درسهایی از چند فراز دعای مکارم الاخلاق
درسهایی از چند فراز دعای مکارم الاخلاق
اشاره: دعای مکارم الاخلاق شامل سی فراز مهم اخلاقی است. از جمله: نشانه های کمال ایمان، آثار نیت در اعمال، خالص شدن در راه خدا، استفاده بهینه از سرمایه عمر، دوری از اخلاق ذمیمه، شناخت نفس و عیبهای آن، دوست و دشمن شناسی، آثار غذاهای معنوی و جسمانی و… است. در این نوشتار سعی می شود تا نکات مهم اخلاقی به ساده ترین شیوه ترجمه و تفسیر شود:
فراز اوّل
امام سجاد(ع) در فراز اول می فرماید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ، وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ، وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَى أَحْسَنِ النِّیَّاتِ، وَ بِعَمَلِی إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ؛ [۱] خدایا! بر محمد و خاندانش درود فرست و ایمان مرا به کامل ترین درجات ایمان، و یقین مرا به برترین مراتب یقین، و نیّت مرا به نیکوترین نیّتها، و عمل مرا به بهترین اعمال برسان!»
حضرت سجاد(ع) هر فراز از دعای مکارم الاخلاق را با صلوات آغاز می کند و با این شیوه، علاوه بر استفاده از آثار صلوات، اهمیت آن را یاد آور می شود. به این جهت برخی از فضایل و آداب آن را یادآور می شویم:
آثار صلوات
۱. در آیات و روایات برای ذکر صلوات فواید بسیاری شمرده شده است. از جمله رسول خدا(ص) فرمود: «أَنَا عِندَ المِیزَانِ یَومَ القِیَامَهِ فَمَن ثَقُلَت سَیِّئَاتُهُ عَلَی حَسَنَاتِهِ جِئتُ بِالصَّلَاهِ عَلَیَّ حَتَّی اَثَقِّلَ بِهَا حَسَنَاتِهِ؛[۲] من در قیامت کنار میزان می ایستم؛ هر کس گناهانش بیش تر از ثوابهایش باشد، من صلوات بر خودم را ـ که بر من فرستاده ـ در ترازویش می گذارم تا به سبب آن حسناتش بر گناهانش سنگینی کند.»
۲. برکات نوشتن صلوات: پیامبر اکرم- فرمود: «مَن صَلَّی عَلَیَّ فِی کِتَابٍ لَم تَزَلِ المَلَائِکَهُ تَستَغفِرُ لَهُ مَا دَامَ اسمِی فِی ذَلِکَ الکِتَابِ؛[۳] کسی که در نوشته ای صلوات بر من را بنویسد، تا زمانی که نام من در آن نوشته باشد، فرشتگان برای او استغفار می کنند.»
برخی دیگر از آثار و فواید صلوات که در روایات مختلف آمده است، عبارت اند از:
۳. فرستنده صلوات، متخلّق به اخلاق الهی می شود؛
۴. از آیه شریفه ]إِنَّ اللهَ وَ مَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسلِیمَا[[۴] ـ که به آیه مخصوص صلوات معروف گشته ـ اطاعت کرده است؛
۵. از صلوات و سلام الهی بهره مند می شود؛
۶. در فرستادن آن با ملائکه موافقت و همراهی کرده است؛
۷. ملائکه متقابلاً بر او صلوات می فرستند؛
۸. سبب نزدیکی به درگاه خداوند می شود؛
۹. رضای خدا و پیغمبر اکرم- را موجب می شود؛
۱۰. موجب کفّاره گناهان می گردد؛
۱۱. سبب شفاعت نبیّ اکرم(ص)- می شود؛
۱۲. سبب می شود تا پیامبر اکرم(ص)- تحفه ای از بهشت به وی ارسال نماید؛
۱۳. پیامبر اکرم- از صلوات وی آگاه و در مقابل، جواب سلام و صلوات او را می دهد؛
۱۴. صلوات فرستاده شده در صحیفه نورانی نوشته و ذخیره می گردد؛
۱۵. باعث استجابت دعا می شود؛
۱۶. موجب دریافت اجر و پاداش فراوان است؛
۱۷. حاجات، در دنیا و آخرت روا می گردد؛
۱۸. اظهار وفاداری و بیعت مجدد به میثاق و عهدی است که خداوند از انسانها گرفته است.[۵]
کامل شدن ایمان
در ادامه فراز اول، امام سجاد(ع) می فرماید: «وَ بَلِّغ بِإِیمَانِی أکمَلَ الإِیمَانِ؛ و ایمانم را به کامل ترین ایمان برسان!»
ایمان کامل به این است که فرد در دل به اصول مسلم اسلام اعتقاد داشته باشد و با زبان به آن اقرار کند و در عمل نیز آن را نشان دهد.
