آیا قرآن تنها منبع معتبر شناخت دین و معارف آن است؟

0 82

آیا قرآن تنها منبع معتبر شناخت دین و معارف آن است؟زیرا فعلا قرآن به عنوان سند قطعی، در اختیار ماست.
من از آقای جوادی آملی در رسانه گوش می کردم ، شنیدم که به این مضمون که قرآن قطعی السند است اما احادیث اینگونه نیستند و واقعا هیچ حدیثی را نمی توان صددرصد و قطعی سخن پیامبر و امام دانست . مثلا یک حدیث ده ها راوی دارد که در نهایت به امام می رسد. یعنی یک حدیث اگر کمی هم طولانی باشد و دست به دست بگردد تجربه نشان می دهد که تحریف می شود. حتی در یک کلاس درس ، دانش جو حرف استاد را نقل می کند و استاد تکذیب می کند که چنین حرفی را نگفته و واقعا فرض کنید این کلام دست به دست دهها نفر از همدیگر نقل کنند آیا حرف اولیه همان کلام آخرین نفر خواهد بود؟

بنده با این نظر مخالف هستم و معتقدم که اگر این حرف را قبول کنیم باید از مکتب تشیع و یا سایر مکاتبی که در روش دینداریمان پذیرفته ایم دست برداشته و مکتبی جدید و دارای هرج و مرج فراوان را بپذیریم.
آنچه که عالم بزرگوار و بلند مرتبه استاد جوادی آملی فرموده اند در مورد سند قرآن است نه محتوای قرآن. دقت کنید قرآن کتابی است که تمام مسلمین معتقدند که سندش مشکلی ندارد. اما در مورد دلالتش (یعنی در مورد مقصود خدا در هر آیه)، این گونه نیست که همه مسلمانان دارای یک نظر باشند بلکه اگر دقت کنید هر مکتبی از مکاتب جامعه اسلامی مدرک حرفهای و معتقدات خودش را قرآن می داند و برای معتقدات خود از قرآن استفاده می کند و از آیه یا آیاتی برای تأئید خود بهره می برد. پس قرآن کتابی است که همه در اصل وجود آن با هم همفکر هستند ولی در ترجمه و تفسیر آیات آن، موارد اختلافی زیادی دیده می شود.
هیچ کس منکر این نیست که قرآن قطعا صادر شده است. اما آیا همه این قرآن قطعی الصدور و قطعی السند را به یک گونه ترجمه می کنند و برداشت همه از قرآن به یک گونه است. اگر اینگونه است پس چرا این همه فرقه در میان مسلمانان به وجود آمده است؟!
پس قطعی السند بودن قرآن به معنای قطعی الدلاله بودن آن نیست.
بحث این نوشتار در اینجاست که قطعی السند بودن قرآن به معنای بی اعتبار بودن سایر ادله نیست. چرا که روایات زیادی داریم که هم شیعیان و هم اهل سنت آن را قبول دارند پس می توان گفت اینها هم در سند مثل قرآن، سندی قطعی دارند. آنچه که استاد بزرگوار حضرت آیت الله جوادی فرموده اند شاید این بوده که قرآن کتابی است که تمام آیاتش قطعی السند هستند ولی هیچ کس در مورد هیچ کتاب دیگری چنین ادعائی نمی تواند بکند. یعنی تمام کتب دینی دیگر حتی کتب روایی شیعه اینگونه نیستند که تمام روایاتش قطعی باشند. اگر مقصود ایشان این بوده باشد معنای حرفشان بی اعتباری روایات به طور کلی نیست تا ما بگوئیم آنچه که دست ما را در این زمانه می گیرد فقط قرآن است و بس. و اگر مقصود ایشان غیر از این بیان باشد این اشکال بر ایشان وارد است که پس شما با چه دلیلی در احکام، تابع مکتب تشیع هستید آیا به راستی فقط از قرآن این نتیجه را گرفتید که باید از این مکتب پیروی نمود یا اینکه قرآن و سنت در کنار هم شما را بدین وادی رهنمون گردید؟
پس خلاصه این نوشتار هم این شد که روایاتی هستند که مثل قرآن قطعی السند هستند.

