شرایط معیت با اهل بیت علیه السلام
شرایط معیت با اهل بیت علیه السلام
شاخصه ها و شرایط معیت با اهل بیت
آموزه های دین مبین اسلام (آیات و روایات) شاخصه ها و شرایطی را برای «معیّت با اهل بیت(ع)» ذکر کرده اند؛ از آنجا که پرداختن به همۀ آنها از وسع این نوشتار خارج است، به برخی از آنها اشاره می شود:
۱. تقواپیشگی و حق محوری
تقوا، پیروی از حق و محبّت به اهلبیت( را می توان به عنوان شروط «منّا اهل البیت» بودن دانست. برای اثبات این مطلب، گذشته از روایات فراوان، به چند آیه قرآنی استناد می کنیم:
ابوعبیده از امام باقر(ع) نقل می کند: «مَنْ أحَبَّنَا فَهُوَ مِنَّا أَهلَ البَیتِ. قُلتُ: جُعِلتُ فِدَاکَ! مِنکُم؟ قَالَ: مِنَّا وَ اللهِ! أَمَا سَمِعتَ قَولُ إِبرَاهیمَ(ع): ]فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی[[۱]؛[۲] هر که [در زبان و عمل] ما را دوست بدارد، پس او از ما اهلبیت است. عرض کردم: فدایتان شوم! آیا از شماست؟ فرمود: به خدا سوگند! از ما می شود. مگر نشنیده ای سخن [حضرت] ابراهیم(ع) را که می فرماید: آن کس که [در رفتار] از من تبعیت کند، از من است؟»
حضرت صادق(ع) می فرماید: «مَنِ اتَّقَى مِنْکُمْ وَ أَصْلَحَ فَهُوَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ. قِیلَ لَهُ: مِنْکُمْ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! قَالَ: نَعَمْ، مِنَّا. أَمَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ]وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ[؟ وَ قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ(ع): ]فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی[؛[۳] [از میان شما] آن کس که با تقوا باشد و اصلاح کند، از ما اهلبیت( است. گفته شد: از شماست ای فرزند رسول خدا(ص)؟ فرمود: بلی، از ماست. آیا نشنیده ای سخن خدای عزّ و جلّ را که می فرماید: “[یهود و نصاری را سرپرستان و دوستان خود مگیرید! آنان دوستان یکدیگرند] و هر کس از شما، آنان را سرپرست و دوست خود بگیرد، از زمره آنان است…” و [نیز] سخن [حضرت] ابراهیم(ع) را که می فرماید: “پس هر که تابع من باشد، او از من است”؟»
از پیامبر اکرم(ص) نیز روایت شده است: «آلُ مُحَمَّدٍ، کُلُّ تَقِیٍّ؛[۴] آل پیامبر(ص) هر انسان با تقواست.»
مرحله پایین تر از «خودی»، شیعه بودن است. در کتاب «صفات الشیعه» مرحوم شیخ صدوق[۵] و «بحار الانوار» علامه مجلسی، در مبحث صفات الشیعه و فضائل الشیعه، صفات بسیار سنگینی برای شیعه بودن بیان گشته است. به عنوان نمونه: حضرت صادق(ع) می فرماید: «امْتَحِنُوا شِیعَتَنَا عِنْدَ ثَلَاثٍ: عِنْدَ مَوَاقِیتِ الصَّلَاهِ کَیْفَ مُحَافَظَتُهُمْ عَلَیْهَا وَ عِنْدَ أَسْرَارِهِمْ کَیْفَ حِفْظُهُمْ لَهَا عِنْدَ عَدُوِّنَا وَ إِلَى أَمْوَالِهِمْ کَیْفَ مُوَاسَاتُهُمْ لِإِخْوَانِهِمْ فِیهَا؛[۶] سه جا شیعیان ما را بیازمایید [که اگر ضعف داشتند، شیعه ما نیستند]: ۱. به هنگام اوقات نماز؛ [بنگرید] چگونه است محافظت آنان بر نماز [اول وقت]؟ ۲. در اسرار شیعیان؛ چگونه آنها را از دشمنان نهان می کنند؟ ۳. با اموالشان که چه اندازه با برادرانشان همراهی می کنند؟» مصداق بارز حفظ اسرار، اظهار برائت و مطالبی است که امروزه اعلان کردنش وحدت اسلامی را بر هم می زند.