امام صادق(ع) نشانه های کمال ایمان را چنین فرموده است: «أربَعٌ مَن کُنَّ فِیهِ کَمَلَ إِیمَانُهُ … الصِّدقُ وَ أدَاءُ الأمَانَهِ وَ الحَیَاءُ وَ حُسنُ الخُلُق؛[۶] چهار خصلت است که هر که دارد، ایمانش کامل است؛ … راستی [در گفتار و رفتار]، امانتداری، حیاء و خُلق زیبا.»
امام سجاد(ع) در این فراز به مرتبه والای ایمان که همان مرحله «یقین» است اشاره می کند و می فرماید:«وَ اجعَل یَقِینِی أفضَلَ الیَقِینِ؛ و یقینم [به اوامر و نواهی خود] را بهترین یقین قرار بده!»
یقین سه مرتبه دارد:
علم الیقین ؛ مانند شناختن آتش به وسیله دود؛ یعنی دود را می بینی و به وجود آتش یقین می کنی. علم الیقین برای اهل نظر و استدلال از روی دلیل و برهان به دست می آید.
عین الیقین؛ مانند دیدن خود آتش، که یقین به وجود آن برای انسان حاصل می شود. عین الیقین برای برگزیدگان از مؤمنین از روی کشف به دست می آید.
حق الیقین؛ مانند افتادن در آتش و سوختن، در این مرحله انسان نه به وسیله دود و نه با دیدن خودِ آتش؛ بلکه با سوختن در آتش به وجود آن یقین می کند. حق الیقین برای انسانهای کاملی که اهل شهود و فنا در خدایند، از روی اتّصال معنوی به دست می آید.
حق الیقین کامل ترین مرحله یقین است که امام% آن را از خدا درخواست می نماید.
بهترین نیّت و رفتار
آن حضرت در بخش پایانی این فراز به رابطه نیّت و عمل اشاره می کند و می فرماید:«وَ انتَهِ بِنِیَّتِی إِلَی أحسَنِ النِّیَّاتِ، وَ بِعَمَلِی إِلَی أحسَنِ الأعمَالِ؛ نیّت مرا از نیکوترین نیّتها قرار بده ـ که همان قصد قربت در هر کاری است ـ و کردارم را نیز به بهترین کردارها تبدیل فرما!» انسان شایسته آن است که هر کاری که می کند، برای خدا باشد.
در واقع بهترین عمل آن است که با خلوص نیت و خالی از ریا و خودنمایی باشد. در مورد بهترین نیّت در فراز بعدی توضیح بیش تری خواهد آمد.
فراز دوم
امام سجاد(ع) در این فراز یعنی فراز دوم می فرماید: «اللَّهُمَّ وَفِّر بِلُطْفِکَ نِیَّتِی، وَ صَحِّحْ بِمَا عِندَکَ یَقِینِی، و اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِکَ مَا فَسَدَ مِنِّی؛ خداوندا! به لطف خود نیّت مرا کامل گردان [و از هر شائبه غیر الهی مصون دار] و به رحمت خود یقین مرا استوار گردان، و به قدرت خود فساد مرا به صلاح تبدیل کن!»
در این فراز ، از درگاه الهی خواسته است که خدا نیّتها را به لطف و توفیق خودش کامل نماید تا تمام افکارمان فقط برای خدا بوده، به اغراض دیگری آلوده نباشد و یقین و باورمان را به رحمت خویش پا بر جا و استوار سازد، به طوری که شکّ و تردید در آن راه نیافته، با قدرت و توانایی اش آنچه از دستمان رفته، اصلاح و کاستیهای زندگی ما را جبران فرماید!
محافظت از نیّتها و اندیشه ها
قصد و نیّت انسان مهم ترین عامل حرکت در زندگی است. اگر نیت و اندیشه پاک و الهی باشد، رفتار و گفتار انسان نیز پاک و اگر نیّت ناسالم و شیطانی باشد، ثمره آن نیز چنین خواهد بود.
به این جهت پیامبر گرامی اسلام- به ابوذر فرمود: «یَا اَبَا ذَرٍّ لِیَکُن لَکَ فِی کُلِّ شَیءٍ نِیَّهٌ صَالِحَهٌ حَتَّی فِی النَّومِ وَ الاَکلِ؛[۷] ای ابوذر! باید در هر کاری نیّتی پاک داشته باشی، حتّی در خوردن و خوابیدن.»
«شیخ رجبعلی خیاط» به شاگردان خود بارها تذکر می داد که تمام کارها باید برای خدا باشد، و می افزود: «هرگاه این استکان چای را به قصد خدا بخوری، دل تو به نور الهی منور می شود؛ ولی اگر برای حظّ نفس خوردی، همان می شود که خواسته بودی!»
