آیا مسئله زنده بودن یونس در دهان ماهی از نظر علمی قابل قبول است ؟
در آیات قرآن و روایات اسلامی و غیر ه آمده است که یونس تا چندی در شکم ماهی بسر برده است، خواستم بپرسم که که آیا از دیدگاه علمی این مسئله امکان دارد یا نه ؟
خداوند متعال در سوره صافات آیات۱۳۹-۱۴۸،به ماجرای حضرت یونس (ع) اشاره می کند.یکی از نکات جالب توجه،بحث گرفتار شدن این پیامبر الهی در شکم ماهی عظیم الجثه،است.یکی از نکاتی که در این رابطه به ذهن انسان خطور می کند،همین نکته است که چگونه ایشان در شکم ماهی زنده ماندند؟در این رابطه توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنم:
دلیل روشنى در دست نیست که یونس چه مدتى در شکم ماهى ماند؟ چند ساعت ، یا چند روز، و یا چند هفته ، در بعضى از روایات نه ساعت ، و بعضى سه روز، و بعضى بیشتر، و حتى تا چهل روز گفته اند، ولى مدرک مسلمى بر هیچیک از این اقوال وجود ندارد، تنها در تفسیر على بن ابراهیم در حدیثى از امیرمؤمنان حضرت على علیه السلام توقف یونس در شکم ماهى ۹ ساعت ذکر شده است.{تفسیر علی بن ابراهیم،طبق نقل نورالثقلین،ج۴ص۴۳۶}.
بعضى از مفسران اهل سنت مدت آن را یک ساعت هم ذکر کرده اند.{تفسیرقرطبی،ج۸ص۵۵۶۷}.
ولى هر چه باشد بدون شک این توقف یک امر عادى نیست ، انسان نمى تواند بیش از چند دقیقه در محیطى که هوا وجود ندارد زنده بماند، و اگر مى بینیم جنین در شکم مادر ماهها زنده مى ماند به خاطر این است که هنوز دستگاه تنفس او به کار نیفتاده و اکسیژن لازم را تنها از طریق خون مادر دریافت مى کند.
بنابراین ماجراى یونس بدون شک یک اعجاز است ، و این نخستین اعجازى نیست که در قرآن با آن روبرو مى شویم ، همان خدائى که ابراهیم (علیه السلام ) را در دل آتش سالم نگهداشت ، و موسى و بنى اسرائیل را با ایجاد جاده هاى خشک در وسط دریا از غرقاب نجات داد، و نوح (علیه السلام ) را به وسیله کشتى ساده اى از آن طوفان عظیم و گسترده رهائى بخشید، و سالم به زمین فرود آورد، همان خداوند قدرت دارد که بنده اى از بندگان خاصش را مدتى در شکم ماهى عظیمى سالم نگهدارد.
البته وجود چنین ماهیهاى بزرگ در گذشته و امروز مطلب عجیبى نیست ، هم اکنون ، ماهیهاى عظیمى به نام نهنگ آبی موجود است که نزدیک ۳۰ متر طول دارد و بزرگترین حیوان روى زمین است و وزن آن ۱۸۰ تن مى شود!
در همین سوره صافات،خداوند داستانهاى انبیاى پیشین را بیان می کند که به طرز اعجازآمیزى از چنگال بلاها رهائى یافتند و یونس آخرین آنها در این سلسله است.{تفسیرنمونه،ج۱۹ص۱۶۴-۱۶۵}.
بنابراین این مطلب با توجه به اعجاز الهی قابل درک و قبول می باشد و این مورد از مواردی است که نباید با توجه به علمی عادی و بشری به بررسی آن پرداخت
پرسش:
تنها توجیه برای این داستانها یک کلمه است.معجزه.
بله کلمه ای جادویی پر مصرفی که یک عالم دینی را در توجیه هر آنچه را که نمی تواندبا دلیل علمی برای مردم بیان کند بسیار کمک می کند .و باشنیدن آن دیگران باید خفه خوان بگیرند ، سکوت کنند، اندیشیدن را ترک کنند ودر کار الله دخالت نکنند !!!! اگر نه کافر و نجس و لازم القتل می شوند،شگفتا از این کلمه ی جادویی که چه بسیار کسانی رابالای چوبه دار نفرستاده !
