خود شناسی از منظر امام علی علیه السلام

0 8,834

امام علی علیه السلام و خود شناسی

یکی از موضوعات معرفتی که در اسلام فوق العاده به آن اهمیت داده شده، مسئله معرفه النفس یا خودشناسی است؛

انسانهایی که به مرحله بالای خود شناسی رسیده باشد،

مقام واقعی خویش در عالم وجود را درک می کند و می داند که وجود او وجودی خاکی نیست، بلکه پرتویی از روح الهی در او هست.

در قرآن کریم به مسئله خودشناسی توجه داده شد؛ آنجا که می فرماید:

یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُم[؛[۱] «ای کسانی که ایمان آورده اید، به خودتان بپردازید .»

چرا که هر کس خود را بشناسد، خدا را شناخته و به خداشناسی می رسد.

حال در اینجا موضوع خودشناسی و ابعاد مختلف آن را با توجه به فرمایشات امام علی(ع) مورد بحث و بررسی قرار می دهیم.

ضرورت خود شناسی

انسان، فطرتاً خودش را دوست دارد و طبیعی است که به خویشتن بپردازد و کمالات خویش، راه رسیدن به آنها، موانع راه کمال و … را بشناسد.

همه تلاشهای علمی و عملی برای تأمین لذائذ و منافع و مصالح «انسان» انجام می‌گیرد.

شناختن انسان، لغزشگاهها و کژراه‌هایی که انسانیت را نابود می‌سازد، مقدم بر همه دانشها است.[۲]

ابعاد خود شناسی در کلام امام علی(ع)

امام علی(ع) به عنوان الگوی حقیقی در مسیر خود شناسی و خودسازی پیرامون ابعاد مختلف خود شناسی

احادیث و روایات فراوانی دارد که در اینجا به جرعه ای از این دریای بیکران اکتفا می کنیم:

الف. ارزش معرفت نفس

امام علی(ع) درباره ارزش معرفت نفس فرمود:

۱. «کَفَى بِالْمَرءِ مَعْرِفَهً أنْ یَعْرِفَ نَفْسَهُ؛[۳] همین شناخت برای انسان بس که نفس خود را بشناسد.»

۲. «مَعْرِفَهُ النَّفْسِ أنْفَعُ الْمَعَارِفَ؛[۴] خود شناسی، سودمندترین شناخت است.»

۳. «أَفْضَلُ الْعَقْلِ مَعْرِفَهُ الْإِنْسَانِ نَفْسَه، فَمَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَقَلَ، وَ مَنْ جَهِلَهَا ضَلَّ؛[۵]

برترین خردمندی، شناخت انسان به نفس خویش است.

پس هر که خود را شناخت، خردمند شد و هر که نسبت به نفس خویش جاهل شد گمراه گشت.»

۴. «عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشُدَ ضَالَّتَهُ وَ قَدْ أضَلَّ نَفْسَهُ فَلَا یَطْلُبُهَا؛[۶]

در شگفتم  از کسی که گمشده خود را می‌جوید اما نفسِ خویش را گم کرده و آن را نمی‌جوید.»

۵. «أفْضَلُ الْحِکْمَهِ مَعْرِفَهُ الْإِنْسَانِ نَفْسَهُ؛[۷] برترین حکمت، خود شناسی است.»

+همچنین بخوانید : شناخت‌های فطری شامل چه مواردی است؟

ب. زیانهای عدم خودشناسی

در روایات زیادی تأکید شده که تا انسان خود را نشناخته، نمی تواند جهان بینی درست و صحیحی داشته باشد و راه رستگاری را در زندگی بیابد.