امام صادق(ع) می فرماید: خدای تبارک و تعالی محبّت و موالات ما را بر شما واجب کرده است و اطاعت از ما را بر شما فریضه قرار داده است: «اَلَا فَمَن کَانَ مِنَّا فَلیَقتَدِ بِنَا، وَ اِنَّ مِن شَأنِنَا الوَرَع وَ الاِجتِهَادِ وَ اَدَاءُ الاَمَانَه إِلَی البِرِّ وَ الفَاجِرِ، وَ صِلَهُ الرَّحِمِ وَ إِقرَاءُ الضِیفِ وَ العَفوُ عَنِ المُسِیءِ، وَ مَن لَم یَقتَدِ بِنَا فَلَیسَ مِنَّا؛ آگاه باشید! پس کسی که از ماست، باید [در عمل] به ما اقتدا کند و به درستی که از [کارها و] شئون ما [این خصلتهاست:] پاکی و پرواپیشگی، مجاهدت [در راه خدا]، ادای امانت به نیکان و بدان، صله رحم، دعوت از میهمان و عفو و گذشت از بدرفتار، و هر کس که در رفتار و کردار به ما اقتدا نکند، از ما نیست.»
بنابراین اقتدا کردن به اهل بیت( در تمامی رفتارها، موجب نزدیک شدن به آن ذوات مقدس است و در همین راستا باید گفت: کسانی که به وحدت اسلامی تن نمی دهند و خود را شیعه حقیقی وانمود می کنند، باید بدانند که حتی یک مورد پیدا نمی شود که یکی از دوازده امام( یا فرزندانشان، دست به برخی رفتارهای تفرقهانگیز به صورت علنی زده باشند. اسرار و مطالب طبقه بندی شده که جای خود دارد. ضمن اینکه امروزه به دلیل گسترش ارتباط و فضای مجازی، پنهان کاری بسیار دشوار است.
مگر ائمه( ـ مجبوراً ـ در نمازجمعه و جماعت سلاطین اموی و عباسی و… حاضر نمی شدند؟! آیا برخی شیعه های افراطی به روایات تقیّه، ملعون بودن کسی که اسرار را فاش می کند و… نیم نگاهی انداخته اند؟!
در یک کلام می توان گفت فرمایش امام صادق(ع) به برخی یاران و اصحاب فصل الخطاب است که فرمود: «یَا شِیعَهَ آلِ مُحَمَّدٍ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یَمْلِکْ نَفْسَهُ عِنْدَ غَضَبِهِ وَ مَنْ لَمْ یُحْسِنْ صُحْبَهَ مَنْ صَحِبَهُ وَ مُخَالَقَهَ مَنْ خَالَقَهُ وَ مُرَافَقَهَ مَنْ رَافَقَهُ وَ مُجَاوَرَهَ مَنْ جَاوَرَهُ وَ مُمَالَحَهَ مَنْ مَالَحَهُ! یَا شِیعَهَ آلِ مُحَمَّدٍ اتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّه؛[۷] ای شیعه آل محمد! آگاه باشید که از ما نیست آن کس که به هنگام خشم نتواند خودداری کند و [از ما نیست] کسی که با همنشین خود، خوشرفتاری نکند و با آنکه همراه است، حسن خلق نداشته باشد و با رفیق خود رفاقت [و نرمش] نداشته باشد و مراعات همسایه خود را نکند و با هم خوراک خود نمکشناسی ننماید. ای شیعه آل محمد! تا میتوانید، [از غضب و عذاب] خدا خود را نگهدارید [و تقوا پیشه کنید] و هیچ جنبش و نیرویی نیست مگر به یاری خداوند.»
رعایت تقوا که یکی از شاخصه های شیعه گری است، دارای مباحث و مطالب زیادی است که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود:
۱. محاسبه نفس؛ امام کاظم(ع) می فرماید: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِ یَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ اللَّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَیِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَیْهِ؛[۸] از ما نیست کسی که عملکرد خویش را هر روز بازرسی نکند، پس، اگر کار خوبی انجام داده، از خدا توفیق افزون شدن کار نیکو را بخواهد و اگر کردار بد انجام داده، از خدا آمرزش بطلبد و به درگاه او توبه کند.»
