چگونه ممکن است حکمی از احکام الهی نسخ شود (علت نسخ)؟
تعریف نسخ:
"نسخ" در لغت به معنای نوشتن چیزی از روی نوشته دیگر، تغییر دادن ، باطل کردن و از بین بردن آمده است.
اما نسخ در اصطلاحِ به معنای این است که خداوند حکمی از احکام ثابت دین را به دلیل تمام شدن زمان آن حکم، به وسیله یک حکم شرعی دیگر بردارد.
دراین صورت، به حکمِ برداشته شده منسوخ، و به حکم جدید ناسخ، و به این کار نسخ گفته می شود.
اصل امکان نسخ امری معقول و صحیح به نظر میرسد و کسی امکان آن را نفی ننموده است. به طور مثال احکامی که در شرایع سابق بوده، توسط دین اسلام نسخ شده است.
اقسام سه گانه نسخ:
(۱)- نسخ در تلاوت، نه در حکم:
آیاتی بوده که تلاوت آن نسخ شده و اکنون در قرآن نیست، ولی حکم آن میان مسلمانان جاری است. این قسم یقیناً باطل است.
(۲)- نسخ در تلاوت و حکم:
یعنی هم تلاوت آیه ساقط شده و دیگر در قرآن نیست و هم حکمش نسخ شده است. این گونه نیز باطل است.
(۳)- نسخ در حکم، نه تلاوت:
بدین معنا که هنوز تلاوت میشود و آیه در قرآن هست، ولی حکم آن ساقط شده است.
اکثر دانشمندان و مفسران این نوع نسخ را پذیرفتهاند.
آیا نسخ در قرآن واقع می شود؟
نسخ حکم قرآن، توسط سنت قطعی و حدیث متواتر یا به وسیله اجماع قطعی که کاشف از رأی معصوم باشد، اشکالی ندارد و اگر موردی با این کیفیت واقع شود، صحیح است.
نکته: خداوند میتواند احکامی را که به دلائلی زمان آنها به سر آمده، نسخ نماید.
حکم پیامبر(ص) با توجه به آیاتی که لزوم پیروی و متابعت از پیامبر را به طور کلی ثابت دانسته، حکم خدا است.
بنابر این اگر خبری به نحو متواتر و قطعی از پیامبر صادر شد و یقین آور باشد، حکم قرآن را میتواند نسخ کند.
از جمله این آیات، آیه ذیل میباشد: "ماآتاکم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا واتقوا الله إن الله شدید العقاب"؛ آنچه را رسول خدا برای شما آورده است، بگیرید و اجرا کنید و آنچه را نهی کرده، از آن خودداری کنید و تقوای الهی پیشه کنید که خداوند شدید العقاب است.(۱)
این آیه از ادله حجیت سنت پیامبر(ص) میباشد و دلالت بر وجوب فرمان برداری از اوامر و نواهی رسول خدا(ص) میکند.
خدا صریحاً میفرماید که از آن چه رسول خدا برای شما آورده باید پیروی کنید.
آن چه پیامبر برای مردم بیان میکند، فقط آیات نیست، بلکه شامل سنت نیز میشود و در هر حال، پیامبر فقط پیام الهی را به مردم میرساند، خواه به صورت وحی باشد یا سخن خود پیامبر.
سنت قطعی که واجب العمل میباشد، قابلیت نسخ (کتاب) را دارد.
اشکال و جواب اشکال:
اشکال: نسخِ حکمی که در سابق بوده، با حِکمت و علم خداوند منافات دارد، چون اگر حکم قبلی داری مصلحت است، حکمت خداوند مانع از این می شود که آن حکم نسخ شود.
اگر حکم قبلی، داری مصلحت نیست، لازمه اش این است که خداوند قبلاً جاهل بوده که این حکم زمانی مصلحت نخواهد داشت و الآن علم پیدا کرده، و چون خداوند حکیم و عالم است، پس نسخ امکان ندارد.
پاسخ: اوامر و نواهی الهی، تابع مصالح و مفاسدی است که در افعال وجود دارد، و خداوند که عالم به همه چیز است، به افعالی که دارای مصلحت هستند امر می کند و از افعالی که دارای مفسده هستند نهی می کند.
