به عدالت خداوند شک دارم چرا هیچ حکمت و مصلحتی به نفع من نیست؟
همیشه به عدالت خدا شک میکنم و برایم قابل قبول نیست که کارهای خدا براساس حکمت و مصلحت است. چرا هر چه حکمت و مصلحت است، علیه من است و هیچ به نفع من نیست؟!
این گونه افکار به خاطر فشار مشکلات یا توقعات بیجا و یا به خاطر ظلم و بی عدالتی از جانب پدر، مادر، دوست، همسایه، معلم، استاد، کارگر، کارفرما و یا بر اثر ندانم کاری مسئولان است.
این گونه مشکلات و افکار در روح و روان تأثیر منفی میگذارد و انسان را به همه چیز بدبین میکند. راه درمان آن این است که اگر دچار مشکلی باشید، مثلاً فقیر یا مریض باشید، دنبال علاج بروید و همواره ذکر خدا و استمداد و طلب صبر و استقامت از او داشته باشید. اگر دچار ظلم و اجحاف دیگران هستید، باید به نحوی خودرا از آن دور سازید یا مقابله کنید و از حق خود دفاع نمایید.
میتوان گفت همه نابسامانی ها را از دست خدا دیدن و به خدا مربوط کردن، یک نوع برداشت اشتباه و لا اقل توقع بیجا است. “ابی الله أن یجری الأمور الا باسبهابها؛ خداوند همه کارها را بر روال طبیعی و سبب و علت خودش اجرا میکند”. اگر کسی میخواهد از فقر نجات یابد، باید دنبال کار و تلاش برود. اگر کسی میخواهد علم و آگاهی پیدا کند، باید زحمتها و مشقتهای درس خواندن را تحمل کند. اگر مریضی بخواهد سالم شود، باید خود را مداوا کند. خداوند متعال انسان را آفرید و وسائل لازم برای زندگی دنیوی و روحانی و معنوی او را فراهم کرد و بقیه امور را به خود انسان و اگذار کرد، که با تلاش و کوشش امور خود را بچرخاند. ما نباید هر گرفتاری را که برایمان پیش میآید، به خدا نسبت بدهیم، بلکه بسیاری از بدبختیها به دست خودمان ایجاد میشود:
“و ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم؛(۱) هر مصیبتی بر شما وارد میشود، به خاطر آن چیزهایی است که خودتان کسب کردهاید (سبب مصیبتها و گرفتاریها اعمال و رفتار خودتان است).”
“ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس؛(۲) فساد در زمین ظاهر شد به واسطه آن چه که مردم انجام میدهند”. حکمت الهی، قانون است. ارزاق را تقسیم کرده و هر کس را در جایگاه خاص قرار داده است. معنی حکمت و عدالت همین است. اگرکسی دیگری را بکشد، این ربطی به خدا ندارد. نظم و عدالت این است که اگر بخواهد کسی خودکشی کند بتواند، ولی عدالت در کار است.
پینوشتها:
۱ – شوری (۴۲) آیه ۳۰.
۲ – روم (۳۰) آیه ۴۱.
اگر کسی میخواهد سالم شود باید خود را مداوا کند؟ افراد زیادی را میشناسیم که بستگانشان را بر اثر بیماری لاعلاج بعد از سال ها تلاش و دعا و استمداد از دست میدهند، روال طبیعی در این موارد چگونه قابل توجیح است؟ آیا درست است بگوییم مرگ آن شخص و داغداری خانواده اش بخشی از حکمت خداوند بوده؟ اگر این داغ منجر به بی اعتمادی نسبت به قادر مطلق باشد چه؟