فراز سوم
امام سجاد(ع) در فراز سوم می فرماید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکفِنِی مَا یَشغَلُنِی الإِهتِمَامُ بِهِ، وَ استَعمِلنِی بِمَا تَسألُنِی غَداً عَنْهُ، وَ استَفْرِغْ اَیَّامِی فِیمَا خَلَقتَنِی لَهُ، وَ اغْنِنِی وَ اَوسِع عَلَیَّ فِی رِزقِکَ، وَ لَا تَفتِنِّی بِالنَّظَرِ، وَ اَعِزَّنِی وَ لَا تَبتَلِیَنِّی بِالْکِبرِ، وَ عَبِّدنِی لَکَ وَ لَا تُفسِد عِبَادَتّی بِالعُجبِ، وَ أجرِ لِلنَّاسِ عَلَی یَدِیَ الخَیْرَ وَ لَا تَمْحَقهُ بِالمَنِّ، وَ هَبْ لِی مَعَالِیَ الْاَخلَاقِ، وَ اعْصِمْنِی مَنَ الفَخْرِ؛ خدایا! بر محمد و خاندانش صلوات بفرست و مرا از هر کار که پرداختن به آن مرا از پرداختن به تو باز می دارد، بی نیاز گردان و به کاری گمار که در قیامت از من می خواهی و روزهای عمر مرا در کاری که مرا برای آن آفریده ای، مصروف دار و مرا بی نیاز فرمای و درِ روزی را بر من بگشای و به نگریستن به حسرت [در مال و جاه دیگران] گرفتارم مساز و عزیزم دار و به خودپسندی دچارم مکن. مرا به بندگی خود بپذیر و عبادتم را به خودپسندی و غرور تباه مکن! و به دست من، در حق مردم کارهای خیر جاری کن و کارهای خیر مرا با منّت نهادن بر خلق میامیز و از اخلاق متعالی بهره ورم گردان و از فخرفروشی در امان بدار!»
اگر انسان بتواند از هر کاری که وی را از راه خدا باز می دارد، فاصله بگیرد و به اموری که خدای متعال در قیامت از وی می خواهد، بپردازد، مطمئناً خدای متعال او را در این زمینه یاری کرده، از دیگران بی نیازش می گرداند. بنابراین، فردی که خودش را فقط وقف خدا و انجام دستورات وی نموده است، دیگر در غیر خدا چشم طمع ندارد.
امید به غیر خدا
طمع به اموال مردم و چشم دوختن به کمکهای دیگران امری ناپسند و مذموم است؛ زیرا اولاً مردم از چنین شخصی متنفر می شوند و ثانیاً انسان نزد خود و دیگران ذلیل و خوار می گردد. این خصلت نازیبا در انحطاط روحی و اخلاقی انسان تأثیر فراوانی دارد؛ چراکه چشم دوختن به داراییهای مردم و توقّع نابجا از آنان، انسان را به نهایت ذلّت و پستی سوق می دهد. طمع در مقابل صفت استغنا قرار دارد و استغنا موجب عزّت و آزادگی انسان می شود. صائب تبریزی می گوید:
دست طمع چو پیش کسان می کنی دراز
پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش
طمع مثبت و منفی
تعامل با مردم و احترام متقابل فی نفسه خوب است ، لکن باید از طریق ارتباطات سالم و منطقی صورت گیرد؛ چون هیچ کس از ارتباطات و تعاملات با مردم بی نیاز نیست و اگر انسان در قضیه بی نیازی و استغنا، مقداری افراط کند، باز ممکن است به دام تکبّر و خود بزرگ بینی گرفتار شود و آدمی خشک و منزوی تلقّی گردد که این نیز با روح اسلام سازگار نیست. این نکته به مسائل مادی مربوط است اما در مسائل معنوی و درخواست از خدای متعال، هرگونه طمعی ممدوح و مطلوب بوده و بارها در قرآن کریم مورد ستایش قرار گرفته است. در سوره شعرا از زبان ساحران مصری می فرماید: ]إِنَّا نَطمَعُ أن یَغفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَایاَنَا أن کُنَّا أوَّلَ المُؤمِنِین[؛[۸] «ما طمع داریم که پروردگارمان خطاهای ما را ببخشد؛ چراکه ما نخستین ایمان آورندگان بودیم!» و در جای دیگری از زبان حضرت ابراهیم(ع) یادآور می شود که: ]وَ الَّذِی أطمَعُ أن یَغفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَومَ الدِّین[؛[۹] «و آن کس ( پروردگار عالمیان) که طمع دارم گناهم را در روز جزا ببخشد!»
