چطور باید پذیرفت مسیح از مادری بدون شوهر متولد شده؟
در سوره انعام آیه ۱۰۱ آمده: « بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنَّى یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَکُن لَّهُ صَاحِبَهٌ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ و هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» ؛ او پدید آورنده آسمانها و زمین است چگونه ممکن است فرزندی داشته باشد حال آنکه همسری نداشته و همه چیز را آفریده و به همه چیز داناست.
در مفهوم کلی آیه بحثی نیست. چون خداوند بیان می دارد خالق همه چیز است پس نمی تواند همسر و فرزند داشته باشد چون این همسر و فرزند هم مخلوق اویند.
اما در میان آیه استدلال دیگری نیز وجود دارد که بیان میکند خداوندی که همسر ندارد، چگونه میتواند فرزند داشته باشد؟ اگر این را به عنوان یک اصل قطعی بپذیریم (نداشتن همسر = نداشتن فرزند) پس چطور باید پذیرفت مسیح از مادری بدون شوهر متولد شده؟ یعنی چه لزومی دارد خداوند درمقام استدلال به افترا زنندگان، مانند فردی عادی بگوید: «من که زوجهای ندارم که فرزندی داشته باشم»
بدون این استدلال و با عنایت به قدرت حق تعالی تولد مسیح(ع) امری شدنی است، اما با این استدلال، راه تولد فرزند بدون حضور یکی از والدین بسته میشود.
ذکر چند مطلب مفید است:
مطلب اول:
برخی آیات مرتبط با موضوع:
*«وَ أَنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَهً وَ لا وَلَداً»؛ و اینکه بلند است مقام با عظمت پروردگار ما، و او هرگز براى خود همسر و فرزندى انتخاب نکرده است! (۱)
*«بَدیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّى یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَهٌ»؛ او پدید آورنده آسمانها و زمین است چگونه ممکن است فرزندى داشته باشد؟! حال آنکه همسرى نداشته است. (۲)
*«ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»؛ هرگز براى خدا شایسته نبود که فرزندى اختیار کند! منزّه است او! هر گاه چیزى را فرمان دهد، مىگوید: «موجود باش!» همان دم موجود مىشود! (۳)
*«مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ»؛ خدا هرگز فرزندى براى خود انتخاب نکرده و معبود دیگرى با او نیست که اگر چنین مىشد، هر یک از خدایان مخلوقات خود را تدبیر و اداره مىکردند و بعضى بر بعضى دیگر برترى مىجستند (و جهان هستى به تباهى کشیده مىشد) منزّه است خدا از آنچه آنان توصیف مىکنند! (۴)
*«إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض»؛ خدا، تنها معبود یگانه است او منزه است که فرزندى داشته باشد (بلکه) از آن اوست آنچه در آسمانها و در زمین است. (۵)
*«قَالَتْ أَنىَ یَکُونُ لىِ غُلَامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنىِ بَشَرٌ »؛ گفت: «چگونه ممکن است فرزندى براى من باشد؟! در حالى که تا کنون انسانى با من تماس نداشته، و زن آلودهاى هم نبودهام!» (6)
و ……
مطلب دوم:
دو وجه استدلال بر استحاله فرزند داشتن خداوند:
وجه اول: "أَنىَ یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُن لَّهُ صَاحِبَهٌ"
ص: داشتن فرزند حقیقى موقوف بر این است که قبلا همسرى اتخاذ شود.
ک: اتخاذ همسر براى خداى تعالى معقول نیست.
ن: پس خداوند فرزندی ندارد.
وجه دوم: "وَ خَلَقَ کُلَّ شىَْءٍ"
ص: خداى تعالى خالق و آفریننده هر چیزى است.
ک: صاحب فرزند نمىتواند خالق فرزند خود باشد (چون فرزند جزئى از پدر است)، و معقول نیست که جزء خداوند مخلوق خودش باشد.
ن: پس خداوند فرزندی ندارد.
این دو دلیل در جمله کوتاه "بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ" نهفته است، چون وقتى خداوند به وجود آورنده همه اجزاى آسمانها و زمین باشد دیگر چه چیزى باقى خواهد ماند که بتواند همسر خداوند بوده باشد، و یا پسران و دخترانى، همانند خود داشته باشد.(۷)
مطلب سوم:
در آیات قرآن با تعابیر متفاوت و از جهات گوناگون، داشتن فرزند برای خداوند نفی شده است:
۱. در برخی بطور کلی و بدون این که دلیل خاصی بیان شود شأن و عظمت خداوند را منزه از این دانسته که همسر و فرزند داشته باشد.
۲. در برخی آیات، خداوند خالق و آفریننده تمام هستی دانسته، و به این طریق (دلیل) داشتن فرزند و همسر برای او را باطل دانسته است.
۳. در برخی آیات نیز با بیانی کلی بدون ذکر دلیلی خاص (در ظاهر)، می فرماید خدایی که با امر و اراده اش هر چه بخواهد خلق می شود را نمی توان مانند انسان تصور نمود که دارای همسر و فرزند است و دارای نیاز و محدودیت می باشد.
۴. در برخی آیات علاوه بر ذکر خالقیت خداوند، نداشتن همسر را دلیلی روشن بر نداشتن فرزند می داند.
۵. بطور کلی با بیان نفی شریک و همتا، فرزند داشتن برای خداوند را باطل دانسته است.
۶. در استدلال حضرت مریم(س) آمده چگونه من فرزندی داشته باشم در حالی که تاکنون انسانی مرا لمس نکرده است.
مطلب چهارم:
«بَدیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّى یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَهٌ» (8)
این آیه و نیز آیه قبل در مقام رد بر مشرکین است، زیرا مشرکین براى خداى تعالى شرکائى از جن قائل بودند و نیز معتقد بودند که خداوند دارای فرزند پسر و دختر است.
در این جا می توان گفت که کلام الهی در مقام جدل با مشرکین است.
جدل آن است که با مبانی طرف مقابل با او صحبت شود، اعم از این که خود گوینده آن استدلال را کامل و تام و صحیح بداند یا نه.
به استدلال حضرت مریم (۹) توجه کنید، او نیز می گوید وقتی انسانی مرا لمس نکرده چگونه فرزندی داشته باشم.
در این آیه شریفه (۱۰) مشرکین اولا: خدا را مرد می دانستند؛ ثانیا: برای خداوند فرزندان دختر و پسر قائل بودند.
لذا خداوند مطابق با آنها، در مقابل آنها استدلال می کند و می فرماید وقتی او همسر ندارد چگونه می تواند فرزند داشته باشد.
بنابر این می توان گفت این نوعی استدلال جدلی است در برابر مشرکین، که مطابق با شیوه استدلالی خودشان به آنها پاسخ داده شده است.
_________
(۱) جن، ۳.
(۲) انعام، ۱۰۱.
(۳) مریم، ۳۵.
(۴) مومنون، ۹۱.
(۵) نساء، ۱۷۱.
(۶) مریم،۲۰.
(۷) ترجمه تفسیر المیزان، ج ۷، ص ۴۰۳.
(۸) انعام، ۱۰۱.
(۹) مریم، ۲۰.
(۱۰) انعام، ۱۰۱.
منبع : پرسمان قرآن