مختصری از سیره حضرت امام صادق علیه السلام
مداحی شهادت امام صادق علیه السلام
حضرت امام صادق علیه السلام
امام صادق(ع) ششمین امام شیعیان در ۱۷ ربیعالاول سال ۸۳ق در مدینه به دنیا آمد و در سال ۱۴۸ق در ۶۵ سالگی همانجا به شهادت رسید.
برخی ولادتش را در سال ۸۰ق نوشتهاند. همچنین ابن قتیبه دینوری وفاتش را در سال ۱۴۶ق ثبت کرده است که آن را خطای در ضبط میدانند.
درخصوص روز و ماه شهادت امام صادق(ع) اختلاف نظر وجود دارد.
دیدگاه مشهور علماء متقدم شیعه این است که وی در ماه شوال به شهادت رسیده است؛ اما در منابع متقدم روز شهادت نیامده است.
بااینهمه منابع متأخر ۲۵ شوال را روز شهادت دانستهاند.
در مقابلِ دیدگاه مشهور، طبرسی در اعلام الوری و علامه مجلسی در بحار الانوار به نقل از کتاب مصباح کفعمی شهادت امام صادق(ع) را در ۱۵ رجب گزارش کردهاند؛ اما محققانِ کتاب بحار الانوار این مطلب را در کتاب مصباح نیافتهاند
دانستن سیره معصومین چه فایده ای دارد؟
ما شیعیان که به امامت ائمه دوازده گانه اعتقاد داریم و همه آنها را اوصیاء پیغمبر اکرم و مفسر و توضیح دهنده حقایق اسلام می دانیم
گفتار آنها را گفتار پیغمبر و کردار آنها را کردار پیغمبر و سیرت آنها را سیرت پیغمبر صلی الله علیه و آله می دانیم،از امکاناتی در شناخت حقایق اسلامی بهره مندیم که دیگران محرومند،
و چون پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام دوره غیبت پیش آمد-در سال ۲۶۰ واقع شد،از نظر ما شیعیان مثل این است که پیغمبر اکرم تا سال ۲۶۰ هجری زنده بود و در همه این زمانها با همه تحولات و تغییرات و اختلاف شرایط و اوضاع و مقتضیات حاضر بود.
البته نمی خواهم بگویم که اثر وجود پیغمبر اکرم اگر زنده بود چه بود و آیا اگر فرضا آن حضرت در این مدت حیات می داشت چه حوادثی در عالم اسلام[پیش]می آمد
نه،بلکه مقصود این است که از نظر ما شیعیان که معتقد به امامت و وصایت هستیم
وجود ائمه اطهار از جنبه حجیت قطعی گفتار و کردار و سیره در این مدت طولانی مثل این است که شخص پیغمبر-ولی نه در لباس نبوت و زعامت بلکه در لباس یک فرد مسلمان عامل به وظیفه-وجود داشته باشد
و دوره های مختلفی را که بر عالم اسلام در آن مدت گذشت شاهد باشد و در هر دوره ای وظیفه خود را بدون خطا و اشتباه، متناسب با همان دوره انجام دهد.
بدیهی است که با این فرض،مسلمانان بهتر و روشنتر می توانند وظایف خود را در هر عصر و زمانی در یابند و تشخیص دهند.
سیره امام صادق علیه السلام
۱.کار و تلاش و دستگیرى از مستمندان
امام صادق(ع) نه تنها دیگران را دعوت به کار و تلاش مىکرد، بلکه خود نیز با وجود مجالس درس و مناظرات و… در روزهاى داغ تابستان، در مزرعه اش کار مىکرد.
یکى از یاران حضرت مىگوید: آن حضرت را در باغش دیدم، پیراهن زبر و خشن برتن و بیل در دست،باغ را آبیارى مىکرد و عرق از سر و صورتش مىریخت، گفتم:
اجازه دهید من کار کنم.