به این جهت در مورد پیاده کردن اوصاف اخلاقی و عمل به آنها نباید دچار افراط و تفریط شد. البته لازم است برای مصونیّت از این آفت حتماً از رهنمودهای اساتید اخلاق و انسانهای کمال یافته بهره برد که گفته اند:
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
خودپسندی و تکبّر
حضرت سید الساجدین(ع) در پایان بخش فراز سوم به موضوع خودپسندی و تکبّر اشاره می کند و در قالب دعا این نکته را گوشزد می نماید که این دو صفت رذیله موجب تباه عبادات و نارضایتی خداوند می شوند : «وَ لَا تَبتَلِیَنِّی بِالْکِبرِ، وَ عَبِّدنِی لَکَ وَ لَا تُفسِد عِبَادَتِی بِالعُجْبِ وَ هَب لِی مَعَالِیَ الاَخْلَاقِ، وَ اعصِمْنِی مِنَ الفَخْرِ؛ [خدایا!] مرا به تکبّر دچار مکن. مرا در بندگی خود به کار گیر و عبادتم را به خودپسندی و غرور تباه مساز! و از اخلاق متعالی بهره ورم گردان و مرا از خود راضی بودن مصونیّت بخش!»
فراز چهارم
امام(ع) در این فراز یعنی فراز چهارم به ریشه های تکبّر اشاره کرده، می فرماید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تُرفَعنِی فِی النَّاسِ دَرَجَهً إِلَّا حَطَطتَنِی عِندَ نَفسِی مِثلَهَا، وَ لَا تُحدِث لِی عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أحدَثتَ لِی ذِلَّهٌ بَاطِنَه عِندَ نَفسِی بِقَدَرِهَا؛ خدایا! بر محمد و خاندانش درود فرست و مرا در نظر مردم به درجه ای بالا نبر، مگر آنکه به همان قدر در نفس خود خوارم گردانی و مرا به عزّتی آشکار نرسان، مگر آنکه به همان قدر نزد نفس خود ذلیلم گردانی!»
بنابراین، ریشه مهم لغزشها و آلوده شدن به صفات ناپسندی همانند تکبّر، غفلت از خداوند و خود فراموشی است که اشخاص را از رسیدن به اهداف والای انسانی باز می دارد.
تفاوت عُجب و تکبّر
هر چند این دو صفت رذیله از گناهان به شمار می آیند و بسیار تأکید شده از آنها دوری شود، لکن تفاوتهایی با هم دارند؛ از جمله اینکه شخص دارای عُجب به نفس خود دروغ می گوید و متکبّر به دیگران، پس کسی که عجب دارد، خودش را فریب می دهد.(شاید همین تفاوت اساسی موجب شده که برخی از علمای علم اخلاق، تکبّر را از گناهان کبیره بر شمرده اند و عجب را در بین آنها قرار نداده اند.)
عجب و کبر صفاتی هستند که مفهوم و ریشه مشترکی دارند و هر دوی آنها در خودبزرگ بینی و غرور مشترک هستند؛ اما فرق میان آنها این است که: تکبّر به این است که شخص خود را بالاتر از دیگران بداند؛ ولی در عُجب، پای کس دیگری در میان نیست؛ بلکه شخصی که دچار عجب شده، به خود می بالد و از خودراضی می باشد.
خودخواهی و علاقه زیاد به خود باعث می شود که وقتی انسان در خود کمالی دید، حالت خودپسندی و سروری به او دست دهد که به آن حالت «عُجب» می گویند، وقتی در اثر همین خودپسندی و حُبّ نفس، دیگران را فاقد آن کمال گمان کند، حالت دیگری به او دست می دهد که به آن «کبر» می گویند. تمام اینها در باطن است؛ ولی اثر آن در ظاهر فرد و عمل و گفتار او، همان «تکبّر» است.
امام هادی% در مورد زمینه ها و ریشه های خودپسندی می فرماید: «مَنْ أَمِنَ مَکْرَ اللَّهِ وَ أَلِیمَ أَخْذِهِ تَکَبَّرَ حَتَّى یَحُلَّ بِهِ قَضَاؤُهُ وَ نَافِذُ أَمْرِهِ وَ مَنْ کَانَ عَلَى بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ هَانَتْ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ لَوْ قُرِّضَ وَ نُشِرَ؛[۱۰] هر کس از مکر و مؤاخذه دردناک خداوند، خود را در امان احساس کند، تکبّر می ورزد، تا اینکه با قضا و تقدیر خدا مواجه گردد؛ اما انسانی که بر دلیل روشنی از پروردگارش دست یافته است، مصیبتهای دنیا بر او سخت نخواهد بود، گرچه قطعه قطعه شده و اجزای بدنش پراکنده شود.»
