خدا مرا کافیست
خدا مرا کافیست
آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟
أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذینَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد (سوره زمر)
آیا خدا برای بندهاش کافی نیست؛ و/که تو را به کسانی غیر از او میترسانند! و کسی را که خدا گمراه کند هیچ هدایتگری نخواهد داشت
حدیثی از امام صادق علیه السلام
۱)فَقَالَ الصَّادِقُ ع: … فَوُضِعَ إِبْرَاهِیمُ ع فِی الْمَنْجَنِیقِ … وَ قَالَ جَبْرَئِیلُ: یَا رَبِّ خَلِیلُکَ إِبْرَاهِیمُ لَیْسَ فِی الْأَرْضِ أَحَدٌ یَعْبُدُکَ غَیْرُهُ، سَلَّطْتَ عَلَیْهِ عَدُوَّهُ یُحْرِقُهُ بِالنَّارِ؟ فَقَالَ اسْکُتْ إِنَّمَا یَقُولُ هَذَا عَبْدٌ مِثْلُکَ یَخَافُ الْفَوْتَ؛ هُوَ عَبْدِی آخُذُهُ إِذَا شِئْتُ، فَإِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ. فَدَعَا إِبْرَاهِیمُ ع رَبَّهُ بِسُورَهِ الْإِخْلَاصِ «یَا اللَّهُ یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ یَا مَنْ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ نَجِّنِی مِنَ النَّارِ بِرَحْمَتِکَ» فَالْتَقَى مَعَهُ جَبْرَئِیلُ فِی الْهَوَاءِ- وَ قَدْ وُضِعَ فِی الْمَنْجَنِیقِ- فَقَالَ: یَا إِبْرَاهِیمُ هَلْ لَکَ إِلَیَّ مِنْ حَاجَهٍ فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ: أَمَّا إِلَیْکَ فَلَا؛ وَ أَمَّا إِلَى رَبِّ الْعَالَمِینَ فَنَعَم! …
تفسیر القمی، ج۲، ص۷۳ (با سند و عباراتی متفاوت در: الخصال، ج۱، ص۳۳۶؛ و تفسیر فرات الکوفی، ص۲۶۴، والتفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری ع ص۵۳۳ )
از امام صادق (ع) (و در برخی نقلها: از امام کاظم ع و امام حسن عسگری ع) روایت شده است: هنگامی که حضرت ابراهیم ع را در منجنیق گذاشتند … جبرئیل گفت: پروردگارا! این خلیل تو ابراهیم ع است! در زمین غیر از او کسی نیست که تو را بپرستد! آیا دشمنش را بر او مسلط کردهای تا او را با آتش بسوزاند؟! خداوند فرمود: ساکت باش! چنین سخنی را بندهای مثل تو میگوید که نگران از دست رفتن فرصت است! او بنده من است، اگر بخواهم او را میگیرم؛ اگر مرا بخواند (دعا کند) جوابش خواهم داد! در این هنگام ابراهیم ع با [عباراتی شبیه عبارات] سوره اخلاص، خدا را خواند که: «ای الله! ای واحد! ای أحد! ای صمد! ای کسی که نه میزاید و نه زاده شده است و هیچکس همتای او نیست، به رحمت خودت مرا از این آتش نجات بده!» پس جبرئیل در میان زمین و آسمان، در حالی که او را با منجنیق پرتاب کرده بودند، به او رسید، و به او گفت: آیا خواستهای داری که من انجام دهم؟ فرمود: از تو، نه! اما از پروردگار عالمین، بله!
۲) حسین بن علوان گوید: در یکى از مسافرتها هزینهام به پایان رسید و در مجلس اهل علم حضور پیدا کرده بودم، یکى از بزرگان به من گفت: براى این گرفتارى که به تو نازل شده به چه کسى امیدوارى؟
گفتم: به فلانى.
گفت: به خدا، در این صورت حاجت روا نشوى، و به آرزویت نرسى و خواست تو بر آورده نگردد!
گفتم: خدارحمتت کند، از کجا میدانی؟
گفت: امام صادق (ع) به من فرمود که در یکى از کتب [آسمانی گذشتگان] خوانده است که خدا تبارک و تعالى مىفرمود:
به عزت و جلال و مجد و جایگاه عرشم سوگند که محققاً آرزوى هر آرزومندى را که به غیر من دل ببندد با نومیدى مىکشانم و به او جامه خوارى در نزد مردم مىپوشانم، و او را محققاً از قرب خود دور کنم و از فضل خود کنار زنم!
آیا در سختیها به غیر من امید دارد؟ با این که همه سختیها به دست من است؟
آیا به دیگرى توجه دارد و در ذهن خود درب خانه این و آن را مىکوبد، با این که کلیدهاى همه درها به دست من است، و در حالی که همه درها بسته و در خانه من برای هر که از من بخواهد (دعا کند) باز است؟!
کیست در گرفتارىهاى خود به من دل بسته، که من راه را بر او بسته باشم؟
کیست براى هر کار عظیم و دشواری به من امیدوار شده که من امیدش را از خود قطع کرده باشم؟
آرزوهاى بندگانم نزدم محفوظ است آنگاه آنان حفظ و نگهداری مرا خوش ندارند؟!
آسمانهاى خود را پر کردهام از کسانى که از تسبیح من خسته نمیشوند و به آنها فرمان دادم که درهاى میان من و میان بندگانم را نبندند، آنگاه به گفته من اعتماد نمیکنند؟!
آیا نمىداند هر پیشآمد سهمگینی که در خانه هرکسی را بکوید، احدى جز من (مگر با اجازه من) نمیتواند آن را بر طرف کند؟
او را چه شده که بیهوده از من رو گردان است؟
به جود خودم چیزهائى به او دادم که از من نخواسته بود، سپس از او باز گرفتم و او از من نخواست که آنها را به او بازگردانم و از دیگرى خواست!
آیا گمان کرده که من، نخواسته، مىدهم، اما اگر از من بخواهند، نمیدهم؟
آیا من بخیلم که بندهام مرا بخیل مىشمرد؟
آیا جود و کرم ندارم؟
آیا عفو و رحمت به دست من نیست؟
آیا من محل آرزوها نیستم؟ چه کسی میتواند مانع برآوردن آرزوها توسط من شود؟ آیا آرزومندانى که به دیگرى آرزو دارند نمىترسند؟
اگر همه اهل آسمانها و زمین من آرزو کنند و به هر کدام معادل آنچه را که همه آرزو کردهاند بدهم، از مُلک من ذرهای کم نشود؛ و چگونه مُلکى کم شود که من همه کارهِی آنم؟
افسوس و دریغ بر آنان که از رحمت من نومیدند!
و افسوس بر کسى که مرا نافرمانى کند و مرا در نظر ندارد!
اصول کافی، ج۲، ص۶۷-