افعال از لحاظ مصلحت و مفسده داشتن، یکسان نیستند. اختلافی که در افعال از حیث مصلحت و مفسده وجود دارد، ناشی از ذات افعال یا عوارض زمانی و مکانی و … است که بر افعال عارض می شود.
این گونه نیست که همه افعال همیشه دارای مصلحت یا همیشه دارای مفسده باشند، بلکه برخی از افعال، مصلحت و مفسده آنها به دنبال عوارضی که بر آنها بار می شود، تغییر پیدا می کند.
ممکن است که برخی از افعال در یک زمان دارای مصلحت باشند و در زمان دیگر به دلیل شرایط عارض شده، مصلحت خود را از دست داده باشند یا در تزاحم با مصلحت بالاتری باشند.
موارد نسخ شده هم از همین موارد است؛ یعنی حکم منسوخ، حکمی بوده که در گذشته داری مصلحت بوده، خدا به آن امر کرده بود ولی مصلحت آن همیشگی نبوده و در حال حاضر آن مصلحت وجود ندارد یا در تزاحم با مصلحت بالاتری است، و خداوند حکم جدیدی را طبق مصلحت فعلی، صادر می نماید؛ و این کار نه تنها منافاتی با حکمت و علم خداوند ندارد، بلکه نشان از حکمت و علم بی منتهای خداوند دارد.
البته حکم نسخ شده، در ظاهر حکمی دائمی است، ولی آمدن آیه ناسخ نشان می دهد در علم خداوند از ابتدا این حکم مدت دار بوده و خداوند این حکم را برای تا این زمان وضع کرده بود.
نسخ، اعلام موقتی بودن حکم قبلی است، نه این که خداوند اول به این تغییر وضعیت آگاه نبوده و حالا عالم شده و حکم جدید صادر کرده است.
کتاب "بیان در علوم و مسائل کلی قرآن"، ترجمه "البیان" آیت الله خویی(ره) در این زمینه بسیار مفید است.
سؤال: سنت و احادیث پیامبر با قرآن سنجیده می شود، پس اگر قرار باشد که آیه قرآن هم قابل نسخ باشد (با قرآن یا حدیث) پس قرآن چگونه معیار می شود؟
پاسخ: وجود نسخ در قرآن، به تصریح خود قرآن است. (۲)
پس در اصل وجود نسخ شکی نیست.
مطلب دیگر این است که آیا در قرآن هم نسخ وجود دارد و اتفاق افتاده یا نه؟
اکثر علماء و مفسران وجود نسخ در قرآن را قبول دارند، ولی در تعداد آن اختلاف دارند. برخی مثل آیت الله خویی(ره) فقط یک مورد را قبول دارند، و برخی بیش از این را، مثل آیت الله معرفت(ره) که تا ۲۰ مورد را پذیرفته اند.
البته برخی هم وقوع نسخ نسبت به ادیان سابق را پذیرفته ولی منکر وجود نسخ در قرآن شده اند، مثل مرحوم علامه عسگری(ره).
کسانی که وجود نسخ در قرآن را قبول دارند، وقوع نسخ آیه با آیه دیگر را نیز قبول دارند.
اما در وقوع نسخ آیه ای از قرآن توسط سنت، اختلاف است:
بنابر نظر مشهور، سنت متواتر و قطعی می تواند ناسخ آیه باشد، ولی با خبر واحد و امثال آن نمی توان آیه ای از قرآن را نسخ نمود.
البته مرحوم علامه طباطبایی(ره) در این زمینه می گویند: اصلا نسخ قرآن به وسیله حدیث معنا ندارد.(۳)
سؤال: چرا در طول بیست و سه سال که مسلمانها وضوی پیامبر را می دیدند، با هم در این زمینه اختلاف دارند؟ ما باید مثل سنی ها بگوییم آیه وضو نسخ شده خودمان طبق سنت سر و پاها را بجای مسح کشیدن می شوئیم؟
پاسخ: شکی نیست که مسلمانان در عهد پیامبر، همه به یک شکل وضو می گرفته اند. در عهد خلافت ابوبکر نیز اختلافی در بین مسلمانان در مسأله وضو گزارش نشده است. در زمان خلافت عمر نیز، غیر از تغییر اندکی (جواز مسح پا از روی کفش) چیز دیگری نقل نشده است که در برابر این تغییر کوچک، امیرالمؤمنین علیه السلام با عمر به مخالفت برخاستند.