فرمود: من کسى را دارم که این کارها رابکندولى دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از گرمى آفتاب آزار ببیند و خداوند ببیند که من در پى روزى حلال هستم. (۱)
حضرت در تجارت نیز چنین بود و بر رضایت خداوند تاکید داشت.
لذا وقتى کار پرداز او که با سرمایه امام براى تجارت به مصررفت و با سودى کلان برگشت، امام از او پرسید: این همه سود راچگونه به دست آورده اى؟
او گفت: چون مردم نیازمند کالاى مابودند، ماهم به قیمت گزاف فروختیم.
امام فرمود: سبحان الله!
علیه مسلمانان هم پیمان شدید که کالایتان را جز در برابر هردینار سرمایه یک دینار سود نفروشید!
امام اصل سرمایه را برداشت و سودش را نپذیرفت و فرمود: اى مصادف! چکاچک شمشیرها ازکسب روزى حلال آسانتر است. (۲)
حقیقت این است که امام(ع) درنهایت علاقه به کار و تلاش، هرگزفریفته درخشش درهم و دینار نمیشد و مىدانست که بهترین کار ازنظر خداوند تقسیم دارایى خود با نیازمندان است،
حقیقتى که ماهرگز از عمق جان بدان ایمان عملى نداشته و نداریم.
امام خود درباره باغش مىفرمود:
وقتى خرماها میرسد، میگویم دیوارها رابشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند.
همچنین مىگویم ده ظرفخرما که بر سرهریک ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تاوقتى ده نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هریک، یک مد خرمابخورند.
آنگاه مىخواهم براى تمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن،مریض، کودک و هرکس دیگر که توان آمدن به باغ را نداشته،) یک مدخرما ببرند.
پس مزد باغبان و کارگران و… را مىدهم و باقىمانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم مىکنم ودست آخر از محصول چهار هزار دینارى، چهارصد درهم برایم میماند. (۳)
۲- ساده زیستى و همرنگى با مردم
امام همانند مردم معمولى لباس مىپوشید و در زندگى رعایت اقتصاد را میکرد.
میفرمود: بهترین لباس در هرزمان، لباس معمول همانزمان است.
لذا (۴) گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار برتن مىکرد.
وقتى سفیان ثورى به وى اعتراض مىکرد که: پدرت على لباسى چنین گرانبهاى نمىپوشید
فرمود: زمان على(ع) زمان فقر واکنون زمان غنا و فراوانى است و پوشیدن آن لباس در این زمان،لباس شهرت است و حرام…
پس آستین خود را بالا زد و لباس زیر راکه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زیر را براى خدا و لباس نورا براى شما پوشیده ام. (۵)
با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمىداد،امتیازى براى وى و خانوادهاش در نظر گرفته شود. و این ویژگى هنگام بروز بحرانهاى اقتصادى و اجتماعى بیشتر بروز مىیافت.
ازجمله در سالى که گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندم هاى موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو وگندم که خوراک بقیه مردم بود، تهیه کنند و فرمود:
«فان اللهیعلم انى واجدان اطعمهم الحنطه على وجهها ولکنىاحب ان یرانىالله قد احسنت تقدیر المعیشه. » (۶)
خدا مىداند که مىتوانم به بهترین صورت نان گندم خانواده ام راتهیه کنم; اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ریزى صحیحزندگى ببیند.
۳- شجاعت
امام صادق(ع) در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبهاى به سختى مى ایستاد و این شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورد واقدام حق طلبانه را انجام دهد، هرچند با عکس العمل تندى رو به رو شود.
لذا وقتى منصور از او پرسید: چرا خداوند مگس را خلق کرد؟ فرمود: تا جباران را خوار کند. و به این ترتیب منصور رامتوجه قدرت الهى کرد. (۷)
و آنگاه که فرماندار مدینه در حضوربنى هاشم در خطبه هاى نماز به على(ع) دشنام داد، امام چنان پاسخى کوبنده داد که فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوى خانه اش راهى شد. (۸)
۴- همزیستى و مدارا با مسلمانان
امام صادق(ع) شیعیان را به همزیستى با اهل سنت دعوت مى کرد تابه این طریق هم شیعیان از جامعه اکثریت منزوى نشوند و هم بتوان احکام و اصول شیعى را با ملاطفت به آنان منتقل کرد.