مولوی می‌گوید:

صد هزاران فضل دارد از علوم
جان خود را می‌نداند این ظَلوم
داند او خاصیّت هر جوهری
در بیان جوهر خود، چون خری
قیمت هر گاله می‌داند که چیست
قیمت خود را نداند، احمقی است
جان جمله علمها این است این
که بدانی اصل خود را یوم دین

از نگاه احادیث و روایات اهل بیت( شخصی که خود را نشناسد، امور دیگر را نمی‌تواند درست بشناسد؛

امیر مؤمنان علی(ع) در همین زمینه روایاتی دارد که می فرماید:

۱. «مَنْ جَهِلَ نَفْسَهُ کَانَ بِغَیْرِ نَفْسِهِ أجْهَل؛[۸] آنکه خود را نشناسد، به غیر خود نادان‌تر است.»

۲. «کَیْفَ یَعْرِفُ غَیْرَهُ مَنْ یَجْهَلْ نَفْسَهُ؛[۹] آنکه نفس خود را نشناخته چگونه دیگری را بشناسد.»

۳. «لَا تَجْهَلْ نَفْسَکَ فَإِنَّ الْجَاهِلَ مَعْرِفَهِ نَفْسِهِ جَاهِلٍ بِکُلِّ شَیْ ءٍ؛[۱۰]

نادان از خود مباش، آنکه نفس خویش را نشناسد، نادان از همه چیز است.»

۴. «مَنْ لَمْ یَعْرِفْ نَفْسَهُ بَعُدَ عَنْ سَبِیلِ النِّجَاهِ، وَ خَبَطَ فِی الضَّلَالِ وَ الْجَهَالَاتِ؛[۱۱]

کسی که نفس خود را نشناسد، ‌از راه رهایی دور می‌افتد و در گمراهی و نادانیها فرو می‌غلتد.»

امروزه بسیاری از مشکلات جوامع بشری ناشی از نشناختن نفس و عدم معرفت به آن است،

و إلا اگر آدمی شأن و جایگاه خود را بشناسد و پی به ارزش والای خود ببرد،

هیچ گاه تن به ذّلت و خواری و دنیاپرستی نمی دهد و پیروی از هواهای نفسانی و ارزشهای مادی شرق و غرب را مایه مباهات نمی داند.

ج. خود شناسی ؛ کلید فهم حقایق

در برخی روایات، به ویژه روایات امیر مؤمنان علی(ع)، خود شناسی ،

کلید فهم حقایق معرفی شده به گونه ای که پس از خود شناسی انسان به درجه ای والا از فهم حقایق نائل می شود؛

برخی از این روایت عبارتند از:

۱. «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَهُوَ لِغَیْرِهِ أعْرَف؛ آنکه نفس خویش را بشناسد، دیگران را بهتر می‌شناسد.»

۲. «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدِ انْتَهَى إِلَى غَایَهِ کُلِّ مَعْرِفَهٍ وَ عِلْمٌ؛

آنکه خود را بشناسد، به پایان هر معرفت و علمی رسیده است.»

د. خود شناسی، مرادف خداشناسی

امام علی(ع)‌ خود شناسی را مرادف خداشناسی می داند و می فرماید:

«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ؛[۱۲] هر کس نفس خود را بشناسد، خدایش را شناخته است.»

+همچنین بخوانید : راه های شناخت خدا را بیان کنید؟

تاکنون بیش از ۳۰ کتاب درباره این حدیث نوشته شده است.[۱۳]

نکاتی پیرامون خودشناسی

انسان در بُعد جسمانی و روحانی خود دارای ابعاد و جنبه های مختلفی است

و شناخت هر کدام از آنها در راه شناخت نفس آدمی، بسیار مفید و مؤثر است؛

در اینجا به برخی از این جنبه ها در قالب «نکته» اشاره می شود:

نکته اول: جسم و روح

انسان، ترکیبی از جسم و روح است. جسم انسان، شبیه سایر جانداران، جسمی طبیعی است که وزن، شکل و… دارد.

