بهلول و سرتراشی
بهلول و سرتراشی
روزی بهلول سر شخصی را مشغول به تراشیدن شد.
در حین کار دستش لرزید و سر آن شخص زخم برداشت.
شما به دنبال این مطالب هستید:
آن مرد شروع به داد و فریاد کردن که سر مرا بریدی.
بهلول گفت : خفه شو ! سربریده که حرف نمی زند.