از این روى در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار مىشد، اما این سهل گرفتن هرگز به معناى زیرپاى گذاشتن اصول نبود و آن جا که مسئله اصولىدر میان بود، حضرت هرگز تسلیم نمى شد.
از جمله در یکى از سفرها،امام صادق(ع) به حیره (میان کوفه و بصره) آمد. در آنجا منصوردوانیقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت کرده بود.
امام نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد.
وقتى که سفره غذاانداختند، هنگام صرف غذا، یکى از حاضران آب خواست ولى به جاىآن، شراب آوردند، وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بى درنگ برخاست و مجلس را ترک کرد و فرمود:
رسول خدا(ص) فرمود: «ملعونمنجلس على مائده یشرب علیها الخمر.» (۹)
ملعون است کسى که درکنار سفرهاى بنشیند که در آن سفره شراب نوشیده شود.
امام حتى در مجالس عمومى خلیفه نیز حاضر نمىشد; زیرا حکومت راغاصب مى دانست و حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زیرا بااین کار از ناحق بودن آنان، چشم پوشى مىشد
و تنها زمانى که اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آنجا مى رفت; لذا منصور ضمن نامه اى به وى نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند سایر مردم نمى آیى؟
امام در پاسخ نوشت: نزد ما چیزى نیست که به خاطر آن ازتو بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزى نیست که به آن امیدوار باشیم.
تو نعمتى ندارى که بیاییم و به خاطر آن به توتبریک بگوییم و آنچه که اکنون دارى آن را بلا و عذاب نمى دانى تابیاییم و تسلیت بگوییم.
منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت کنى.
امام نیز نوشت: کسى که آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمىشود وکسى که دنیا را بخواهد، به خاطر دنیاى خود تو را نصیحت نمى کند. (۱۰)
۵- علم امام صادق(ع) و اقدامات وى
آنچه به دوره امامت حضرت امام صادق(ع) ویژگى خاصى بخشیده،استفاده از علم بیکران امامت، تربیت دانش طلبان و بنیان گذار ىفکرى و علمى مذهب تشیع است.
در این باره چهار موضوع قابل توجه است:
الف- دانش امام.
ب- ویژگىهاى عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمى و پایه ریزى نهضت علمى شد.
ج- اولویتها در نهضت علمى.
د- شیوهها و اهداف و نتایج این نهضت علمى.
__
الف- دانش امام
شیخ مفید مىنویسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کرده اند که به تمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته است
واز احدى از علماى اهل بیت علیهم السلام این مقدار احادیث نقل نشده است به این اندازه که از آن حضرت نقل شده. اصحاب حدیث،راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده
عددشان به چهار هزارتن رسیده و آن قدر نشانه هاى آشکار بر امامت آن حضرت ظاهر شده که دلها را روشن و زبان مخالفان را از ایرادشبهه لال کرده است. (۱۱)
سید مؤمن شافعى نیز مىنویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آنجاکه شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (۱۲)
ابوحنیفه مىگفت: من هرگز فقیه تر از جعفربن محمد ندیده ام و اوحتما داناترین امت اسلامى است. (۱۳)
حسن بن زیاد مىگوید: از ابوحنیفه پرسیدم: به نظر تو چه کسى درفقه سرآمد است؟
گفت: جعفربن محمد. روزى منصور دوانیقى به منگفت: مردم توجه زیادى به جعفربن محمد پیدا کرده اند و سیل جمعیت به سوى او سرازیر شده است.
پرسش هایى دشوار آماده کن و پاسخه ایش را بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد.
من چهل مسئله دشوارآماده کردم. هنگامى که وارد مجلس شدم، دیدم امام در سمت راست منصور نشسته است. سلام کردم و نشستم.