در کنار آن جسمی نامی هم دارد که آثارش، تغذیه و رشد است. و نیز جسمی حیوانی دارد که دارای حرکت و شهوت و غضب است؛

لکن اصالت و ارزش انسان، به روح انسانی او است.[۱۴]

به عبارت دیگر: انسان تفاوتهای عجیبی با سایر جانداران دارد. انسان، گنجینه استعدادها است؛

به‌ویژه در بُعد روحی. خداوند بسیاری از استعدادهای حیوانات را به فعلیت رسانده است.

انسانها همان گونه که از نظر بدنی، مجموعه‌ای از استعدادها هستند، از نظر معنوی و روحی نیز اقیانوسی از استعدادها هستند.

انسانها باید از نظر روحی خود را بسازند؛

همان گونه که ورزشکار، با آموزش و تمرین، هماره در حال بدنسازی است.

انسان هماره باید در کسب فضائل و دفع رذائل در حال جهاد اکبر باشد؛ چون یک لحظه هوسرانی، یک عمر پشیمانی است.

نکته دوم: رابطه جسم و روح

رابطه جسم و روح،‌ همانند رابطه خودرو با راننده است.

روح، نیازمند و متعلق به بدن است. بدن،‌ ابزارِ کارِ روح است.

روح، با جسم می‌بیند و با گوش می‌شنود. در قبر، بدن متلاشی می‌گردد و روح به کالبد و قالب مثالی دیگری وابسته می‌شود.

در قیامت، جسم و روح محشور می‌شوند.

امام صادق(ع) فرمود:

«مَثَلُ رُوحِ الْمُؤْمِنِ وَ بَدَنِهِ کَجَوْهَرَهٍ فِی صُنْدُوقٍ إِذَا أُخْرِجَتِ الْجَوْهَرَهُ مِنْهُ طُرِحَ الصُّنْدُوقُ

وَ لَمْ یُعْبَأْ بِهِ وَ قَالَ إِنَّ الْأَرْوَاحَ لَا تُمَازِجُ الْبَدَنَ وَ لَا تُوَاکِلُهُ وَ إِنَّمَا هِیَ کِلَلٌ لِلْبَدَنِ مُحِیطَهٌ بِهِ؛[۱۵]

مَثَل رابطه روح و بدنش،‌ همچون گوهری در صندوق است،‌ که وقتی از آن خارج می‌گردد،‌ صندوق را دور می‌اندازند و به آن اعتنا نمی‌کنند.

ارواح با بدن ممزوج و آمیخته نمی‌شوند و به آ‌ن تکیه نمی‌کنند بلکه آنها سوار بر بدن و احاطه کننده به بدن هستند.»

+همچنین بخوانید : حقیقت روح چیست؟

نکته سوم: صیانت از سلامت بدن

کژاندیشان می‌پندارند هر چه به بدن رسیدگی کنیم از معنویت و خدا دور می‌شویم، و هر چه محرومیت بکشیم، موفق‌تریم.

شریعت و اخلاق اسلامی، حفظ سلامتی بدن را لازم می‌داند، زیرا بدن، مَرْکب روح است و اگر مَرْکَب دچار نقص شود،‌ نمی‌تواند انسان را به مقصد برساند.

از این رو، زیان ر‌سانی به بدن حرام است. تمامی نعمتهای خدا برای بهره‌وری انسان آفریده شده است:

خَلَقَ لَکُمْ؛[۱۶] و سَخَّرَ لَکُمْ؛[۱۷]

خداوند می‌فرماید:

قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَهَ اللَّهِ الَّتی

أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا ….. *

قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ … [؛[۱۸]

ای «پیامبر! بگو: چه کس زینت خدایی و روزیهای پاک را که خداوند برای بندگان خود آفریده، حرام کرده است؟…

بگو:‌ همانا پروردگار من کارهای زشت را، چه پیدا و چه پنهان، حرام کرده و نیز گناه و ظلم به ناحق را.»

ابر و باد و خورشید و فلک در کارند

تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار

شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

پرهیز کشیشان مسیحی از ازدواج، راهبه شدن دخترهای مسیحی،

ریاضتهای افراطیِ بوداییها و عرفان های هندی و صوفی‌منشانه، خلاف شرع است.