طبق این رهنمودِ ارزشمند، هر شخصی در راه رسیدن به تکامل و مقام والای انسانیّت لازم است که هرگز از وجود خدای متعال و محاسبه و مؤاخذه اش غفلت نکند. غفلت از خدا و روز معاد، انسان را به انواع مفاسد دچار می کند و در حقیقت از خدا فراموشی به خود فراموشی تنزّل یافته، هدف خود را در زندگی گم می کند. چنین فرد غافلی از خود هرگز نمی پرسد که:
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
اما اگر انسان خود را در پرتو نور الهی قرار دهد و از نسیم رحمت حق بهره مند گردد، هرگز در مقابل حوادث و مصائب دنیوی مغلوب نمی گردد و خودکم بین نمی شود، تا با تکبّر. آن را جبران کند؛ چراکه به پشتوانه ای قوی همچون نیروی حق تکیه زده و در حصاری محکم پناه گرفته است.
عواقب زیانبار تکبّر
امام دهم (ع)در روایتی دیگر به عواقب زیانبار صفت ناپسند تکبّر اشاره کرده و می فرما ید: «مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُونَ عَلَیْهِ؛[۱۱]هر کس از خود راضی باشد، غضب کنندگان بر او بسیار خواهند شد.»
صفت تکبّر علاوه بر اینکه انسان را در معرض خشم مردم قرار می دهد؛ او را مستحق غضب خداوند نیز می گرداند. در قرآن کریم فرمود: ]إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرین[؛[۱۲] «خداوند گردنکشان و متکبّران را دوست ندارد.»
عذاب جهنم و محرومیّت از الطاف الهی از دیگر نتایج تکبّر است.
خویشتن را بزرگ می بینی؟
راست گفتند یک دو بیند «لوچ»
امام هادی(ع) در ادامه فرمایش خود به نتایج سوء تکبّر و فخرفروشی اشاره کرده، می افزاید: «وَ الزَّهْوُ جَالِبُ الْمَقْتِ وَ الْعُجْبُ صَارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ دَاعٍ إِلَى الغَمْطِ وَ الْجَهْل؛ [۱۳] خود برتربینی [و رفتار بزرگ منشانه (در غیر محلّ خود)] دشمنی [و نفرت] می آورد و خودخواهی [و خودپسندی آدمی را] از طلب علم باز می دارد و فرد را به سوی ناچیز شمردن حق دیگران و نادانی می شود.»
جریان شگفت انگیز حضرت سلیمان(ع)
در روایت آمده است که: روزی حضرت سلیمان بن داود’ امر کرد تمام پرندگان و انس و جنّ به همراه او بیرون آمده، در جایگاه شگفت انگیز حضرت سلیمان(ع) جای گیرند. دویست هزار نفر از بنی آدم و دویست هزار نفر از جنّیان با او بودند. جایگاه او به قدری بالا رفت که صدای تسبیح ملائکه آسمانها را شنید. سپس به قدری پایین آمد که کف پای حضرت به دریا رسید. در آن حال، ندایی آسمانی به اصحاب سلیمان(ع) گفت: اگر در دل فرمانروای شما (سلیمان(ع) ذره ای تکبّر بود، بیش تر از آنچه بلند کرده اند، او را به زمین فرو می بردند.[۱۴]
ز خاک آفریدت خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاک
تکبّر مذموم
تکبّر در مقابل بندگان خدا بسیار مزموم است؛ یعنی شخص خودستایی و فخرفروشی کند و توقّع داشته باشد که دیگران او را بی جهت محترم داشته، تکریمش کنند و روحیه استکباری را در خود تقویت نماید. این خصلت زشت از عادات ایام جاهلیّت و امری مذموم است و اگر در مقابل خداوند و دستورات او باشد، انسان را تا مرز کفر پیش می برد.
امام سجاد(ع) از فخرفروشی به خدا پناه برده، فرمود: «وَ اعصِمنِی مِنَ الفخرِ؛ و مرا از فخرفروشی و خودراضی بودن مصونیّت بخش!»
خدای متعال این صفت به خود بالیدن را به ابلیس نسبت داده، می فرماید: ]وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ[؛[۱۵] «و هنگامی که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده [و خضوع] کنید، همگی سجده کردند، جز شیطان که سر باز زد و تکبر ورزید (و به خاطر تکبّر) از جمله کافران شد!»
به چشم کسان در نیاید کسی
که از خودبزرگی نماید بسی
بزرگان نکردند بر خود نگاه
خدابینی از خویشتن بین مخواه
تواضع سر رفعت افرازدت
تکبّر به خاک اندر اندازدت
ز مغرور دنیا ره دین مجوی
خدابینی از خویشتن بین مجوی[۱۶]
تکبّر پسندیده
گاهی تکبّر خوب و پسندیده است و آن در صورتی است که نیّت خیری در کار باشد. از جمله وقتی که انسان در مقابل افراد سرکش و شیطان صفت تکبّر نماید.
از نگاه آموزه های دینی، در موارد تکبّر خوب است. از جمله: در میدان جنگ و در مقابل دشمن[۱۷] و همچنین در مقابل شخص متکبّر، و نیز تکبّره زن مسلمان در مقابل مرد نامحرم .