به هر حال اختلاف کلی در مسأله وضو، در زمان خلافت عثمان پدیدار شد.
هندی در این باره چنین نگاشته است:«اختلف فی خلافته فی الوضوء» یعنی در زمان خلافت او (عثمان) در وضو اختلاف پیدا شد.(۴)
مسلم نیز در صحیح خود از حمران (غلام عثمان)، چنین نقل می کند:
«أتیتُ عثمان بن عفان یوضئ فتوضّأ ثم قال إنّ أناساً یتحدّثون عن رسول الله بأحادیث ألاتدری ما هی ألا إنی رایتُ رسولَ الله توضّأ مثلَ وضوئی هذا، ثم قال من توضّأ هکذا غفر له ما تقدّم من ذنبه »
یعنی نزد عثمان رفتم و او در حال وضو گرفتن بود، آن گاه گفت همانا مردم احادیثی از رسول خدا نقل می کنند که من به درستی نمی دانم آنها چیست. همانا من دیدم که پیامبر(ص) مانند این وضوئی که من گرفتم ـ که همان وضوی به شیوه اهل سنت بود ـ وضو می گرفت. آن گاه گفت هر کس این گونه وضو بگیرد، گناهان گذشته او آمرزیده می شود.(۵)
و این دو سخن، جزئی از ادله آن است که اختلاف در وضو از زمان عثمان پدید آمد.
بسیاری از صحابه ـ از جمله امیرالمؤمنین(علیه السلام)، عبدالله بن عباس و انس بن مالک ـ همان هنگام در این مسأله با او به مخالفت برخاستند. (۶)
مخالفت امیرالمؤمنین(ع) با این مسأله، حتی در کتب اهل سنت نیز نقل شده است.
احمد بن حنبل در کتاب مسند از امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده است: «رأیتُ رسول الله فعل هکذا» یعنی پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) را دیدم که این گونه ـ یعنی وضوء به شیوه شیعیان ـ وضو می گرفت.(۷)
برای به دست آوردن اطلاعات دقیق تر به کتاب "وضوءالنبی"(عربی)، تألیف سیدعلی شهرستانی و یا به کتاب "وضوء یا بهانه حمله به مکتب تشیع"، تألیف سید حسین حسینی زرباطی، نشر دارالتفسیر مراجعه شود.
سؤال: درست تر این است که قبول کنیم که نیازی به نسخ نیست و تضادی در قران نیست که بخواهیم با نسخ توجیهش کنیم.
پاسخ: نسخ دو معنا دارد:
(۱)- نسخ حقیقی:
که نظر و رأی جدید حاصل شود و رأی قبلی را باطل کند.
لازمه این معنا، ضعف و جهل قانون گذار است که این معنا با علم بی پایان خداوند منافات داشته و از ساحت مقدّس پروردگار به دور است.
(۲)- نسخ مجازی:
حکم از همان آغاز و در واقع محدود به زمان خاصی بوده که خداوند به آن آگاه است؛ هر چند مردمان نسبت به آن جاهل بوده و این گمان را داشتهاند که حکم دائمی است.
نسخ به این معنا هیچ اشکالی نداشته و با علم خدا و مصلحت الهی منافاتی ندارد؛ زیرا مدت حکم از اوّل موقتی و محدود بوده و سپری شدن دوران آن، به عنوان نسخ بعداً اعلان می شود. نسخ احکام ادیان قبلی به وسیله پیامبر جدید از این سنخ است.
نسخ حقیقی در احکام الهی وجود ندارد، آن چه هست، نسخ مجازی است؛ یعنی خداوند با نازل کردن آیه ناسخ به ما اعلام می کند که آیه قبلی دائمی نبوده و مدتش تا این جا بوده، و از این جا به بعد دیگر مصلحت ندارد و باید حکم جدید جایگزین شود.