نگارنده سؤالاتی و درخواستهایی از استاد آیت الله حسن‌زاده آملی> در مسائل اخلاقی داشتم، که استاد با اشاره به برخی از ریاضتها و…، فرمود:

«اوّل، برو برای خودت در قبرستان قم، یک قبر بخر و بعداً به این کارها بپرداز»؛

یعنی این کارها سبب مرگ است.

آیت الله سید عباس خاتم یزدی درباره رنج های پنج سال نخست تحصیل علوم اسلامی در حوزه‌ علمیه در قم می‌گوید:

«از نظر تغذیه نیز عمده مواد غذایی من، نان و ماست بود … به هر حال، تداوم این وضعیّت باعث شد که من در سال آخر، دچار زخم معده شدیدی شوم؛

به طوری که حتّی نمی‌توانستم غذا بخورم، ضمن اینکه به سردرد شدیدی هم مبتلا گردیدم

و با کمال تأسف، مراجعه مکرّر به پزشکان قم، یزد و تهران سودی نبخشید؛

تا جایی که از باز یافتن و ادامه تحصیل مأیوس شدم.»[۱۹]

آیت الله سید عباس خاتم یزدی با توسّل به اهل بیت(، به‌ویژه امیر ‎المؤمنین علی(ع)، شفا می‌گیرد و ادامه تحصیل می‌دهد.[۲۰]

شهید مطهری درباره پرورش جسم و روح می‌نویسد:

«پرورش جسم در حدود پرورش علمی، بهداشت، سلامت و تقویت جسم، که جسم نیرو بگیرد، یک کمال است.

می‌دانیم همه کسانی که از نظر بدن نیرومند بوده‌اند، این نیرو برایشان کمال شمرده شده است،

مثلاً امیر المؤمنین(ع) نیرومند بوده و این جزء کمالات آن حضرت است.»[۲۱]

امام علی(ع) می‌فرماید:

«إِنَ نَفْسَکَ مَطِیَّتِکَ إِنْ أجْهَدْتَهَا قَتَلْتَهَا وَ إِنْ رَفَقْتَ بِهَا أبْقَیْتَهَا؛[۲۲]

وجود تو،‌ مرکب راهوار تو است، اگر آن را به زحمت اندازی، او را کشته‌ای و اگر با او مدارا کنی، او را نگه داشته‌ای.»

جسم و روح از نظر قرآن

شالوده شخصیت انسان، به روح است، نه بدن. بدن، تنها در دنیا فعّال است ولی روح، ابدی است.

اگر روح در دنیا پرورش یافت و به کمال رسید، در برزخ و قیامت، روح انسان، جاودانه در نعمتها خواهد بود؛

ولی اگر در دنیا پرورش نیافت، ‌از برزخ و قیامت، روح به صورت حیوان، در عذاب خواهد بود.

خداوند در قرآن درباره خلقت جسم و روح می‌فرماید:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طینٍ * ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَهً فی  قَرارٍ مَکینٍ *

ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ

عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ[؛[۲۳]

«و ما انسان ار از چکیده‌ای از گِل آفریدیم، آن‌گاه او را نطفه‌ای ساختیم در جایگاهی استوار،

سپس آن نطفه را خون بسته‌ای ساختیم و آن‌گاه آن خون بسته را تکه گوشتی کردیم و آن تکه گوشت را استخوانهایی آفریدیم و پس از آن،

بر آن استخوانها، گوشت پوشاندیم. و سرانجام بدان آفرینشی دیگر دادیم. پس آفرین باد بر خداوند که نیکوترین آفریننده است.»

در این آیات، مراحل خلقت با لحن ملایمی بیان می‌شود و هنگامی که نوبت به روح می‌رسد لحن آیه تغییر می‌یابد

و «خَلْقاً آخر» نشانگر آن است که خلقت روح، خلقتی دیگر است و بدین سبب، خدا به خودش «تبارک الله» می‌گوید.