– پاسخگو:
امااینکه شما معجزه را توجیه می دانید،جای تعجب است،توجیه چی و برای چه؟؟!!!
اینکه شما معجزه را به معنای سد کننده راه تعقل و تدبر و مسائل علمی می دانید، نشانگر کم اطلاعی شما از واقعیت معجزه است،اگر شما قرآن را قبول داشته باشید و با آن آشنا باشید،خود اعتراف خواهید کرد که چقدر در قرآن کریم به تعقل و تدبر سفارش و تأکید شده است.اینکه شما به نوعی منکر معجزه هستید،جای تعجب است.چرا که اگر اهل مطالعه و تحقیق باشید،باید بدانید که معجزه قابل انکار نیست:
فرید وجدی در دائرهالمعارف بعد از آنکه راجع به معجزات انبیاء و حضرت خاتم الانبیاء(ص) شرحی نگاشته مینویسد: امروز کسی که بتواند منکر امکان وقوع معجزات باشد یافت نمیشود، مگر جمعی از مادّیین و آنها هم اگر مطالعات و تحقیقات علمائی امثال ولیم کروکس، روسل، ولاس، لورد افبری، اکسون، تندل، بارکس، لودج، سورغان و دیگران از علمای انگلیس و فلامریون، دکتر داریکس و دکتر جیبیه و استاد شارل ریشه، از علمای فرانسه و گروه بسیاری از علمای ایتالیا، آلمان، روس و غیره ایشان را در مباحث نفیسه (مباحث راجع به روح) مطالعه میکردند، هر آینه میدیدند که این اشخاص با آزمایشهائی که روی قوای نفیسه نموده اند به نوامیس بالاتری از نوامیس حاکم بر مادّه پی برده اند که آن نوامیس میتوانند عمل نوامیس مادّی را ابطال نمایند و پدیده هائی که خارق نظام طبیعت و مادّه باشند نشان بدهند. به این جهت امکان معجزات در عصر ما ثابت و معلوم شده است که معجزات نیز تابع نوامیس مخصوص به خود هستند… .
بدیهی است در زمان ما عمده اتکای کسانی که وقوع معجزه را باورر دارند به نقل است اما نه نقلی که احتمال خلاف در آن راه داشته باشد، بلکه نقلی که حصول قطع و یقین به آن از رؤیت چشم کمتر نیست. بعضی گمان میکنند دعوای معجزه خرد پسند نیست و یا با اصول و موازین علمی موافق نیست و یا اثبات وقوع آن دشوار است. اما این کسان سخت در اشتباه میباشند؛ زیرا عقل هیچ راهی برای ردّ این دعوا ندارد بلکه امکان آن را تأیید و تصدیق مینماید و وقوع آن را از راه مشاهده بصری یا دلیل سمعی، و نقل قطعی و متواتر میپذیرد.
معجزات انبیا و کرامات اولیا پدیده هائی است که نسبت به آنها و تعلیل وجود آنها، همان چیزی را باید گفت که نسبت به تمام این عالم میگوئیم، شما میخواهید آنها را اسرار عالم خلقت بگوئید، میخواهید خوارق عادات بدانید، هر اسمی روی آنها بگذارید، بالأخره ما میگوئیم این چیزهائی که اسمش معجزه است، در عالم روی داده است و به بالاترین نقلهای متواتر، وقوع آن ثابت و مسلم و قطعی است و تعلیل آن به علل مادّی علمی هم صحیح نیست و اگر کسی بخواهد برای اینکه باور مردم را با این مسائل جلب کند، آنها را به علل مادّی علمی نسبت دهد و توجیهاتی در این زمینه ها بنماید، به خطا رفته است؛ زیرا تبدیل عصا بثعبان (اژدها)، و احیاء موتی، با علل مادی علمی هیچ رابطه ای ندارد.