سؤال: آیا سنت قطعی می تواند ناسخ آیه باشد؟ و اصلا سنت قطعی داریم؟ اگر چیزی سنت پیامبر هم بوده رأی زمان خودشان بوده بعضی از کارها مخصوص زمان پیامبر بودو الان از بین رفته پس اعتبار ندارد.
پاسخ: چند نکته:
(۱)- در این که قرآن معیار سنجش روایات است شکی نیست.
(۲)-صحبت بر سر این است که اگر سنت قطعی متواتر داشتیم می تواند ناسخ آیه قرآن باشد یا نه؟ لذا در قدم اول یک بحث علمی و نظری است، سوای از این که سنت قطعی و متواتر داشته باشیم یا نه.
(۳)-سنت قطعی داریم. سنت قطعی گاه قطعی بودنش به خاطر تواتر و شهرتش است، که این ممکن است کم باشد؛ و گاه قطعی بودن سنت با تجمیع قرائن است، که این زیاد است، مثل دو رکعت بودن نماز صبح، یا کیفیت وضو، و … .
(۴)-سنت هایی که از پیامبراکرم(ص) رسیده و اهلبیت علیهم السلام روی آن تاکید کرده و اصرار داشته اند که به همان صورت بماند و حتی با این که می توانستند و در اختیارشان بوده، تغییری در آن نمی دادند و از آن پاسداری نموده اند، از باب ادب نسبت به پیامبر(ص) باید حفظ شوند، ولو حکمت آن از بین رفته باشد و در این زمان دیگر آن حکمت را نداشته باشد.
لذا صرف این که برخی احکام مخصوص زمان خاصی بوده دلیل نمی شود تا دست از سنت برداریم.
سؤال: قرآنی که برای همه انسانها و همه زمانها حجت و معیار است، چگونه می تواند قابل نسخ باشد؟
پاسخ: علامه طباطبایی(ره) در این زمینه می فرماید: ناسخ از نظر صورت با منسوخ تنافى دارد، نه از نظر مصلحت؛ چون ناسخ نیز مصلحتى دارد، که جا پر کن مصلحت منسوخ است، پس تنافى و تناقض که در ظاهر آن دو است، با همین مصلحت مشترک که در آن دو است، برطرف می شود، پس اگر پیغمبرى از دنیا برود، و پیغمبرى دیگر مبعوث شود، دو مصداق از آیت خدا هستند که یکى ناسخ دیگرى است.
اما از دنیا رفتن پیغمبر اول که خود بر طبق جریان ناموس طبیعت است که افرادى به دنیا آیند، و در مدتى معین روزى بخورند و سپس هنگام فرا رسیدن اجل از دنیا بروند، و اما آمدن پیغمبرى دیگر و نسخ احکام دینى آن پیغمبر.
این نیز بر طبق مقتضاى اختلافى است که در دورههاى بشریت است، چون بشر رو به تکامل است و بنا بر این وقتى یک حکم دینى بوسیله حکمى دیگر نسخ می شود، از آن جا که هر دو مشتمل بر مصلحت است و علاوه بر این، حکم پیامبر دوم براى مردم پیامبر اول صلاحیت ندارد، بلکه براى آنان حکم پیغمبر خودشان صالحتر است، و براى مردم دوران دوم حکم پیامبر دوم صالحتر است، لذا هیچ تناقضى میان این احکام نیست.
و هم چنین اگر ما ناسخ و منسوخ را نسبت باحکام یک پیغمبر بسنجیم، مانند حکم عفو در ابتداى دعوت اسلام که مسلمانان عدهاى داشتند و عدهاى نداشتند و چارهاى جز این نبود که ظلم و جفاى کفار را نادیده بگیرند و ایشان را عفو کنند؛ و حکم جهاد بعد از شوکت و قوت یافتن اسلام و پیدایش رعب در دل کفار و مشرکین که حکم عفو در آن روز به خاطر آن شرائط مصلحت داشت و در زمان دوم مصلحت نداشت، و حکم جهاد در زمان دوم مصلحت داشت، ولى در زمان اول نداشت.(۸)
و اما پنج نکته مهم پیرامون نسخ:
اول: نسخ تنها مربوط به احکام شرعى نیست، بلکه در تکوینیات نیز هست، ( مثل بداء).