خدا در سوره سجده، برای شرافت بخشی و قداست روح، آن را به خود منسوب می‌کند:

الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طینٍ *

ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ ماءٍ مَهینٍ *

ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ[؛[۲۴]

«خدایی که هر چه آفریده، نیکو آفریده و خلقت انسان را از گل آغاز کرده است.

وسپس نسل او را در چکیده آبی بی‌مقدار نهاده است و آن گاه آن (نطفه)‌ را موزون و بهنجار ساخته

و از روح خود در آن دمیده و برایتان گوش آفریده و چشمها و دلها؛ چه کم شکر می‌کنید؟»

خداوند در سوره حجر با عبارت «مِنْ رُوحِی» اهمیت روح را نشان می‌دهد:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ *

وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ * وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ

إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ * فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ *

فَسَجَدَ الْمَلائِکَهُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى  أَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدینَ[؛[۲۵]

«و ما انسان را آفریدیم از گِلی خشکیده، از لجنی دیر مانده و بویناک … پروردگارت به فرشتگان گفت:‌

من از گِلی خشکیده، از لجنی دیرمانده و بویناک انسانی خواهم آفرید.

پس همین که او را موزون برآوردم و در آن از روح خود دمیدم در برابرش به سجده درافتید،

پس فرشتگان جملگی سجده کردند جز ابلیس که از همراهی با سجده‌کنندگان سرپیچی کرد.»

در این آیات، روح به خدا منتسب شده است؛ بنابراین معنای آن این می شود:

پس از آنکه خدا روح خویش را در انسان دمید، به فرشتگان دستور داد بر او سجده کنند؛ نه هنگام پیدایش نطفه و گِل.

برخی آیات قرآن درباره استقلال روح و بقای آن پس از مرگ است.

کافران و مشرکان، انسان را در جسم مادّی خلاصه می‌کردند و می‌پنداشتند با مرگ،‌ همه چیز تمام می‌شود و امکان ندارد انسان دوباره زنده شود.

مادی‌گرایان امروزی نیز انسان را چون چوب درختی می‌دانند که وقتی خشکید و به تدریج پوسید و نابود شد، تمام می‌شود.

از نظر قرآن، انسان، افزون بر بدن، دارای روح است؛

روحی ماندگار که تمامی هویت و شخصیت انسان است.

واژه «توفّی» در قرآن درباره مرگ به کار رفته است.

«توفی» یعنی دریافتِ صد در صد. گویا همه چیز انسان، روح است. خدا در قرآن می‌فرماید:

وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفی  خَلْقٍ جَدیدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ *

قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى  رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ[؛[۲۶]

«کافران گویند: آیا آن‌گاه که ما در خاک گم و ناپدید شویم (دیگر بار) از  نو آفریده خواهیم شد!؟

پیدا است که لقای پروردگار خویش را باور ندارند. بگو فرشته مرگ که بر شما گمارده شده جانتان را خواهد ستاند و

آن‌گاه به سوی پروردگارتان بازگردانده می‌شوید.»

خدا در سوره انعام، جان‌کندن را «اِخراجِ نفس» دانسته است:

وَ لَوْ تَرى  إِذِ الظَّالِمُونَ فی  غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَهُ باسِطُوا أَیْدیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ[؛[۲۷]

«و اگر سختی حال ستمکاران را ببینی آن‌گاه که در سکرات موت گرفتار آیند و فرشتگان

برای قبض روح آنان دست قهر و قدرت برآورند و گویند: نفس خود را بیرون کنید.»

برخی آیات قرآن درباره حیات برزخی روح است؛‌

مثل:حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کَلاَّ

إِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى  یَوْمِ یُبْعَثُونَ[؛[۲۸]

«و آن لحظه که مرگ یکی از آنان فرا رسد، می‌گوید:

روردگارا، مرا (به دنیا) بازگردان، شاید با آنچه به جا نهاده‌ام عمل صالحی انجام دهم، هرگز؛

زیرا این (فقط) حرفی و آرزویی است که او بر زبان می‌آورد… .»