در اینجا به دو مورد از موارد تکبّر پسندیده اشاره می شود که مربوط به تکبّر زن مسلمان در مقابل مرد نامحرم است: الف) امام علی (ع) در این زمینه می فرماید: «خِیَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ الْبُخْلُ فَإِذَا کَانَتِ الْمَرْأَهُ مَزْهُوَّهً لَمْ تُمَکِّنْ مِنْ نَفْسِهَا وَ إِذَا کَانَتْ بَخِیلَهً حَفِظَتْ مَالَهَا وَ مَالَ بَعْلِهَا وَ إِذَا کَانَتْ جَبَانَهً فَرِقَتْ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ یَعْرِضُ لَهَا؛[۱۸] [برخی از] نیکوترین خلق و خوی زنان، زشت ترین اخلاق مردان است، [مانند:] تکبّر، ترس و بخل؛ هرگاه زنی متکبّر باشد، بیگانه را به حریم خود راه نمی دهد، و اگر بخیل باشد، اموال خود و شوهرش را حفظ می کند، و چون ترسان باشد، از هر چیزی که به آبروی او زیان رساند، فاصله می گیرد.»
ب) حضرت زینب کبری(س) هنگام ورود به مجلس ابن زیاد چنان با ابهت و عظمت وارد شد[۱۹] که آن حاکم ستمگر بی اختیار گفت: این بانو کیست؟» رفتار بزرگ منشانه و با هیبت حضرت زینب(س) به دو جهت صورت گرفت؛ هم تکبّر با متکبّر و هم در مقابل نامحرم.
علامه مجلسی) نیز در ذیل آیه ]سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَق[؛[۲۰] «به زودی کسانی را که در روی زمین به ناحق تکبّر می ورزند، از (ایمان به) آیات خود، منصرف می سازم.» به دو نوع تکبر مثبت و منفی اشاره کرده، می فرماید: «چون تکبر نوع ممدوع نیز دارد، مانند تکبر در مقابل اهل گناه و فساد، به این جهت خدای متعال تکبر به ناحق را نکوهش می کند، نه تکبر به حق را.»[۲۱]
و به این جهت، این سخن مشهور شده است که: «التَّکبُّر عَلَى المُتکَبِّر صَدَقَه؛[۲۲] تکبّر در مقابل متکبّر [ثواب] صدقه را دارد.»؛ چون برای علاج تکبّر، گاهی لازم می شود.[۲۳]
امام سجاد(ع) در این فراز و نسخه شفابخش روحانی ما را به بازنگری اخلاق و رفتارمان توصیه می کند تا خود را از بیماریهای روحی برهانیم.
خدمت بی منّت به مردم
امام سجاد(ع) در ادامه فراز سوم از دعای مکارم الاخلاق به ارزش خدمت به مردم پرداخته، با پروردگار متعال چنین نجوا می فرماید: «وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى یَدِیَ الْخَیْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَن ؛[۲۴]خداوندا! انجام کارهای خیر را برای مردم، به دست من اجرا کن و خدمات نیکم را با منّت گزاری ضایع مگردان!»
از مهم ترین آموزه های قرآن و اهل بیت( خدمت به مردم و نیازمندان جامعه است. از دیدگاه مکتب حیاتبخش اهل بیت( خدمت به افراد جامعه، حد و مرزی ندارد و هر دین باور حقیقی، در تمام صحنه های زندگی، با الهام از رهبران آسمانی خویش می کوشد تا باری را از دوش دیگران بردارد و خدمتی را به بشر ارائه کند، گرچه فرد مخدوم، هم کیش او نباشد، البته خدمت به اهل ایمان اهمیت ویژه ای دارد.
حضرت رسول اکرم- می فرماید: «أَیُّمَا مُسْلِمٍ خَدَمَ قَوْماً مِنَ الْمُسْلِمِینَ إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ مِثْلَ عَدَدِهِمْ خُدَّاماً فِی الْجَنَّهِ؛[۲۵] هر مسلمانی که به گروهی از مسلمانان خدمت کند، خدای متعال به تعداد آنان،خدمتگزارانی را در بهشت به او عطا خواهد کرد.»
