جایگاه انسان در عالم هستی کجاست؟

1 853

جایگاه انسان در عالم هستی کجا است؟

ارزش و مقام انسان در چند محور قابل بررسی است:

۱ – کرامت ذاتی؛ انسان کرامت ذاتی دارد که این نوع کرامت حاکی از عنایت ویژه پروردگار به آدمی و به اختیار انسان ربطی ندارد؛ یعنی انسان چه بخواهد و چه نخواهد، از این کرامت برخوردار است.
قرآن مجید در این باره می‏فرماید: “ما بنی‏آدم را کرامت بخشیدیم و آنان را بر صحرا و دریا مسلط کردیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری دادیم”.(۱)

۲ – جانشین خدا بودن؛ قرآن مجید می‏فرماید: “به یاد آور زمانی را که خداوند به فرشتگان فرمود: به راستی روی زمین جانشین قرار خواهم داد”.(۲) البته این خلافت ویژه آدم(ع) و برخی از فرزندان او که به مقام عالی انسانی و علم به اسماء الهی دست یافته‏اند می‏باشد.

۳ – کارگزار بودن جهان برای آدمی: آیات زیادی از تسخیر جهان و آفرینش آن چه در زمین است، برای انسان سخن می‏گوید که جایگاه رفیع وی را می‏رساند، مانند آیه “سخّر لکم ما فی السموات و ما فی الارض جمیعاً؛ آن چه در آسمان و زمین است تسخیر شما قرار دادیم”.(۳)

۴ – امانتدار بودن انسان: انسان امانتدار خدا است و رسالت و مسئولیت دارد. قرآن مجید می‏فرماید: “ما امانت خویش را بر آسمان و زمین و کوه‏ها عرضه کردیم، همه از پذیرش آن امتناع ورزیدند و از قبول آن ترسیدند اما انسان بار امانت را به دوش کشید و پذیرفت”.(۴)

جایگاه انسان در عالم هستی

البته باید این نکته را در نظر داشت که انسان همه کمالات را بالقوه دارد و باید آن‏ها را به فعلیت برساند. خود او باید سازنده و معمار خویشتن باشد. پس انسان حقیقی که خلیفهالله است، مسجود ملائکه است، همه چیز برای او است و بالاخره دارنده همه کمالات انسانی است، انسان به علاوه ایمان است، نه انسان منهای ایمان.
انسان منهای ایمان، کاستی گرفته و ناقص است. چنین انسانی حریص، خونریز و بخیل و از حیوان پست‏تر است.(۵)
در مورد مقام مؤمن، هر چند روایات زیادی وارد شده است اما تنها به یک حدیث معتبر که سنی و شیعه آن را نقل کرده ‏اند اشاره می‏کنیم. امام باقر(ع) می‏فرماید: “رسول خدا(ص) در شب معراج به خداوند عرض کرد:
حال مؤمن نزد تو چگونه است؟ فرمود: ای محمد! کسی که به دوستدارم اهانت کند، به جنگ‏جویی با من برخاسته و من از هر چیز زودتر یاری دوستان خود کنم.
…. هیچ بنده ‏ای از بندگان به چیزی محبوب تر از واجبات به من نزدیک نمی‏شود. همانا بنده به وسیله نافله به من نزدیک می‏شود تا آن که او را دوست دارم. وقتی او را دوست داشتم، گوش او می‏باشم که با آن می‏شنود؛ چشمش که به آن می‏بیند، زبانش که به آن سخن می‏گوید و دستش که با آن اخذ می‏کند. اگر مرا بخواند، او را پاسخ دهم و اگراز من چیزی بخواهد، او را عطا می‏کنم”.(۶)
پی‏نوشت‏ها:
۱ – اسراء (۱۷) آیه ۷۰.
۲ – بقره (۲) آیه ۳۰.
۳ – جاثیه (۴۵) آیه ۱۳.
۴ – احزاب (۳۳) آیه ۷۲.
۵ – استاد مطهری، مجموعه آثار ج‏۲، ص ۲۷۳، با تلخیص.
۶ – وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۵۳.
منبع : سامانه پاسخگویی به سوالات و شبهات دینی

1 نظر
  1. ناشناس می گوید

    بنام انکه اندیشه در خرد افرید ومحبت را از سراغاز دگر اغاز کرد .
    در جهان هستی نذارگر عشق ز بینش درون بود و خروشان سیل نگاه بر هستی از اقتدار کرم خالق هستی بود .تو اندیشه کنی ره گشا هستی بود. کرم در پرتو نگارش ز هر سو تو را نگه میدارد .چو بفرمان عشق بیایی ز هر سو هستی قدرتی ز خود یابد چو بی راه باشی از پیام درون بر کلام تو سخن میگوید که قدرتی بر ذات هستیست که عداود در داوری درون خود است که نشان جاری شدن روح در نظام هستیت و هر درجه عرفان قادر به گفتار نیست سلسله مراتب سیر در حقیقت خود نیاز بر معرفت ذات پاک الاهی دارد ز رستاخیزی گفتار تا پاکی در سخن یار بر تار پود انسان هستی سخن دارد .و هر دری بگشایی ز هستی محرمی اسرار در میان دارد .در هستی از هر فرا سو سخنی در اندیشه ی توست و حقیقت از درون تو جوشا میشود که نشان ازوصل بودن انسان به مشع هستیست که صداقت درون که سیر سلوک زعرفان گواه بر حقیقت است

ارسال یک پاسخ

توجه داشته باشید: آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نظر شما پس از تایید مدیر منتشر خواهد شد.