چند روی یک سکه

جسم و روح انسان حقیقت واحد را تشکیل می‌دهند که دارای حالات، مراتب و ابعاد گوناگونی است.

انسان دارای دو بُعد است: انسانی و حیوانی.

نشانه‌های «منِ انسانی» انسان، این تعبیرهاست:

من فکر می‌کنم، خدا را عبادت می‌کنم؛

ایثار،‌ جهاد و فداکاری می‌کنم، بر خواستار سعادت خویش و دیگران هستم؛

گاهی خود را برای سعادت دیگران به زحمت و خطر می‌اندازم.

نشانه‌های «منِ حیوانی» انسان این تعبیرهاست؛

«من می‌خورم، می‌آشامم، راه می‌روم، مست می‌شوم، دزدی می‌کنم، دروغ می‌گویم و رشوه می‌گیرم.»

برخی دانشمندان درباره این دو مرتبه انسان، از واژه‌های دیگری نیز استفاده می‌‌کنند که از باب
«عباراتُنا شتّی و حُسنک واحدٌ» است؛

مثلاً جنبه انسانی را «خود اصل»،‌»خود ملکوتی»، «روحانی»، «روحی»، «معنوی»، «منِ واقعی و حقیقی» و «خود باطنی» می‌نامند.

و جنبه حیوانی را «خودِ غیر اصیل و طفیلی»، «ناخود»، «خودِ حیوانی»،

«مادّی و طبیعی»، «زمینی»، «ظاهری»، «منِ غیر واقعی» و «منِ پنداری» می‌نامند.[۲۹]

این دو بُعدِ وجود انسان، دو روی یک سکّه است؛ نه چند حقیقت جداگانه و مستقل.

از آنجا که تمایلاتِ این دو جنبه درونی انسان، معمولاً متضادّ است،

درگیری و کشمکش بین دو جناحِ درونِ انسان پدید می‌آید و سرانجام یکی از دو جبهه جنگ شکست می‌خورد.

این میدان نبرد را میدان نبرد عقل و جهل یا عقل و نفس می‌نامند.

«منِ حیوانی» انسان دوست دارد چشم‌چرانی، زنا، ظلم و غارت کند ولی «من انسانی» او دوست دارد

خواسته‌ها را در چهارچوب عقل و شرع تنظیم کند و از نگاه حرام، تماس با نامحرم، غذای حرام، ظلم و…. بپرهیزد و گناه نکند.

«من حیوانی» انسان دوست دارد ثروتش افزون شود؛

اما «من انسانی» انسان از صدقه دادن که باعث کاسته شدن ثروت می‌شود شاد می‌شود و لذت می‌برد.

«من حیوانی» انسان دوست دارد بخورد و بیاشامد؛

اما «من انسانی» انسان از نخوردن و نیاشامیدن در ماه رمضان لذّت می‌برد.

جهاد اکبر به معنای نبرد این دو «من» است.

اگر جنبه انسانی و ملکوتی پیروز شد،‌ نفس حیوانی را رام می‌کند و به اسب هوس لگام می‌زند و زمام اختیارش را به دستِ فرماندهی خویش می‌گیرد.

اگر جنبه حیوانی چیره شد، نفس انسانی و ملکوتی را اسیر می‌کند و به د نبال خود می‌کشاند

و بلایی به سر عقل می‌آورد که عبدِ ذلیل او شود و استعدادها را در راه خواسته‌هایش به کار بگیرد.

رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست

می‌کشد هر جا که خاطرخواه او است

ای کاش مثل جنگ فیزیکی، هوای نفس، انسان را می‌کشت و راحت می‌شد؛

اما او را نمی‌کُشد، بلکه به اسارت می‌گیرد و عقل، درک، چشم و گوش و هوش را تسخیر می‌کند

تا کارگرانش باشند و بدیها را لباس زیبا بپوشانند و توجیه کنند.