۲. احترام به بزرگ تر؛ از پیامبر اکرم(ص) روایت است: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُوَقِّرْ کَبِیرَنَا وَ یَرْحَمْ صَغِیرَنَا وَ یَعْرِفْ فَضْلَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ؛[۹] از ما نیست کسی که بزرگِ ما را گرامی و ارجمند ندارد. به صغیر ما مهربان نباشد و فضیلت ما اهلبیت را نشناسد.»
۳. مراعات همسایه؛ رسول گرامی اسلام(ص) فرمود: «لَیسَ مِنَّا مَن لَم یَأمَن جَارُهُ بَوَائِقَهُ؛[۱۰] از ما نیست کسی که همسایه اش از [درد و رنج] او آسوده نباشد.»؛ یعنی همسایهآزار باشد.
امام صادق(ع) نیز می فرماید: «اِعلَمُوا اَنَّهُ لَیسَ مِنَّا مَن لَم یُحسِن مُجَاوَرَهَ مَن جَاوَرَهُ؛ بدانید از ما نیست آن کس که خوب همسایه داری نکند.»
۴. دوستی با دوستان و دشمنی با دشمنان؛ امام رضا(ع) می فرماید: «مَن وَاصَلَ لَنَا قَاطِعاً اَو قَطَعَ لَنَا وَاصِلاً اَو مَدَحَ لَنَا عَائِباً اَو اَکرَمَ لَنَا مُخَالِفاً فَلَیسَ مِنَّا وَ لَسنَا مِنهُ؛[۱۱] هر کسی به کسی که از ما بریده، بپیوندد؛ یا با کسی که به ما پیوسته است، قطع رابطه نماید؛ یا مدح و ستایش از کسی کند که بر ما عیب می گیرد؛ یا گرامی بدارد کسی را که با ما مخالف است، از ما نیست و ما هم از او نیستیم.»
متأسفانه امروزه برخی افراد، همه را خودی می پندارند و مرزهای ایمانی را برمی چینند و نزد خود به خطا می پندارند که اسلام را خیلی عالی معرفی می کنند و تصوّر می کنند این رفتارشان جذبکننده دیگران است. در صورتی که بیگانگان، یا ناآگاه هستند، یا بی طرف؛ ولی بعضی کینه توز و معاندند و شرایط نیز چندگونه است.
۵. نماز شب؛ امام صادق(ع) می فرماید: «لَیسَ مِنَّا مَن لَم یُصَلِّ صَلَاهَ اللَّیلِ؛[۱۲] از ما نیست کسی که نافله شب را نخواند.» گفتنی است، برای تخفیف خواندن نمازشب ـ در آغاز امر ـ می توان از کتب فقهی استفاده کرد که فقها معتقدند، نمازشب را می توان نشسته یا خوابیده خواند و یا سوره بعد از حمد را نخواند. اگر چهار رکعتش را پیش از اذان صبح خواند، بقیه را به عنوان ادا بخواند و اگر موفق نشد، قضایش را به جا آورد، یا کفاره بدهد، و حتی اگر دو رکعت هم میخواند، بخواند و در حال حرکت نیز می توان نافله را خواند و… .[۱۳]
از امام حسن عسکری(ع) روایت است: «لَاتُنَالُ شَفَاعَتُنَا مَن استَخَفَّ بِصَلَاهِ اللَّیلِ؛[۱۴] کسی که نمازشب را سبک شمارد، به شفاعت ما نرسد.»
متأسفانه امروزه برخی افراد، همه را خودی می پندارند و مرزهای ایمانی را برمی چینند و نزد خود به خطا می پندارند که اسلام را خیلی عالی معرفی می کنند و تصوّر می کنند این رفتارشان جذبکننده دیگران است
۶. پروا و ورع؛ امام صادق(ع) می فرماید: «لَیْسَ مِنَّا وَ لَا کَرَامَهَ مَنْ کَانَ فِی مِصْرٍ فِیهِ مِائَهُ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ وَ کَانَ فِی ذَلِکَ الْمِصْرِ أَحَدٌ أَوْرَعَ مِنْه؛[۱۵] از ما نیست و هیچ کرامتی ندارد کسی که در شهری باشد که در آن صدهزار نفر باشند و در آن شهر کسی با ورع تر از او یافت شود.»
