمبه خانه خون
۲. مرکز فکر و اندیشه
۳. مرکز شناخت های غیر حسی و غیر عقلی.
ولی در مباحث شناخت شناسی، هر جا که قلب در کنار عقل مطرح شود، مقصود معنای سوم است.
شناخت های عقلی و قلبی دو تفاوت دارند: یکی در مرکز رابطه و دیگر در نحوه شناخت.
مرکز شناخت های عقلی، مغز است و مرکز شناخت های قلبی، قلب (به معنای اوّل).
شناخت عقلی، علم و دانستن است و شناخت قلبی، وجدان کردن و یافتن.
————-
پی نوشت
[۱] تحف العقول، ص ۳۷۱.قرآن
منبع: حوزه