منصور از من خواست سوالاتم را بپرسم. من یک یک سؤال مى کردم
و حضرت در جواب مى فرمود: درمورد این مسئله، نظر شما چنین و اهل مدینه چنان است و فتواى خودرا نیز مى گفتند که گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (۱۴)
ب- ویژگىهاى عصر آن حضرت
عصر امام صادق(ع) همزمان با دو حکومت مروانى و عباسى بود که انواع تضییقها و فشارها بر آن حضرت وارد مىشد، بارها او رابدون آن که جرمى مرتکب شود، به تبعید مى بردند.
ازجمله یکبار به همراه پدرش به شام و بار دیگر در عصر عباسى به عراق رفت. یکباردر زمان سفاح به حیره و چند بار در زمان منصور به حیره، کوفه وبغداد رفت.
با این بیان، این تحلیل که حکومت گران به دلیل نزاع هاى خود،فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در یک فضاى آرام به تاسیس نهضت علمى پرداخت، به صورت مطلق پذیرفتنى نیست،
بلکه امام باوجود آزارهاى موسمى اموى و عباسى از هرنوع فرصتى استفاده مى کرد تا نهضت علمى خود را به راه اندازد و دلیل عمده رویکرد حضرت،بسته بودن راه هاى دیگر بود.
چنان چه امام از ناچارى عمدا رو به تقیه مى آورد.
زیرا خلفا در صدد بودند با کوچکترین بهانه اى حضرت را از سر راه خود بردارند.
لذا منصور مىگفت: «هذا الشجى معترضفى الحلق»; جعفربن محمد مثل استخوانى در گلو است که نه مى توان فرو برد و نه مىتوان بیرون افکند.
برهمین اساس خلفا در صددبودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهایت شهیدکنند. حکایت زیر دلیل این مدعى است:
جعفربن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهلبیت علیهم السلامبه صفوان بن یحیى گفت: آیا مى دانى با این که در میان خاندان ماهیچ نام و اثرى از شیعه نبود من چگونه شیعه شدم؟…
منصوردوانیقى روزى به پدرم محمدبن اشعث گفت: اى محمد! یک نفر مرد دانشمند و با هوش براى من پیدا کن که ماموریت خطیرى به او بتوانم واگذار کنم. پدرم ابن مهاجر (دایى مرا) معرفى کرد.
منصور به او گفت: این پول را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بن حسن وجماعتى ازخاندان او از جمله جعفربن محمد _امام صادق(ع)_ برو و به هریک مقدارى پول بده و بگو:
من مردى غریب از اهل خراسان هستم که گروهى از شیعیان شما درخراسان این پول راداده اند که به شما بدهم مشروط بر این که چنین و چنان (قیام علیه حکومت) کنید و ما از شما پشتیبانى مى کنیم.
وقتى پول راگرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبض رسید بنویسید و به من بدهید.
ابن مهاجر به مدینه آمد و بعد ازمدتى نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود.
منصوربه ابن مهاجر گفت: تعریف کن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پول ها رابه مدینه بردم و به هریک از خاندان مبلغى دادم و قبض رسید ازدستخط خودشان گرفتم غیر از جعفربن محمد _امام صادق(ع)_ که من سراغش را گرفتم.
او در مسجد مشغول نماز بود. پشت سرش نشستم اوتند نمازش را به پایان برد و بى آن که من سخنى بگویم به من گفت:
اى مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده که آنها سابقه نزدیکى با دولت بنى مروان دارند و همه (براثر ظلم) نیازمندند.
من پرسیدم: منظورتان چیست؟ آن حضرت سرش را نزدیک گوشم آورد وآنچه بین من و تو بود، بازگفت. مثل این که او سومین نفر ما بود.
منصور گفت:
«یابن مهاجر اعلم انه لیس من اهلبیت نبوهالا وفیه محدث و انجعفر بن محمد محدثنا»
اى پسر مهاجر، بدان که هیچ خاندان نبوتى نیست مگر این که درمیان آنها محدثى (فرشتهاى از طرف خدا که با او تماس دارد واخبار را به او خبر مىدهد.) هست و محدث خاندان ما جعفربنمحمد(ع) است.