۷. صداقت در رفتار و کردار؛ امام صادق(ع) می فرماید: «لَیسَ مِن شِیعَتِنَا مَن وَافَقَنَا بِلِسَانِهِ وَ خَالَفَنَا فِی اَعمَالِنَا وَ آثَارِنَا؛[۱۶] از شیعیان ما نیست آن که در زبان با ما موافق است ولی در رفتار و آثار ما، مخالفت می کند.»
۸. ترک دنیا برای آخرت؛ امام صادق(ع) می فرماید: «لَیسَ مِنَّا مَن تَرَکَ دُنیَاهُ لِآخِرَتِهِ وَ لَا آخِرَتَهُ لِدُنیَاهُ؛[۱۷] از ما نیست کسی که دنیایش را به طور کلی رها کند، به جهت درک آخرتش و نه کسی که آخرتش را فدای دنیایش کند.» برخی راهبان مسیحی یا بودایی ها و دراویش قید دنیا را می زنند و سربار جامعه می شوند.
۲. عزّتمندی و دوری از ذلّت
عزّت و ذلّت یکی از معیارها و ملاکهای خودی و غیرخودی است؛
رسول اکرم(ص) می فرماید: «مَنْ أَقَرَّ بِالذُّلِ طَائِعاً فَلَیْسَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ؛[۱۸] آن کس که داوطلبانه ذلّتپذیری کند، از ما اهل بیت نیست.»
قرآن به انسان، کرامت ذاتی عنایت نموده است.[۱۹] امام صادق(ع) می فرماید: «الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَهً مِنَ الْکَعْبَهِ؛[۲۰] احترام [و آبروی شخص] مؤمن، از کعبه بزرگتر است.»
و نیز هشدار می دهد ممکن است مؤمن بخشی از مال یا وقت خود را صرف نظر کند (زیرا اگر در راه خیر است، پاداش دارد، و اگر هم ناخواسته باشد، چندان اهمیتی ندارد. بالاخره ممکن است جبران شود؛) ولی نمی تواند ذرّه ای از عزّت، آبرو، مناعت طبع، شخصیّت و کرامت خود را حرّاج کند؛ زیرا نتیجه اش ذلّت نفس محترمه و شدّت تکبّر خصم است. از اینرو می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ فَوَّضَ إِلَى الْمُؤْمِنِ الْأُمُورَ کُلَّهَا وَ لَمْ یُفَوِّضْ إِلَیْهِ أَنْ یَکُونَ ذَلِیلًا أَمَا تَسْمَعُ إِلَى اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ هُوَ یَقُولُ: ]وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ[ الْمُؤْمِنُ یَکُونُ عَزِیزاً لَا ذَلِیلاً. ثُمَّ قَالَ: إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَعَزُّ مِنَ الْجَبَلِ وَ الْجَبَلُ یُسْتَقَلُّ مِنْهُ بِالْمَعَاوِلِ وَ الْمُؤْمِنُ لَایُسْتَقَلُّ مِنْ دِینِهِ بِشَیْء؛[۲۱] به درستی که خداوند تمام امور مؤمن را به خودش واگذار کرده [و در اختیار او قرار داده است؛] ولی به او اجازه نداده که ذلیل گردد. مگر نشنیدی سخن خدای تعالی را [در قرآن] که می فرماید: عزّت ویژه خدا و رسولش و مؤمنان است؟ مؤمن عزیز است، نه ذلیل. سپس فرمود: مؤمن از کوه سخت تر است؛ زیرا کوه را با ابزار می کَنند؛ ولی از دین مؤمن [و عزّت و شرفش] چیزی نمی شود کاست.»
منطق اسلام روشن است؛ زیرا میگوید: «نه ظلم کن به کسی، نی به زیر ظلم رو»! امام علی(ع) در بستر شهادت وصیت فرمود: «کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً؛[۲۲] دشمن ظالم و یار مظلوم باشید!»