– پاسخگو:
اما اینکه چه نیازی به معجزه بوده است باید عرض کنم:
میدانیم که منصب نبوت و پیامبری بزرگترین منصبی است که به عدهای از پاکان عطأ شده است، زیرا مناصب و مقامهای دیگر معمولاً حاکم بر جسم افراد است، ولی منصب نبوت و پیامبری، منصبی است که بر جان و دل جامعه ها حکومت میکنند،لذا به همان نسبت که ارج بیشتری دارد مدعیان کاذب و افراد شیاد بیشتری این منصب را به خود میبندند و از آن سؤ استفاده میکنند، در اینجا مردم میبایست یا ادعای هر مدعی را بپذیرند و یا دعوت همه را رد کنند، اگر همه را بپذیرند پیداست چه هرج و مرجی بوجود میآید و دین خدا به چه صورت جلوه خواهد کرد، و اگر هیچکدام را نپذیرند آن هم نتیجهاش گمراهی و عقبماندگی است،بنابراین: همان دلیلی که اصل بعثت پیامبران را الزامی میشمارد میگوید پیامبران راستین میبایست نشانهای همراه داشته باشند که علامت امتیاز آنان از مدعیان دروغین و سند حقّانیت آنها باشد،روی این اصل لازم است هر پیامبری معجزهای بیاورد که گواه صدق رسالتش گردد، و همانطور که از لفظ معجزه – پیداست باید پیامبر(ص) قدرت به انجام اعمال خارق العاده داشته باشد که دیگران از آن عاجز باشند.
البته این مطالب در صورتی جا دارد که شما به خدا و پیامبران الهی اعتقاد داشته باشید،در غیر این صورت این مباحث برای کسی که منکر خدا و پیامبران باشد،فایده ای ندارد،چرا که قبول و اعتقاد به این مبانی،فرع بر اعتقاد و ایمان به خداوند متعال است.شاید هم دلیل اینگونه سخن گفتن در مورد معجزه به این دلیل باشد که فکر می کنید معجزه به معنای انجام کارهای محال است،آیا واقعاً اینگونه است؟
خیر ـ زیرا محال عقلی( خواه محال ذاتی باشد مانند اجتماع نقیضین و ضدین در محل واحد و در زمان واحد، یا محال بالغیر، مانند کاری که وجود آن سرانجام منتهی به یک محال عقلی می شود) به حکم عقل غیر ممکن است ، یا به تعبیر دیگر از دایره قدرت بیرون می باشد؛ یعنی اصولاً به کار بردن کلمه «قدرت» در مورد آن بی معنی است، مثل اینکه پیامبری بخواهد در آن واحد چیزی موجود باشد و موجود نباشد و یا صخره عظیمی را در پوست یک تخم مرغ جا دهد بی آنکه صخره کوچک شود یا تخم مرغ بزرگ گردد، این گونه پیشنهادها در درون خود تضادی را پرورش می دهد، یعنی خود پیشنهاد غلط است و در حقیقت مفهومش این است که انسان چیزی را بخواهد و نخواهد .
بنابراین محالات عقلی نه در بحث اعجاز و نه در هیچ بحث دیگری قابل طرح نیست، آنچه قابل طرح است، محال عادی می باشد، بنابراین معجزه فقط یک محال عادی است.
یعنی طبق روال معمولی قانون علت و معلول چنین چیزی با اسباب و شرایط معمولی و با نیروی انسانی قابل تحقق نمی باشد، ولی هیچ مانعی ندارد که با نیروی الهی حاصل گردد.
– پرسش:
اصلاً شعبده بازی و سحر چه فرقی با معجزه دارند؟
– پاسخگو:
اما فرق معجزه با شعبده بازی و سحر:
برای جدا سازی این دو نوع خارق العاده راه هایی است که مجموعا میتواند اطمینان بخش و رهگشا باشد.
۱ ـ کارهای مرتضان و ساحران نتیجه مستقیم آموزش و تمرین است.
آنان در پرتو تعلیم و تمرین طولانی به چنین کاری دست مییازند، و سحر و جادو برای خود آموزش ویژه ای دارد، و اگر چنین دوره هائی را نبینند با انسان معمولی کوچکترین فرقی ندارند، در حالی که پیامبران نه سابقه تعلیم و تمرین دارند و نه در برابر کسی برای آموزش زانو میزنند، بلکه کارهای آنان کاملا ابداعی و بی سابقه است و تاریخچه زندگی آنان بر این مطلب گواهی میدهد…
موسی بن عمران به هنگام بازگشت از مدین به مصر به مقام رسالت مبعوث گردید و معجزه الهی به نام عصا، به او داده شد.{ قصص/۳۱.} و هرگز او در اندیشه خود چنین کاری را تصور نمیکرد.