فرزند محمدبن اشعث مىگوید: پدرم گفت: همین (اقرار دشمن) باعثشد که ما به تشیع روى آوریم. (۱۵)
آرى این همه نشان از اختناق و فشارى دارد که مانع از هر نوعاقدام علیه حکومت وقت مىشد، لذا امام به سوى تنها راه ممکن کههمان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر(ع) بود، روى آورد و ازدر دانش و علم وارد شد.
ج.اولویتها در نهضت علمى
حال باید توضیح داد که دراین مسیر حضرت چه چیزى محتواى ایننهضت علمى را تعیین مىکرد؟
حقیقت این است که جریان نفاق، خطرناکترین انحرافى است که اززمان پیامبراکرم(ص) شروع شده و در آیات مختلفى بدان اشاره شده است، مانند آیات۷ و ۸ سوره منافقین.
این حرکت هرچند در زمان پیامبر نتوانست در صحنه اجتماعى بروز یابد، اما از اولین لحظات رحلت، تمام هجمه هاى منافقان به یکباره بر سر اهلبیت علیهمالسلام فرو ریخت.
لذا مرحوم علامه طباطبایى مىنویسد:
هنگامى که خلافت از اهلبیت علیهم السلام گرفته شد، مردم روى این جریان از آنها روى گردان شدند و اهلبیت علیهم السلام در ردیف اشخاص عادى بلکه به خاطر سیاست دولت وقت،
مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتیجه مسلمانها از اهلبیت علیهم السلام دورافتادند و از تربیت علمى و عملى آنان محروم شدند. البته امویان به این هم بسنده نکردند
و با نصب علماى سفارشى خود، کوشیدند ازمطرح شدن ائمه اطهار علیهم السلام از این طریق نیز جلوگیرى کنند.
چنانچه معاویه رسما اعلام کرد: کسى که علم و دانش قرآن نزداوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملک اعلام شد: کسى جزعطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد
از سوى دیگر مردم از تفسیر قرآن نیز چون علم اهلبیت علیهم السلام محروم ماندند با داستانهاى یهود و نصارى آمیخته شد ونوعى فرهنگ التقاطى در گذر ایام شکل گرفت.
رفته رفته که قیام هاى شیعى اوج گرفت و گاه فضاهاى سیاسى به دلایلى باز شد، دونظریه قیام مسلحانه و نهضت فرهنگى در اذهان مطرح شد.
چون قیام هاى مسلحانه به دلیل اقتدار حکام اموى و عباسى عموما باشکست رو به رو مى شد، نهضت امام صادق(ع) به سوى حرکتى علمى مى توانست سوق پیدا کند
تا از این گذر علاوه بر پایان دادن به رکود و سکوت مرگبار فرهنگى، اختلاط و التقاط مذهبى و دینى وفرهنگى نیز زدوده شود.
لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج وشکوفایى فرهنگ دینى و مذهبى و پاسخگویى به شبهات و رفع التقاط شکل گرفت.
د-شیوه ها و اهداف نهضت علمى و فرهنگى
۱- تربیت راویان
از گذر ممنوعیت نقل احادیث در مدت زمان طولانى توسط حکام اموى،احساس نیاز شدید به نقل روایات و سخن پیامبر(ص)،امیرمومنان(ع)، امام(ع) را وامى داشت به تربیت راویان در ابعادمختلف آن روى آورد.
لذا اینک از آن امام در هر زمینه اى روایت وجود دارد و این است راز نامیده شدن مذهب به «جعفرى».
آرى، راویان با فراگرفتن هزاران حدیث درعلومى چون تفسیر، فقه،تاریخ، مواعظ، اخلاق، کلام، طب، شیمى و… سدى در برابر انحرافات ایجاد کردند.