دوم: نسخ همواره دو طرف می خواهد، یکى ناسخ، و یکى منسوخ.
سوم: ناسخ آن چه را که منسوخ از کمال و یا مصلحت دارد، واجد و دارا می باشد.
چهارم: ناسخ از نظر صورت (و ظاهر) با منسوخ تنافى دارد، نه از نظر مصلحت؛ چون ناسخ نیز مصلحتى دارد، که جا پر کن مصلحت منسوخ است، پس تنافى و تناقض که در ظاهر آن دو است، با همین مصلحت مشترک که در آن دو است، برطرف می شود.
نسخ بر طبق جریان ناموس طبیعی در مورد حیات و مرگ و روزی و عمر و اقتضای مصالح بندگانِ خدا، به اختلاف هر عصر و تکامل انسان، صورت گرفته است. هم چنین هنگامی که حکمی به وسیله حکم دیگر نسخ شود، هر دو حکم واجد مصلحت دینی هستند و هر یک در زمان خود با مصلحت وقت بهتر تطبیق می کند.
پنجم: آن نسبت که میانه ناسخ و منسوخ است، غیر آن نسبتى است که میانه عام و خاص و مطلق و مقید، و مجمل و مبین است.
براى این که تنافى میانه ناسخ و منسوخ بعد از انعقاد ظهور لفظ است، باین معنا که ظهور دلیل ناسخ در مدلول خودش تمام است و با این حال دلیل دیگر بر ضد آن مىرسد که آنهم ظهورش در ضدیت دلیل منسوخ تمام است آن گاه رافع این تضاد و تنافى، حکمت و مصلحتى است که در هر دو هست. (۹)
سؤال: مگر می شود که قانون گذاری حکمی را صادرکند که به اشتباه بودن و غیر مفید بودنش آگاه باشه باز هم ان را صادر کند ؟!
همه قانون ها برای یک دوره خاص با شرایط معین گذاشته می شوند که با تغییر شرایط حکم هم عوض میشه! کدوم قانون گذار ادعا می کند که حکمش برای همیشه قابل اجراست !
نسخ مجازی و نسخ حقیقی که در بالا اشاره کردید هردو یکی است !
پاسخ: در نسخ حقیقی، قانون گذار حکمی را وضع و صادر می کند و بعدا معلوم می شود که این حکم کامل یا صحیح نبوده سپس حکم جدید را وضع و صادر می کند. لذا این گونه نیست که از ابتدا عمدا و با این که می داند این حکم اشتباه است آن را وضع و صادر نموده باشد بلکه به علت علم ناقص و محدودی که دارد گمان می کند این حکم برای همیشه صحیح است و لذا برای ابد و به عنوان یک حکم دائمی آن را به عنوان قانون وضع می کند.
در حالی که در نسخ مجازی، قانون گذار از همان ابتدا به حکم خود عالم و آگاه است و از همان ابتدا این حکم را برای مدت محدود و موقتی وضع می کند، ولی مخاطبین او به گمان خود تصور می کنند که این حکم دائمی و همیشگی است.
به بیان دیگر، در نسخ حقیقی، قانون گذار از روی جهل و علم ناقص خویش، حکمی که موقتی و برای زمان کوتاهی صحیح بوده و کاربرد داشته است را گمان می کند که برای همیشه مفید است و لذا آن را به عنوان حکمی ماندنی و همیشگی وضع و صادر می کند ولی بعدا اشتباهش آشکار می گردد و مجبور می شود حکمی جدید صادر نماید.
و این فرق می کند با حکمی که قانون گذار از همان ابتدا با احاطه و سلطه علمی ای که دارد می داند این حکم برای مدت خاصی مفید است و لذا او را برای همان مدت موقت و محدود، وضع و صادر می کند و پس از گذشت آن مدت هم حکم جدید می دهد.