حضرت مسیح بدون اینکه در دانشکده علمی پزشکی نزد استادان درس بخواند و بدون اینکه در این قسمت به تمرین بپردازد، با معجزات شگفت انگیزی مانند زنده کردن مردگان و شفا بخشیدن نابینایان مادرزاد و غیره.{ آل عمران/۴۹}. مجهز گردید.
۲ ـ از آنجا که کارهای مرتاضان و ساحران محصول تحصیل و تدریس است؛ تمام آنها قابل مبارزه و معارضه است چون کارهای آنان، شیوه خاصی دارد افراد مستعد میتوانند از آن طریق به آن کارها دست یابند.
۳ ـ چون کارهای آنان محصول آموزش است و این راه به روی همگان باز است در زندگی ساحر و مرتاض تحدی و مبارز طلبی نیست در حالی که پیامبران از روز نخست تحدی و مبارز طلبی کرده و با تعجیز دیگران حقانیت خود را اثبات مینمودهاند، قرآن با ندائی بلند درباره معجزه جاویدان پیامبر میگوید: «لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً»{ اسراء/۸۸ }
[هرگز نمیتوانند مانند آن را بیاورند هر چند یکدیگر را کمک کنند.]
موسی بن عمران در میدان مبارزه کارهای ساحران را کوچک شمرد و فرمود:
«ما جِئْتُمْ بِهِ السِحْر اِنَّ اللهَ سَیُبْطِلُهُ» {یونس/۸۱.}:آنچه آوردهاید از سنخ سحر است و خدا از طریق اعجاز آن را باطل میکند.
وقتی سحر آنان باطل شد نخستین کسانی که به وی گرویدند، همان ساحران بودند زیرا باتبحری که در فن سحر داشتند اذعان پیدا کردند که کار خارق العاده موسی از سنخ سحر نیست و از مبدأ دیگری سرچشمه میگیرد و علت غلبه اعجاز بر سحر این است که ساحران بر نیروی محدود انسانی تکیه میکنند، در حالی که پیامبران از نیروی نامحدود خدا کمک میگیرند و وضع محدود در برابر نامحدود روشن است.
۴ ـ کارهای مرتاضان و جادوگران چون معلول تعلیم و تمرین است قلمرو خاصی دارد و از تنوع برخوردار نیست، مثلا مرتاضی بر اثر ریاضت، قطار را از حرکت باز میدارد، ولی او دیگر بر کار خارق العاده ای که در مورد آن ریاضت نکشیده، قادر نیست در حالی که اعجاز پیامبران از تنوع برخوردار است، زیرا آنان مطابق مقتضیات زمان و با توجه به درخواست های مختلف مردم (با جمع بودن دیگر شرائط)، دست به اعجاز زدهاند و طبعاً معجزات آنان متنوع و گوناگون است.
درباره حضرت موسی علیه السلام می خوانیم که عصای وی با خواست او تبدیل به اژدها میشد.{ اعراف/۱۰۷ }«فَاَلْقی عَصاهُ فَاِذا هِیَ ثُعْبان مُبِین».و با زدن آن بر سنگ دوازده چشمه جاری میگشت. {بقره/۶۰ }«فَقُلْنا اضْرِبْ بِعَصاکَ الحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اِثْنَتا عَشْرَهَ عَیْناً».و با زدن همین عصا آب دریا کنار رفت و کف دریا ظاهر گشت.{شعراء/۶۳ }«فَاَوْحَیْنا اِلی مُوسی اَن اضرِبْ بِعَصاکَ البَحْرَ فَانْفَلَقَ».و با بیرون آوردن دست خود محیط اطراف را روشن میکرد. {النمل/۱۲}«وَاَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُج بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوء».تا آنجا که قرآن موسی را با داشتن معجزات نهگانه معرفی میکند.{ اسراء/۱۰۱ }«وَلَقَدْ آتَیْنا مُوسی تِسْعَ آیاتٍ بَیّناتٍ».
حضرت مسیح علیه السلام در نخستین برخورد خود با بنی اسرائیل معجزاتی را نشان میدهد که از تنوع کامل برخوردار است میگوید:
۱ ـ از گل شکل پرندهای میسازم و در آن میدمم و به اذن خدا به صورت پرندهای در میآید.