فطرت سلیم هر انسانی ظلم و ذلیل کردن را زشت، و عدل و عزّت و شرف را نیک می شمارد؛ ولی جاهلیّت (اولی و جدید)، فرهنگ توجیه ظلم و ذلتپذیری را ترویج و حاکم می کند. منطق فرعون چنین بود: ]اَنَا رَبُّکُمُ الاَعلَی[؛ «پروردگار برتر شما منم»؛ زیرا ]وَ هَذِهِ الاَنهَارِ تَجرِی مَن تَحتِی[؛ «این رودها [از جمله رود نیل] تحت قدرت و اراده من جاری است.»؛ یعنی معاش و سعادت شما مرهون پیروی از من است. در جاهلیت نیز معتقد بودند: «مَن عَزَّ بَزَّ؛ هر که قدرتمند است، باید بهره مند باشد.» یا «الحَقُّ لِمَن غَلَبَ؛ حق با زورمند است.»
امروزه استکبار و آمریکا همین منطق را دارند و می گویند: وقتی سعادت شما تأمین است که پیرو نظم جهانی باشید. یا «حق وتو» را اِعمال می کنند و معتقد به فلسفه نیچه هستند که می گوید: «هر که زور دارد، حقانیت دارد»؛ چون بالاخره لیاقت و قابلیت داشته است که به خواست خود رسیده و صدها دلیل بر حقانیّت استکبار و ناگزیری ملل مستضعف، از پیروی او که همان ذلّت باشد. متأسفانه این منطق نادرست، حتی ارزشهای قومی و تعصّبات نژادی و… را نیز نابود کرده است، لذا می بینیم بسیاری از عربها برای خوشایند آمریکا، بر ظلم به مردم بحرین، یمن، غزّه، لبنان و سوریه اجماع می کنند.
برخی از خودیهای ساده لوح درون کشور نیز با صد زبانِ بی زبانی همین منطق را توجیه می کنند و معتقدند که باید آمریکا را بپذیریم؛ یعنی مثل رژیمهای عربستان، اردن و مصر شویم که جاهلیتی است جدید.
اما خوشبخانه فریاد عزّتآفرین حسینی و شعار «هیهات منّا الذلّه» بین ارادتمندان به اهلبیت( از لبنان تا یمن جا افتاده و پشت نوکران استکبار را لرزانده است.
ابن ابی الحدید ذیل خطبه ۵۱ «نهج البلاغه» فصلی با عنوان «اُبَاهُ الضَیِّم»[۲۳] گشوده و گفته است: سردار سرافرازان، حسین بن علی’ است که امان و آسایش ذلّتآور را که در کربلا به او دادند، نپذیرفت و شهادت را عزّت دانست، و فرمود: «أَلَا وَ إِنَ الدَّعِیَ ابْنَ الدَّعِیِ قَدْ تَرَکَنِی بَیْنَ السَّلَّهِ وَ الذِّلَّهِ وَ هَیْهَاتَ لَهُ ذَلِکَ مِنِّی هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّهُ! أَبَى اللَّهُ ذَلِکَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ وَ جُدُودٌ طَابَتْ أَنْ یُؤْثَرَ طَاعَهُ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْکِرَام؛[۲۴] آگاه باشید که این حرامزاده، فرزند حرامزاده مرا بین دو کار قرار داده است؛ [شهادت و] شمشیر یا ذلّت [بیعت با یزید]. بسیار دور است آن [خواسته] از ما! بسیار دور است از ما که ذلّتپذیر باشیم! این اجازه را خدا و رسولش و مؤمنین و دامنهای پاک و مطهری که ما در آن رشد و نموّ یافتیم و مردمان با غیرت و جانهای با عزّتی که تن به ذلّت نداده اند، به ما نمی دهند که مطیع انسانهای پست شویم و (زندگی ذلّت بار را) بر شهادت شرافتمندانه ترجیح دهیم.»