توجه داشته باشید چیز عجیبی نیست که قانونگذاری در حین وضع قانون تصور کند قانونی که وضع کرده، با بررسی هایی که انجام داده، می تواند در شرائط مختلف و برای زمان های مدید کاربرد داشته باشد؛ ولی پس از مدتی متوجه می شود که اشتباه کرده و این قانون کارایی زیادی ندارد، لذا آن را تغییر می دهد.
ولی در مورد خداوند چنین نیست زیرا او عالم بر همه چیز است و هیچ جهلی در مورد او متصور نیست و از ابتدا می داند که این حکم را برای مدت مشخصی وضع می کند و پس از آن حکمی جدید می دهد.
همین احاطه و سیطره علمی در مورد خداوند، و عدم احاطه علمی در انسان، کافی است تا تفاوت نسخ حقیقی و مجازی را برساند.
سؤال: ناسخ و منسوخ افسانه است. موارد ناسخ و منسوخ ادعایی در کلام حضرت الله را یک به یک مطرح بفرمایید.
پاسخ: اگر موردی از مصادیق و موارد نسخ را قبول نداشتید حرفی نبود، ولی اصل نسخ را که قرآن تصریح دارد:
«ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»
هر حکمى را نسخ کنیم، و یا نسخ آن را به تأخیر اندازیم، بهتر از آن، یا همانند آن را مىآوریم. آیا نمىدانستى که خداوند بر هر چیز توانا است؟! (۱۰)
این آیه مربوط به مسأله نسخ است، و معلوم است که نسخ به آن معنایى که در اصطلاح فقها معروف است، یعنى به معناى (کشف از تمام شدن عمر حکمى از احکام)، اصطلاحى است که از این آیه گرفته شده است. و همین معنا نیز از اطلاق آیه استفاده می شود. (۱۱)
«وَ إِذَا بَدَّلْنَا ءَایَهً مَّکَانَ ءَایَهٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا یُنزلُ قَالُواْ إِنَّمَا أَنتَ مُفْتر بَلْ أَکْثرهُمْ لَا یَعْلَمُونَ»
و هنگامى که آیهاى را به آیه دیگر مبدّل کنیم [حکمى را نسخ نماییم]- و خدا بهتر مىداند چه حکمى را نازل کند- آنها مىگویند: «تو افترا مىبندى!» امّا بیشترشان (حقیقت را) نمىدانند! (۱۲)
این آیه اشاره به مساله نسخ، و حکمت آن مىکند، و پاسخى است از تهمتى که به رسول خدا (ص) مىزدند و از افترایى که به خدا مىبستند.
ظاهر سیاق آیات این است که گویندگان این حرفها مشرکین بودهاند، هر چند که یهودیان هم در انکار نسخ همان نظریه را دارند، احتمال هم دارد که مشرکین این حرف را از ناحیه یهودیان الهام گرفته باشند، چون در باره نبوت نبى اکرم خیلى به یهودیها مراجعه مىکردند.
" وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ" : کنایه از این است که حق هیچ وقت از مورد خود تجاوز نمىکند، و آن آیهاى که خدا نازل مىکند سزاوار و شایسته به نازل شدن است، و خدا از اینان که اعتراض مىکنند داناتر است به آنچه که نازل مىکند.
" قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ": نقل کلامى است که مشرکین به رسول خدا (ص) گفته و او را متهم کرده بودند به این که تو از دروغ به خدا افتراء بستهاى، چون عوض کردن حرف و تبدیل کردن یک آیه بعد از آن که آمده است از ساحت پروردگار به دور است. (۱۳)
اما تعداد آیات ناسخ و منسوخ:
با ضابطه مند شدن اصطلاح نسخ، دایره نواسخ قرآن محدود و محدودتر گردیده و نظر محققان متاخر خط بطلانى بر نظریه طرفداران فراوانى نسخ کشیده است به گونه اى که: پیشینیان تا حدود پانصد آیه را منسوخ مى دانستند.(۱۴)
مصطفى زید در کتاب خود، موارد ادعایى نسخ را نزد متقدمان این گونه گزارش مى کند: ابوعبدالله، محمدبن حزم ۲۱۴ مورد؛ ابوجعفر نحاس ۱۳۴ مورد؛ ابن سلامه ۲۱۳ مورد، و ابن جوزى ۲۴۷ مورد را از مصادیق نسخ دانسته اند. (۱۵)
سیوطى در الاتقان ضمن رد طرفداران کثرت نسخ، در یک بررسى در مورد آیات نسخ، از ابتدا تا انتهاى قرآن موارد معدودى را ذکر نموده است که عبارتند از: سوره بقره شش آیه، آل عمران یک آیه، نساء دو آیه، مائده سه آیه، انفال سه آیه، نور دو آیه، احزاب یک آیه، مجادله یک آیه، ممتحنه یک آیه، مزمل یک آیه.
مجموعه آیات منسوخ نزد سیوطى، ۲۱ آیه است که در منسوخ بودن یک مورد هم تردید مى نماید. زرقانى نیز به پیروى از سیوطى همین آیات را مورد بررسى قرار داده است.(۱۶)
دکتر صبحى صالح پس از بیان این مطلب که محققان، آیات منسوخ قرآن را اندک مى دانند، به نظر سیوطى اشاره نموده مى گوید: اگر بررسى نماییم، درمى یابیم آیاتى که پذیراى نسخند افزون بر ده آیه نخواهند بود. (۱۷)
آیه الله محمدهادى معرفت در بررسى هاى خود، تنها هشت آیه را منسوخ مى داند، که عبارتند از: آیه نجوا، آیه عدد مقاتلان، آیه امتاع، آیه جزاى فاحشه، آیه توارث به ایمان، آیات صفح، آیات معاهده و آیات تدریجى بودن تشریع قتال.(۱۸)
آیه الله خوئى، جز یک مصداق براى نسخ قائل نیست و آن آیه نجوا است.(۱۹). (۲۰)
سؤال: در قران ناسخ و منسوخی وجود ندارد و آن چه مدعیان به آن استناد جسته اند آیه ۱۰۶ سوره بقره است که اگر به آیه پیش از آن نگاه کنید پی میبرید که منظور این است که آیات قران یا از آیات کتابهای پیشین یعنی تورات و انجیل بهتر است و یا در ردیف آنها قرار دارد و با وجود قران دیگر نیازی به این کتابها نیست.
واژه "آیه" وصیغه جمع آن "آیات" در قران دارای چند معناست ولی مطمئنا هیچ کدام از این معانی "حکم" نیست.
ضمنا معلوم نیست مترجم چرا " به تاخیر انداختن " را برای " نُنْسِها" برابر گرفته است.
پاسخ: مطلب اول: نسخ اختصاص به نسخ شرایع و ادیان سابق، و یا اختصاص به نسخ کتاب و … ندارد بلکه اعم از امور تکوینی و تشریعی است، و حتی در روایات آمده که نسخ می تواند به بردن و مرگ یک پیامبر یا امام و آمدن و مبعوث شدن پیامبر و امام بعدی باشد. بنابر این نمی توان آن را اختصاص به نسخ کتب آسمانی دانست.
ضمنا نمی دانیم چگونه از آیه قبل چنین اختصاصی را می فهمید:
«ما یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لاَ الْمُشْرِکینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیم»
کافران اهل کتاب، و (همچنین) مشرکان، دوست ندارند که از سوى خداوند، خیر و برکتى بر شما نازل گردد در حالى که خداوند، رحمت خود را به هر کس بخواهد، اختصاص مىدهد و خداوند، صاحب فضل بزرگ است. (۲۱)
مطلب دوم: آیه، در لغت به معنای علامت، نشانه، عبرت، معجزه و … آمده است؛ و می تواند اعم از تکوینی و تشریعی باشد؛ و مراد از تشریعی، همان تکلیفی و حکمی است.