«اِنّی اَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَاَنْفخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِاذْنِ اللهِ».
۲ ـ [و نابینایان و بیماران مبتلا به پیسی را شفا میبخشم.]
«وَاُبْرِیء الأکْمَهَ وَالأبْرَصَ».
۳ ـ [مردگان را به اذن خدا زنده میکنم] «وُاُحْی المَوْتی بِاذْنِ اللهِ».
۴ـ [و از آنچه که میخورید و در خانههای خود ذخیره میسازید به شما خبر میدهم.]{ آل عمران/۴۹}.
«وَاُنبِئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ».
علت محدود بودن کارهای ساحران و مرتاضان و تنوع کارهای خارق العاده پیامبران همان است که گفته شده گروه نخست به قدرت محدود بشری خود تکیه دارند در حالی که پیامبران از قدرت بیپایان خدا استمداد مینمایند.
۵ ـ پیامبران و ساحران از نظر هدف و انگیزه کاملا متمایز میباشند.
آموزگاران الهی به خاطر متحول کردن مردم و آشنا ساختن آنان به مبدء و معاد و آراستن جامعه انسانی به فضائل اخلاقی دست به چنین کاری میزنند، در حالی که انگیزه مرتاضان و جادوگران، کاملا مادی است. یا طالبان زر و زیورند و یا خواهان مقام و شهرت میباشند.
۶ـ همین طوری که پیامبران و ساحران از نظر انگیزه با هم متمایز میباشند و از نظر روحیه و اخلاق و ملکات در دو قطب مخالف قرار دارند، پیامبران و دارندگان کرامات، انسانهای والا و وارسته ای هستند که در پرونده زندگی آنان، نقطه تاریک و زننده وجود ندارد در حالی که پرونده ساحر و مرتاض خلاف آن را نشان میدهد.
بااین بیانات مشخص می شود که معجزه با شعبده بازی از زمین تا آسمان با هم فرق دارند،و هدف آوردن معجزه چیزی جز هدایت انسانها به راه راست،و رساندن او به سعادت و دنیا و آخرت چیز دیگری نیست.
– پرسش:
چرا شما به صرف اینکه ماجرای حضرت یونس در قرآن آمده آن را درست می دانید؟
– پاسخگو:
اینکه چرا ما آنچه در قرآن آمده است را درست می دانیم آن است که ما به این واقعیت ایمان داریم که قرآن کلام خداوند متعال است،و چون خداوند را صادق و راستگو می دانیم هر آنچه که در قرآن آمده است را درست و صحیح می دانیم.همانگونه که معمولاً همه ماها به صرف اینکه اطمینان پیدا کردیم فلان شخص پزشکی خوانده است و از نظام علمی پزشکی اجازه طبابت گرفته است،هنگام مراجعه به او برای درمان بیماریمان،به سخنان و دستوراتش اطمینان پیدا کرده و بدون پرس و جو از چگونگی تأثیر داروها،به آن نسخه عمل می کنیم.
اما اینکه چرا ما خداوند را صادق و راستگو می دانیم:
صداقت خداوند
سخن گفتن خداوند از شؤون ربوبیت الهی و تدبیر جهان و انسان است و بر اساس علمی و حکمت و به منظور هدایت مخلوقات و فراهم کردن وسیله شناختهای صحیح، برای مخاطبان است. اگر فرض کنیم که ممکن است برخی از گفته های وی، مخالفت با واقع و حقیقت داشته باشد (دروغ و کذب)، نمیتوان بر آنها اعتماد کرد و این مطلب، خلاف حکمت الهی است که میخواهد انسانها، بر گفتههای او اعتماد و تکیه کرده، راه صلاح و اصلاح را در پیش گیرند. بنابراین از آنجا که لازمه دروغ و کذب، عدم اعتماد به سخنان خداوند است و این با غرض و حکمت الهی – که هدایت مخلوقات و فراهم ساختن وسیله شناختهای صحیح برای آنان است – ناسازگار میباشد، تمامی گفتار خداوند متعال، صادق و راست خواهد بود. (۱)
علاوه بر آن از آنجا که «کذب» صفتی زشت و قبیح بوده و بیانگر نوعی نقص و احتیاج در گوینده آن است، از ساحت مقام ربوبی به دور میباشد؛ چرا که اولاً خداوند، متصف به صفات ناپسند نیست؛ بلکه چنین صفاتی از او سلب میشود. ثانیاً نقصی و احتیاجی در خداوند نیست تا نعوذبالله گفتاری کذب از او صادر گردد؛ بلکه از آنجا که هر صفت کمالیه و نیکویی، در خداوند به نحو کاملتر وجود دارد، صادقترین گویندهها خداوندمتعال است، چنانکه خود نیز به این حقیقت در این آیه شریفه اشاره فرموده است:« …و من اصدق من الله حدیثا: … و راستگوتر از خدا در سخن کیست؟» (۲)
ای همایی که همایان فرخی! از تو دارند و سخاوت هر سخی
ای کریمی که کرمهای جهان! محو گردد پیش ایثارت نهان
ای لطیفی که گل سرخت بدید! از خجالت پیرهن را بردرید (۳)
امیدواریم با توجّه به نکته ذیل، با نگاهی فراتر صفات حق را دریابید.