همچنین نقل شده است: حضرت در سخنرانی مهم روز عاشورا، خطاب به اهل عراق فرمود: «…. ای شبث بن ربعی! ای حجّار بن ابجر! ای قیس بن اشعث! ای یزید بن حارث! آیا به من ننوشتید که میوه ها رسیده، برگها سبز شده و به سوی لشگری آماده نبرد می آیی؟ … لَا وَ اللهِ، لَا اُعطِیکُم بِیَدِی اِعطَاءَ الذَّلِیلِ، وَ لَا اُقِرُّ لَکُم إِقرَارَ العَبِیدِ؛[۲۵] نه به خدا قسم، بسان افراد ذلیل به شما دست [بیعت] نخواهم داد و چونان بردگان زیر پرچم شما نخواهم رفت…»
مبانی عزّتمندی
عزّت داشتن و عزّتمند زندگی کردن، نیازمند یک سری مبانی و اصولی است که اگر انسان به آنها پای بند نباشد، نمی تواند در این راه قدم گذارد. در اینجا به چند مورد از مبانی عزّت اشاره می شود:
۱. بینش توحیدی
عزّت پایدار به دست نمی آید، مگر با اصلاح بینش و نیز رفتار در ارتباط با خدای سبحان. ما معتقدیم که خدا سرچشمه هستی است و فرمانروایی بر جهان و قدرت و عزّت صددرصد از اوست: ]بیَدِهِ المُلک[[۲۶]، ]مَن کَانَ یُرِیدُ العِزَّه فَلِلَّهِ العِزَّهِ جَمِیعاً[[۲۷]؛ «هر که خواهان عزّت است [بداند که] تمامی عزّت ویژه خداست.» بدیهی است، عزّت ذاتی زوالناپذیر، کامل و جامع از خداست و هر مخلوقی نیز هرچه دارد، از اوست.
امام علی(ع) می فرماید: «کُلُّ عَزِیزٍ غَیرُهُ ذَلِیلٌ؛[۲۸] هر عزیزی جز خداوند، ذلیل است.»
بهره وری از اسباب
خدای تعالی مقرر فرموده که برای رسیدن به حاجاتمان از اسباب مادی و ظاهری و نیز اسباب معنوی و غیبی مثل دعا، توسّل، نماز و… بهره ببریم. عمدۀ مشکلی که در اینجا رخ می دهد، جهل و غفلت و اشتباه است؛ بسیاری از مردم، اسباب ظاهری را مستقل از خدا می پندارند. مثلاً می پندارند ارتباط با استکبار، مایه عزّت است. یا پول، مقام و زور افراد است که ما را تأمین و خوشبخت می کند. در صورتی که تمام آفریدگان، منهای مشیّت و اراده الهی، هیچ و صفرند.
قرآن کریم می فرماید: ]الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمیعاً[[۲۹]؛ «همان کسانی که کافران را به جای مؤمنان سرپرست و دوست خود می گیرند، آیا عزّت و قدرت را نزد آنان می طلبند؟ یقیناً تمامی عزّت و قدرت از آن خداست.»
در عرصه زندگی طلبگی و تبلیغ نیز، اگر ماسوی الله را کاره ای ندانیم، درمی یابیم که بسیاری از نزاعها و درگیریها، پوچ و آب در هاون کوبیدن است
امام سجاد(ع) در مناجات، می فرماید: «فَلَم قَد رَأیتَ یَا إِلَهِی مِن اُنَاسٍ طَلَّبُوا العِزَّ بِغَیرِکَ فَذَلُّوا؛[۳۰] خدایا! چه بسا انسانهایی را دیدم که عزّت را از غیر تو خواستند؛ ولی جز ذلّت و خواری چیزی حاصلشان نشد.»
راه درست
راه صحیح توحیدی آن است که فقط و فقط آفریدگار را واسطه فیض الهی بدانیم که اگر خدا بخواهد، ما را یاری می کند، حتی تصمیم و اراده شخص ما نیز پس از آن است که خدای تعالی اذن دهد: ]وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمین[[۳۱]؛ زیرا تنها او ربّ العالمین است و اراده، تدبیر، ربوبیّت و مدیریّت او در تمامی ذرّات عالم حاکم و نافذ است: ]وَ اِنّ مِن شَیءٍ إِلَّا جُنُودُ رَبِّکَ وَ مَا یَعلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُو[.[۳۲]
جمله ذرّات زمین و آسمان
لشگر حقّند، گاه امتحان
بنابراین، برای دیگر موجودات، نقش ابزاری قائلیم، نه تأثیرگذاری استقلالی. بدیهی است که انسان در میان آفریدگان، با اراده و اختیار است. همان گونه که جنّ و ملک نیز اراده و اختیار دارند.