امام سجاد(ع) با توجه به ثواب فراوان و آثاردنیوی و اخروی خدمت به خلق، همواره دست به دعا برمی داشت و توفیق خدمت را از درگاه الهی خواستار می شد. از جمله در یک فراز ازدعای سی ام می فرماید:«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ احْجُبْنِی عَنِ السَّرَفِ وَ الِازْدِیَادِ، وَ قَوِّمْنِی بِالْبَذْلِ وَ الِاقْتِصَادِ، وَ عَلِّمْنِی حُسْنَ التَّقْدِیرِ، وَ اقْبِضْنِی بِلُطْفِکَ عَنِ التَّبْذِیرِ، وَ أَجْرِ مِنْ أَسْبَابِ الْحَلَالِ أَرْزَاقِی، وَ وَجِّهْ فِی أَبْوَابِ الْبِرِّ إِنْفَاقِی، … اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَیَّ صُحْبَهَ الْفُقَرَاءِ، وَ أَعِنِّی عَلَى صُحْبَتِهِمْ بِحُسْنِ الصَّبْر؛ [۲۶] خدایا! بر محمّد و آل او صلوات فرست و مرا از اسراف و ولخرجی برکنار دار و راه بذل و بخشش بر مستمندان، با میانه روی و اعتدال در مصرف را به من نشان بده، و خوب اداره کردن زندگی را به من بیاموز، و به لطف و کرمت از تجمّل و اسراف بازم دار، و وسایل روزی مرا از راه حلال فراهم کن، و مرا به انفاق در راه خیر موفّق بدار! .. خدایا! مصاحبت با فقیران را برایم دوست داشتنی ساز و به همنشینی و شکیبایی با آنان یاریم کن!»
حضرت خود در عرصه خدمت به محرومان آنچنان می درخشید که موجب اعجاب و شگفتی همگان گردید و آنان خواهی نخواهی دوستدار حقیقی امام سجاد(ع) گردیدند.
زمانی که تاریکی شب همه جا گسترده می شد و چشمهای مردم به خواب می رفت، آن حضرت اموال موجود خود را از درهم و دینار جمع می کرد و نان و آذوقه برمی داشت و شبانه به منزل محرومان و بینوایان می برد. آن حضرت به صورت ناشناس آذوقه ها و هدایا را به دوش می کشید و در سطح گسترده ای به بیچارگان مساعدت می نمود.
امام باقر(ع)فرمود: «أَنَّهُ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ(ع) یَحْمِلُ جِرَابَ الْخُبْزِ عَلَى ظَهْرِهِ بِاللَّیْلِ فَیَتَصَدَّقُ بِهِ؛[۲۷] پیشوای چهارم(ع) کیسه های نان را در شبهای تاریک به دوش می کشید و به فقرا و نیازمندان تصدّق می نمود.» و بر این اندیشه پافشاری می کرد که: «إِنَّ صَدَقَهَ السِّرِّ تُطفِیءُ غَضَبَ الرَّبِّ؛[۲۸] صدقه پنهانی، خشم خداوند را فرو می نشاند.»
«محمد بن اسحاق» می گوید: «عده ای از نیازمندان مدینه عادت کرده بودند که در ساعات معیّنی از شب، مرد ناشناسی به کمک آنان بیاید و او را به عنوان صاحب انبان به همدیگر معرفی می کردند. آنان تا روز شهادت امام زین العابدین(ع) وی را نمی شناختند.»[۲۹]
امام باقر (ع) فرمود: «پدرم دو بار برای خدا اموال خود را احسان نمود.»[۳۰]
امام سجاد(ع) همواره می فرمود: «سَادَهُ النَّاسِ فِی الدُّنْیَا الْأَسْخِیَاءُ وَ سَادَهُ النَّاسِ فِی الْآخِرَهِ الْأَتْقِیَاءُ؛[۳۱] سرور [و آقای] مردم در دنیا، سخاوتمندان [و بخشندگان] هستند و در [جهان] آخرت، پرهیزگاران سرآمد دیگران خواهند بود.»
خاطر ناشاد را دلشاد کردن همّت است
باغ آفت دیده را آباد کردن همّت است
صید مرغان حرم کردن ندارد افتخار
طایری را از قفس آزاد کردن همّت است
نان بریدن شیوه مردان والا نیست، نیست
نان برای نوع خود ایجاد کردن همّت است
در زمان ناتوانی یاد یاران فخر نیست
روز قدرت از ضعیفی یاد کردن همّت است
و فرمود: «وَ هَبْ لِی مَعَالِیَ الْأَخْلَاقِ، وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْرِ؛ و اخلاق زیبا [و پسندیده] را به من هدیه کن [و استعداد قبول آن را به من عطا فرما]، و [چنانکه دارای اخلاق زیبا شدم]، مرا از فخر کردن [و به خود نازیدن] نگاه دار!»
پیغمبر گرامی اسلام(ص) فرمود: «أَنَا سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ أَکْرَمُکُمْ عَلَى اللَّهِ وَ لَا فَخْرَ؛[۳۲]من سرور فرزندان آدم و گرامی ترین آنان نزد خداوند هستم؛ ولی به خود نمی نازم»؛ یعنی بزرگی خود را از روی فخر نمی گویم؛ بلکه از جهت بیان نعمت خدای تعالی و سپاسگزاری از او می گویم
و…
_____________________________________________
[۱]. صحیفه سجادیه، امام سجاد(ع)، دفتر نشر الهادی، قم، چاپ اول، ۱۳۷۶ ش، ص ۹۰.