وجود محض
در جای خود مبرهن و مستدل گشته است که حق تعالی، وجود محض و واقعیت محض است، از این رو عدم و امور عدمی در او راه ندارد. از سوی دیگر ثابت شده است که کمال مساوی وجود است و عدم است که منشأ نقص میباشد. پس میتوان گفت ذات حق، کمال واقعی را دارا است؛ زیرا کمال واقعی، آن است که به وجود و واقعیت برگردد و چون ذات حق، وجود محض است پس کمال محض نیز میباشد. به بیان دیگر چون ذات احدیت، وجود محض است و هیچگونه تعیّن و تحددی ندارد (مانند ما موجودات امکانی). بنابراین جمیع شؤون و از جمله کمالات برتر و اعلا و مطلق به نحو برتر و اعلا و مطلق در ذات او صدق میکند. از این رو هیچگاه ذات مقدس او، به صفاتی که کمال نبوده؛ بلکه نقیصه است، متصف نخواهد شد. او به جهل، ضعف، ظلمت، کذب و … – که همگی ضد کمال و در واقع نبود امور کمالی است – متصف نخواهد شد؛ بلکه صفات کمالیه چون علم، صدق نور، قدرت حیات و … به نحوی اعلا و برتر بر او صدق میکند؛ زیرا او وجود صرف است و کمال مساوی وجود است. (۴)
نتیجه و خلاصه این بحث این است که:
این موضوع از جمله معجزات الهی است که از طریق علمی آن هم علم محدود و عقل بشر قابل درک نیست،لذا کسانی که به خدا اعتقاد دارند و به پیامبران الهی اعتقاد داشته و قرآن را کلام خداوند متعال می دانند،چون این موضوع در قرآن به صراحت بیان شده است، با تمام وجود آن را می پذیریند و بدان علم پیدا می کنند.
اما در مقابل کسانی که به خدا اعتقادی ندارند،و در نتیجه به پیامبران و معجزات الهی هم اعتقاد نخواهند داشت،و قرآن را هم کلام خدا نمی دانند،و همچنین تنها راه علم پیدا کردن و قبول مسائل پیرامون خود را،راه تجربه و مشاهده می دانند،به چنین واقعیتهایی که با تجربه و مشاهده قابل اثبات نیستند،اعتقاد پیدا نخواهند کرد،و به هیچ وجه قانع نخواهند شد ،همانطور که در زمان انبیاء الهی هم فراوان بودند کسانی که اینگونه معجزات را با چشمان خود دیدند ولی باز هم ایمان نیاوردند.
پی نوشتها:
(۱) مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، ج ۱ و ۲، ص ۱۱۷.
(۲) نساء (۴)، آیه ۸۷.
(۳) مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۴۰۹۰ – ۴۰۹۲.
(۴) نگا: اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۵، ص ۱۳۲.
منبع : پرسمان قرآن
چرا تمام پیامبران و امامان ۱۴۰۰ سال پیش به قبل آمده اند؟ آیا بعد از غیبت کبرا مردم نیاز به امام و پیامبر نداشتن وچرا تمام پیامبران در محدوده آسیا وخاورمیانه ظهور کردن