و خدا آنچه را در زمین و آسمان است، مسخّر و تحت قدرت بشر قرار داده و برای بشر آفریده است.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
۲. رفتار توحیدی
با توجه به بینش توحیدی، تنها از او استعانت می جوییم و یاری خواستن از آفریدگار را به عنوان ابزار تحقّق خواست خدا می دانیم، در صورتی که خلایق را مظهر صفات فعلِ خدا دانستیم، برای عزّت جویی، تمام توجّه خویش را به «هو العزیز» می اندازیم و طبق دستور خدا، از خلایق استفاده ابزاری می کنیم؛ یعنی از مجرای فیض حق و غیر مستقل به حساب می آوریم.
در نتیجه با توکّل بر قدرت و حمایت الهی می توانیم در صحنه بین الملل، از قدرتهای استکباری نهراسیم؛ بلکه از کمکشان ناامید شویم. بی جهت نیست که در آموزه های مذهبی ما مکرر آمده است: اگر نحوه سلام دادن شما به فقیر و غنی، دوگونه باشد، بخشی از دینت نابود است؛ زیرا در این صورت، علاوه بر خدای تعالی، پول شخصِ ثروتمند را همچون یک بُت در کنار خدا، پرستیده ایم.
در خانه دل، ما را جز یار نمی گنجد
چون خلوت یار اینجاست اغیار نمی گنجد
در کار دو عالَم ما، چون دل به یکی دادیم
جز دستِ یکی ما را در کار نمی گنجد
انسان چو موحّد شد در شرک نمی ماند
آری گل این بستان با خار نمی گنجد
پیامبر خدا(ص) به ابوذر فرمود: «… یا اباذر! إِن سَرَّکَ اَن تَکُونَ اَعَزَّ النَّاسِ فَتَوَکَّل عَلَی اللهِ؛[۳۳] ای ابوذر! اگر خوش داری که عزیزترین انسانها باشی، پس بر خدا توکل کن.»
در عرصه زندگی طلبگی و تبلیغ نیز، اگر ماسوی الله را کاره ای ندانیم، درمی یابیم که بسیاری از نزاعها و درگیریها، پوچ و آب در هاون کوبیدن است.
مرحوم محدّث قمی!در تعقیبات مشترکه می نویسد: این آیه را بخوانید: ]قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ[؛[۳۴] «بگو: خدایا! ای مالک حکومتها! به هر که بخواهی حکومت و فرمانروایی می دهی و از هر کس بخواهی، می ستانی و به هر کس بخواهی، عزّت می بخشی و هر که را بخواهی، خوار و بی مقدار می کنی. تمامی خوبی ها به دست توست و یقیناً تو بر هر کاری قادری.»
و نیز در ذیل آیه دفاع می فرماید: ]… وَ لَتَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ[[۳۵]؛ «و قطعاً خداوند یاری می فرماید کسانی را که یاری او کنند [و از دینش دفاع نمایند] که خداوند قوی و شکست ناپذیر است.»
و نیز در جنگ بدر می فرماید: ]وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّهٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ * وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ[؛[۳۶] «خداوند شما را در جنگ بدر یاری کرد [و بر دشمنان خطرناک پیروز ساخت]، در حالی که شما [نسبت به آنان] ناتوان بودید، پس از خدا بپرهیزید! شاید که شکر نعمت او را به جا آورید… و خدا [وعده پیروزی و یاری] را جز بشارتی برای شما و برای آنکه دلهایتان به آن آرامش یابد، قرار نداد و یاری و نصرت جز از سوی خدای توانای شکست ناپذیر و حکیم نیست.»
بنابراین، یک مملکت موحّد، از تمام امکانات و اسباب طبیعی استفاده می کند؛ ولی معتقد است:
اگر تیغ عالم بجنبد ز جای
نبرّد رگی تا نخواهد خدای
و می داند هیچ حادثه ای جز به اذن و تحت علم و اشراف خداوند رخ نخواهد داد: ]وَ مَا تَسقُطُ مِن وَرَقَهٍ إِلَّا یَعلَمُهَا[ «و هیچ تک برگی سقوط نمی کند، جز اینکه خداوند میداند.»
و…
______________________________________
[۱]. مائده/ ۵۱.