[۲]. ثواب الاعمال، محمد بن علی بن بابویه، نشر شریف رضی، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۶ ق، ص ۱۵۵.
[۳]. منیه المرید، زین الدین بن علی شهید ثانی، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، چاپ اول، ۱۴۰۹ ق، ص۳۴۷.
[۴]. احزاب/۵۶.
[۵]. الخصائص النبویه، عبد الکریم پاکنیا، نسیم کوثر، قم، چاپ اول، ۱۳۸۵ ش، ص ۳۹۴.
[۶]. الکافی، محمد بن یعقوب الکلینی، نشر اسلامیه، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ق، ج ۲، ص ۹۹.
[۷]. مکارم الاخلاق، حسن بن فضل طبرسی، نشر شریف رضی، قم، چاپ چهارم، ۱۴۱۲ ق / ۱۳۷۰ ش، ص ۴۶۴.
[۸]. شعرا/۵۱.
[۹]. همان/۸۲.
[۱۰]. تحف العقول، ابن شعبه حرانی، نشر اسلامی، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۴ ق / ۱۳۶۳ ش، ص ۴۸۳.
[۱۱]. بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، نشر الوفا، بیروت، ۱۴۰۴ ق، ج ۶۹، ص ۳۱۶.
[۱۲]. نحل/۲۳.
[۱۳]. بحار الانوار، ج ۶۹، ص ۳۱۶.
[۱۴]. معراج السعاده، ملا احمد نراقی، نشر دهقان، تهران، ۱۳۷۱ ش، ص ۲۷۰؛ محجّه البیضاء، محمد حسن فیض کاشانی، نشر اسلامی، قم، ۱۳۰۳ ق، ج ۶، ص۲۱۳.
[۱۵]. بقره/۳۴.
[۱۶]. بوستان سعدی، باب چهارم، در تواضع.
[۱۷]. امام علی(ع) بعد از آنکه در جنگ خندق «عمرو بن عبدود» را کشت، وقتی از میدان به طرف مسلمین میآمد، قدمها را آهسته برمیداشت و خودش را خیلی رشید گرفته بود و متکبرانه میآمد. پیغمبر اکرم- فرمود: این نوع راه رفتن، راه رفتنی است که خداوند جز در این موقع آن را مبغوض میدارد. (مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج ۲۲، ص ۶۲۳.)
[۱۸]. نهج البلاغه، سید رضی، نشر هجرت، قم، ۱۴۰۹ ق، حکمت ۲۳۴.
[۱۹]. در مقاتل چنین آمده است: «کَانَت زَینَبُ بِنتُ عَلِیٍّ(ع) قَد اَردَأَ ثِیَابَهَا وَ هِیَ مُتَنَکِّرَهٌ؛ زینب دختر امام علی% در حالی که فروترین لباس را پوشیده بود و او همراه با وقار [و شکوه] بود.» مشیر الاحزان، ابن نما حلی، مدرسه امام مهدی(ع)، قم، ۱۴۰۶ ق، ص ۹۰.
[۲۰]. اعراف/ ۱۴۶.
[۲۱]. بحار الانوار، ج ۵، ص ۱۹۲.
[۲۲]. مفاتیح الغیب، محمد بن عمر فخر الدین رازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۲۰ ق، ج ۱۵، ص ۴.
[۲۳]. استاد مطهری) مینویسد: به ما گفتهاند: «التَّکبُّر مَعَ المُتکَبِّر عِبَادَهٌ؛ با متکبر، تکبر کردن عبادت است.» مقصود این است که اگر کسی متکبّرانه رفتار میکند، شما طوری عمل نکنید که او را به تکبّرش تشویق کنید؛ بلکه در مقابل آدمی که متکبّرانه رفتار میکند، متکبّرانه رفتار کنید تا دماغش به خاک مالیده شود و دیگر تکبّر نداشته باشد. تکبر با متکبّر عبادت است. (مجموعه آثار مرتضیمطهری، ج ۲۲، ص ۶۲۱).
[۲۴]. صحیفه سجادیه، دعای بیستم.
[۲۵]. بحار الانوار، ج ۷۱، ص ۳۵۷، و الکافی، ج ۲.
[۲۶]. صحیفه سجادیه، دعای ۳۰.
[۲۷]. بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۸۸.
[۲۸]. مناقب آل ابی طالب(، محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، نشر علامه، قم، چاپ اول، ۱۳۷۹، ج۴، ص ۱۵۳.
[۲۹]. همان.
[۳۰]. همان، ص ۱۵۴.
[۳۱]. روضه الواعظین، محمد فتال نیشابوری، نشر رضی، قم، ج ۲، ص ۳۸۵.
[۳۲]. تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۳۴۷.