امام صادق(ع) مى فرمود: ابان بن تغلب سى هزار حدیث از من روایت کرده است. پس آن ها را از من روایت کنید. (۱۶)
محمدبن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت. (۱۷)
و حسنبن علىوشا مىگفت: من در مسجد کوفه نه صد شیخ را دیدم که همهمىگفتند: جعفربن محمد برایم چنین گفت. (۱۸)
این حجم گسترده از راویان در واقع، کمبود روایت از منبعبىپایان امامت را در طى دورههاى مختلف توانست جبران کند و ازاین حیث امام به موفقیت لازم دستیافت.
آرى، روایت از این امام منحصر به شیعه نشد و اهل سنت نیزروایات فراوانى در کتب خود آوردند.
ابن عقده و شیخ طوسى درکتاب رجال و محقق حلى در المعتبر و دیگران آمارى داده اند که مجموعا راویان از امام به چهار هزار نفر مىرسند و اکثر اصولاربعماءئه از امام صادق(ع) است
و همچنین اصول چهارصدگانه اساسىکتب اربعه شیعه (کافى، من لایحضره الفقیه، التهذیب، الاستبصار)را تشکیل دادند.
۲- تربیت مبلغان و مناظره کنندگان
علاوه بر ایجاد خزائن اطلاعات (راویان) که منابع خبرى موثق تلقى مى شدند، حضرت به ایجاد شبکه اى از شاگردان ویژه همت گمارد تا به دومین هدف خود یعنى زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند
و شبهات را از چهره دین بزدایند. هشام بن حکم، هشام بن سالم، قیس، مؤمنالطاق، محمدبن نعمان، حمران بن اعین و… از این دستشاگردان مبلغ هستند.
براى نمونه، مناظرهاى از صدها مناظره را با هم مىخوانیم:
هشام بن سالم مىگوید: در محضر امام صادق(ع) بودیم که مردى ازشامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه مىخواهى؟
گفت: به من گفته اند شما داناترین مردم هستید، مىخواهم چند سؤال بکنم. امام پرسید: درباره چه چیز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سکون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: اى حمران! تو جواب بده. او گفت: من مىخواهم باخودتان سخن بگویم. امام فرمود: اگر بر او پیروز شدى، بر منغلبه کرده اى!
مرد شامى آن قدر از حمران سؤال کرد و جواب شنیدکه خود خسته شد و درجواب امام که: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانایى است.
هرچه پرسیدم، جواب داد. آنگاه به توصیه امام حمران سوالى پرسید و مرد شامى در جواب آن درمانده شد.
آنگاه خطاب به حضرت گفت: در نحو و ادبیات مىخواهم با شما سخن بگویم. حضرت از انان خواست با او بحث کند و باز آن مرد ناتوان شد.
تقاضاى مباحثه درفقه کرد که امام زراره بن اعین را به وى معرفى کرد.
در علم کلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزهبن محمد، در توحید، هشام بن سالمو در امامت، هشام بن حکم را معرفى کردند و او مغلوب همه شد.
امام چنان خندید که دندان هایش معلوم شد.
مرد شامى گفت: گویاخواستى به من بفهمانى در میان شیعیانت چنین مردمى هستند.
امام پاسخ داد. بلى! و در نهایت او نیز در جرگه شیعیان داخل شد. (۱۹)
۳- برخورد با انحرافات ویژه
امام علاوه بر آن دو حرکت اصولى، براى رفع انحرافات ویژه نیزمىکوشید، مانند آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیان را گرفته بود، یعنى مذهب قیاس.
چون در عراق تعداد زیادى از شیعیان نیز زندگى مى کردند و باسنى ها از حیث فرهنگى و اجتماعى تا حدودى در آمیخته بودند،
لذااحتمال تاثیر پذیرى از قیاس وجود داشت. یعنى یک آفت درونى کهمىتوانستشیعیان را تهدیدکند، لذا امام در محو مبانى مذهب قیاسو استحسان تلاش کرد.