[۲]. تفسیر عیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، کتابفروشی علمیه، تهران، ۱۳۸۰ش، ج ۲، ص ۲۳، ح ۳۲، ذیل آیه شریفه ۳۶ سوره ابراهیم.
[۳]. تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۲۳۱، ح ۳۳؛ دعائم الاسلام، ابنحیون، مؤسسه آل البیت، قم، ۱۳۸۵ق، ج ۱، ص ۶۲.
[۴]. شواهد التنزیل، حسکانی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ۱۴۱۱ق، ص ۲۸۴.
[۵]. ر.ک: صفات الشیعه، محمد بن علی بن الحسین شیخ صدوق، مؤسسه الإمام المهدی، قم.
[۶]. الخصال، شیخ صدوق، تصحیح: علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین، قم، ۱۳۶۲ش، ص ۱۰۳، ح ۶۲.
[۷]. تحف العقول، ابن شعبه حرّانی، جامعه مدرسین، قم، ۱۴۰۴ق، ص ۳۸۰.
[۸]. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، دارالحدیث، قم، ۱۴۲۹ق، باب محاسبه العمل، ج ۲، ص ۴۵۳؛ گفتنی است در کتب اخلاقی مثل «معراج السعاده» و نیز کتب روایی، بابی به نام «مراقبه، معاتبه و مشارطه» و راهکارهای جالبی آمده است.
[۹]. کافی، ج ۲، ص ۱۶۵، ح ۲.
[۱۰]. عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۴، ح ۲.
[۱۱]. صفات الشیعه، ص ۸۵، ح ۱۰.
[۱۲]. وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، مؤسسه آلالبیت(، قم، ۱۴۰۹ق، ج ۸، ص ۱۶۲.
[۱۳]. العروه الوثقی، سید محمدکاظم طباطبایی، مؤسسه تنظیم نشر آثار امام خمینی!، کتاب الصلاه المندوب، قبل از نماز مسافر، صص ۵۰۴ ـ ۵۰۵.
[۱۴]. برای آکاهی از سیره علما در نمازشب ر.ک: سیمای فرزانگان، رضا مختاری، بوستان کتاب، قم، بخش ششم.
[۱۵]. اصول کافی، ج ۲، ص ۷۸، ح ۱۰.
[۱۶]. مشکاه الانوار، علی طبرسی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۵ش، ص ۷۰.
[۱۷]. من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج ۳، ص ۱۵۶، ح۳۵۶۸.
[۱۸]. بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۳ق، ج ۷۴، ص ۱۶۲. معیت
[۱۹]. ر.ک: إسراء/ ۷۰. معیت
[۲۰]. خصال، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۲۷. معیت
[۲۱]. مشکاه الانوار، طبرسی، مکتبه الحیدریه، نجف، ۱۳۸۵ق، ص ۹۶. معیت
[۲۲]. نهج البلاغه، سید رضی، تصحیح: صبحی صالح، نشر هجرت، قم، ۱۴۱۴ق، ص ۴۲۱. معیت
[۲۳]. ذلت ناپذیری. معیت
[۲۴]. اللهوف فی قتلی الطفوف، سید بن طاووس، انتشارات صلاه، قم، چاپ ۷، ص ۱۳۶. معیت
[۲۵]. ارشاد، شیخ مفید، کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ق، ج ۲، ص ۹۸. معیت
[۲۶]. ملک/ ۲. معیت
[۲۷]. فاطر/ ۱۰، و ر.ک: نساء/ ۱۳۹. معیت
[۲۸]. نهج البلاغه، خطبه ۶۵. معیت
[۲۹]. نساء/ ۱۳۹. معیت
[۳۰]. صحیفه سجادیه، امام سجاد(ع)، دفتر نشر الهادی، قم، ۱۳۷۶ش، دعای ۲۸، ص ۱۵۰. معیت
[۳۱]. تکویر/ ۲۹. معیت
[۳۲]. مدثّر/ ۳۱. معیت
[۳۳]. اعلام الدین فی صفات المؤمنین، دیلمی، مؤسسه آلالبیت(، قم، ۱۴۰۸ق، ص ۲۰۰. معیت
[۳۴]. آل عمران/ ۲۶. معیت
[۳۵]. حج/ ۴۰. معیت
[۳۶]. آل عمران/ ۱۲۳ و ۱۲۶. معیت