برخی می‌پندارند در وجودِ انسان، چند روح وجود دارد،‌ در صورتی که انسان دارای یک روح است که

صفات گوناگونی دارد و نفس مطمئنّه،‌ نفس امّاره و نفس مسوّله،‌ سه حالت یا مرحله از یک نفس است.

_______________________________

پاورقی

[۱]. مائده/ ۱۰۵.

[۲]. ر.ک: خودشناسی برای خودسازی، محمدتقی مصباح یزدی، مؤسسه در راه حق، قم، بی‏تا، ص‏۵.

[۳]. غرر الحکم و درر الکلم، تمیمی آمدی، دارالکتاب، قم، ۱۴۱۰ق، ح ۷۰۳۶.

[۴]. همان، ح ۹۸۶۵.

[۵]. ، ح ۳۲۲۰.

[۶]. همان، ح ۶۲۶۶.

[۷].، ح ۳۱۰۵.

[۸]. همان، ح ۸۶۲۴..

[۹]. عیون الحکم و المواعظ، لیثی واسطی، دارالحدیث، قم، ۱۳۷۶ ش، ص‏۳۸۳، ح ۶۶۶۷.

[۱۰]. غرر الحکم و درر الکلم، ح ۱۰۳۳۷.

[۱۱]. همان، ح ۸۹۴۹.

[۱۲]. بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، دارالکتاب، تهران، ۱۴۱۳ ق، ج‏۲، ص‏۳۲، ح ۲۲.

[۱۳]. ر.ک: دانش‌نامه عقاید اسلامی، ج‏۴، ص‏۱۵۰ ـ ۱۵۳.

[۱۴]. ر.ک: سوره سجده،‌ آیه ۷؛ سوره مؤمنون، آیه ۱۲ ـ ۱۴؛ سوره حجر، آیه ۲۹؛ سوره زمر، آیه ۱۵؛ سوره إسراء، آیه ۷۰.

[۱۵]. بصائر الدرجات، محمد بن حسن فروخ صفار، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۴ ق، ص۴۶۳.

[۱۶]. بقره/۲۹.

[۱۷]. جاثیه/ ۱۳.

[۱۸]. اعراف  / ۳۲ ـ‌۳۳.

[۱۹]. ستارگان حرم، جمعی از نویسندگان، نشر زائر، قم، ۱۳۸۲ ش، ج‏۱۵، ص‏۳۴ ـ ۳۵.

[۲۰]. خاتم معرفت، مؤسسه فرهنگی هنری منهاج، قم، ۱۳۸۱ ش، ص‏۳۶.

[۲۱]. مجموعه آثار، شهید مطهری، انتشارات صدرا، تهران، ج‏۲۲، ص‏۶۹۰ ـ ۶۹۱.

[۲۲]. تصنیف غرر الحکم، ص‏۲۳۲، ح ۴۶۴۴.

[۲۳]. مؤمنون/ ۱۲ ـ ۱۵.

[۲۴]. سجده/ ۷ ـ ۹.

[۲۵]. حجر/ ۲۱ ـ ۲۶.

[۲۶]. سجده / ۱۰ ـ ۱۱.

[۲۷]. انعام/۹۳.

[۲۸]. مؤمنون/ ۹۸ ـ ۹۹.

[۲۹]. ر.ک: مجموعه آثار، مرتضی مطهری، ج‏۲۲، ص۳۸۳ ـ ۴۱۹، و ج‏۲۳، ص‏۴۴۶ ـ ۵۱۴، خودسازی، ابراهیم امینی، ص‏۱۶ـ ۲۶.

ارسال یک پاسخ

توجه داشته باشید: آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نظر شما پس از تایید مدیر منتشر خواهد شد.