مبارزه با برداشتهاى جاهلانه و قرائتهاى سلیقهاى از دین نیز درمکتب امام جایگاه ویژهاى داشت و حضرت علاوه بر حرکت کلى و مسیراصلى، به صورت موردى با این انحرافات مبارزه مىکرد.
از جمله آنها حکایت معروفى است که باهم مى خوانیم:
حضرت مردى را دید که قیافهاى جذاب داشت و نزد مردم به تقوامشهور بود.
او دو عدد نان از دکان نانوایى دزدید و به سرعت زیرجامهاش مخفى کرد و بعد هم دو عدد انار از میوه فروشى سرقت کردو به راه افتاد. وقتى به مریضى مستمند رسید، آنها را به اوداد.
امام صادق(ع) شگفت زده نزد او رفت و گفت: چه مىکنى؟ اوپاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم.
پس چهار خطا کردمو خدا مىفرماید: (من جاء بالسیئه فلا یجزى الامثلها); هرکس کاربدى بکند کیفر نمىبیند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف دیگر چون خدا مىفرماید: (من جاء بالحسنه فله عشرامثالها); هرکس یک کار نیک انجام دهد، برایش ده برابر ثواب هست.
و من چون آن چهار چیز (دو نان و دو انار) را به فقیردادم، پس چهل حسنه دارم که اگر چهار گناه از آن کم کنم،۳۶حسنه برایم مىماند!
امام در برابر این برداشت و قرائت ناصواب که بر عدم درک واحاطه کامل به مبانى فهم آیات بنا شده بود، پاسخ داد که (انمایتقبل الله من المتقین);
خداوند کار نیک را از متقین قبولدارد. یعنى اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابى بر آن نمىتواندمترتب باشد.
آرى، دورى از منبع وحى و اخبار اهل بیت رسالت، سبب شد مردانى پاى به عرصه گذارند و ادعاى فضل کنند که هرگز مبانى فکرى قرآن و دین را به خوبى نفهمیده اند و از این روى همواره، خود وپیروانشان را به راه خطا رهنمون مىشوند. (۲۰)
شعر خوانی سید حمیدرضا برقعی (شب شهادت امام صادق علیه السلام)
مداحی شهادت امام صادق علیه السلام
______________________________
پى نوشت ها:
۱- بحارالانوار، ج۴۷، ص۵۶.
۲- همان، ص۵۹; «سبحان الله تحلفون على قوم الا تبیعونهم الابربح الدینار دینارا… ثم قال: یا مصادف! مجالدهالسیوف اهونمن طلب الحلال.»
۳- وسایل الشیعه، ج۱۶، ص ۴۸۸.
۴- بحارالانوار، ج۴۷، ص ۵۴.
۵- اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۶۰.
۶- همان، ص۵۹.
۷- تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۹۲، (یا ابا عبدالله لم خلق اللهالذباب، فقال: لیذل به الجبابره)
۸- وسایل الشیعه، ج۱۶، ص۴۲۳.
۹- فروع کافى، ج۶، ص ۲۶۸.
۱۰- مستدرک الوسایل، ج ۲، ص ۴۳۸.
۱۱- ارشاد مفید، ص ۲۵۴.
۱۲- منتهى الامال، ج ۲، ص۱۳۹.
۱۳- الامام الصادق و ابوزهره، ص ۲۲۴; جامع المسانید، ص ۲۲۲.
۱۴- منتهى الامال، ج ۲، ص ۱۴۰.
۱۵- اصول کافى، ج ۱، ص ۴۷۵.
۱۶- رجال نجاشى، ج ۱، ص ۷۸ و۷۹; معجم رجال الحدیث، ج ۱، ش ۲۸.
۱۷- رجال کشى، ج ۱، ص۳۸۶.
۱۸- همان، ص ۱۳۸ و۱۳۹.
۱۹- بحارالانوار، ج۴۷، ص ۴۰۸.
۲۰- وسایل الشیعه، ج ۲، ص۵۷.
منبع: پرتال علوم انسانی