مراد از نسخ از بین بردن اثر آیت، از جهت آیت بودنش می باشد، یعنى از بین بردن علامت بودنش، با حفظ اصلش، پس با نسخ اثر آن آیت از بین مىرود، و اما خود آن باقى است، حال اثر آن یا تکلیف است، و یا چیزى دیگر. (۲۲)
آیت: هر چیزی است که نشان دهنده مقصود و رساننده به آن باشد، و آن اعم است از آن که امر تکوینى خارجى باشد و یا تشریعى حکمى، و این کلمه از ماده "أوى" به معناى قصد و توجه بوده، و جمع آن "آى" است. (۲۳)
در اخبار وارد شده که قرآن مشتمل است بر ناسخ و منسوخ، و مراد از نسخ آیات قرآن نه این است که آیه به کلى از بین برود و حتى قرائت و تلاوت آن منسوخ گردد چنانچه بعضى از مفسرین توهم کردهاند، بلکه مراد نسخ حکم مستفاد از آیه است در حالى که آیه در جاى خود از نظر قرآنیت و فصاحت و بلاغت و تلاوت و سایر خصوصیات باقى است. (۲۴)
بنابر این، یک آیه از جهات و حیثیات مختلف می تواند آیه باشد، و نسخ می آید برخی از این جهات (اعم از تکوینی و تشریعی) را منتفی می کند، و لذا آن حیث و جهتی که از آیه منتفی و نسخ می شود می تواند حکمی شرعی ای باشد که آن آیه آن را بیان می کند.
مطلب سوم: تفسیر جمله "ننسها"
جمله "ننسها" که در آیات مورد بحث بر جمله "ننسخ" عطف شده در اصل از ماده "انساء" به معنى تاخیر انداختن و یا حذف کردن و از اذهان بردن است. (در صورت اول از ماده "نسا" مىباشد و در صورت دوم از ماده "نسى")
اکنون این سؤال پیش مىآید که مفهوم این جمله با در نظر گرفتن جمله "ننسخ" چیست؟
در پاسخ مىگوئیم: منظور در اینجا این است که اگر ما آیهاى را نسخ کنیم و یا نسخ آن را طبق مصالحى به تاخیر بیندازیم در هر صورت بهتر از آن یا همانند آن را مىآوریم، بنا بر این جمله "ننسخ" اشاره به نسخ در کوتاه مدت است و جمله "ننسها" نسخ در دراز مدت. (۲۵)
__________
(۱) حشر/۷.
(۲) بقره/۱۰۶،نحل/۱۰۱،نحل/۱۰۲.
(۳) ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۵، ص ۱۶.
(۴) کنزالعمال، ج۹، ص۴۴۳.
(۵) صحیح مسلم، ج۱، ص۲۰۷.
(۶) ر.ک. به "وضوءالنبی"، شهرستانی، ص۲۸.
(۷) مسند، ج۱، ص۱۲.
(۸) ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۳۸۱.
(۹) همان.
(۱۰) بقره/۱۰۶.
(۱۱) ترجمه المیزان، ج1، ص ۳۷۶.
(۱۲) نحل/۱۰۱.
(۱۳) ترجمه المیزان، ج12، ص ۴۹۶.
(۱۴) الفوز الکبیر فى اصول التفسیر.
(۱۵) رساله ناسخ و منسوخ در قرآن و دیدگاه علامه، ص ۱۰۶ و ۱۰۷.
(۱۶) ر.ک، الاتقان، ج ۲، ص ۷۰۸ – ۷۱۲؛ مناهل العرفان، ج ۲، ص ۲۵۶ – 270.
(۱۷) مباحث فى علوم القرآن، ص ۲۷۳ و ۲۷۴.
(۱۸) ر.ک،التمهید، ج ۲، ص ۳۰۰ – 316.
(۱۹) البیان، ص ۳۷۳ – 380.
(۲۰) درسنامه علوم قرآنی، جوان آراسته.
(۲۱) بقره/۱۰۵.
(۲۲) ترجمه المیزان، ج1، ص ۳۷۸.
(۲۳) تفسیر روشن، ج2، ص ۷۹.
(۲۴) أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص ۱۴۰.
(۲۵) تفسیر نمونه، ج1، ص ۳۹۳.
منبع : پرسمان قرآن