منذر :

آنچه می گویم نظر شخصی است و فهم خودم را بازگو می کنم.

کتاب خدا با احادیث چند فرق دارند:
۱- سند قرآن قطعی است و خدا هم آن را محفوظ نگه داشته است اما احادیث از نظر سند و نقل قول قطعی نیست.
۲- قرآن کلام خداست اما احادیث پیامبر نسبت به قرآن کلام غیر خداست. افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافاً کثیرا: آیا در قرآن تدبر نمی‌کنند؟ و اگر از نزد کسی غیر خدا بود، در آن اختلاف بسیار می‌یافتند(نسأ، ۸۲)
الان می بینیم در باره ی احادیث اختلاف بسیار زیاد است اما در مورد قرآن خیلی اندک.

۳- آیا احادیث بر فرض صحت سند ، حجت هستند؟

انا وجدنا اباءنا على امه وانا على اثارهم مهتدون (۲۲)انا وجدنا اباءنا على امه وانا على اثارهم مقتدون(۲۳)زخرف

به گفته ی شهید مطهری نقل به مضمون که بزرگترین مانع سر راه پیامبران همین تقلید از گذشتگان و احکام گذشته است.

در دو آیه ی فوق در جواب پیامبران می گفته اند که ما با آثار گذشتگان هدایت و در آیه بعدی می گویند بر این آثار اقتدا می کنیم.

۴- در اصول کافی آمده که پیامبران مامور شده اند که با عقل مردم با آنها سخن بگویند و نه با عقل خود. در طول زمان سطح دانش و عقل مردم عوض می شود و آیا واقعا میتوان همه ی احادیث گذشته را برای آیندگان نقل کرد؟؟؟؟؟

۵- در اصول کافی کتاب عقل و جهل آمده از زبان امام دهم که هر زمانی حجت و برهان یک چیز بوده.
ابن سکیت گوید به امام دهم علیه السلام عرض کردم: چرا خود حضرت موسى را با وسیله عصا و ید بیضا و ابزار ابطال جادو فرستاد و حضرت عیسى را با وسیله طبابت و حضرت محمد را که بر او و خاندانش و پیغمبران درود باد به وسیله کلام و سخنرانى حضرت فرمود: چون خدا موسى علیه السلام را مبعوث کرد جادوگرى بر مردم آن زمان غلبه داشت پس او از طرف خدا چیزى آورد که مانندش از توانائى آنها خارج بود و به وسیله آن جادوى آنها را باطل ساخت و حجت را بر ایشان ثابت کرد و عیسى علیه السلام را در زمانى فرستاد که فلج و زمینگیرى زیاد شده بود و مردم نیاز به طب داشتند پس او از جانب خدا چیزى آورد که مانندش را نداشتند پس به اجازه خدا مردگان را زنده کرد و کور مادرزاد و پیس را درمان نمود و حجت را بر ایشان ثابت کرد. و حضرت محمد (ص) را در زمانى فرستاد که خطبه خوانى و سخنورى به گمانم شعر را هم فرمود زیاد شده بود، پس آن حضرت از طرف خدا پندها و دستوراتى شیوا آورد که گفتار آنها را باطل کرد و حجت را بر ایشان تمام نمود. ابن سکیت گفت به خدا هرگز مانند تو را ندیده‏ام بفرمائید در این زمان حجت خدا بر مردم چیست فرمود: عقل است که بوسیله آن امام راستگو مى‏شناسد و تصدیقش مى‏کند و دورغگو را مى‏شناسد و تکذیبش مى‏نماید. ابن سکیت گفت به خدا جواب درست همین است.
……..فَمَا الْحُجّهُ عَلَى الْخَلْقِ الْیَوْمَ قَالَ فَقَالَ ع الْعَقْلُ یُعْرَفُ بِهِ الصّادِقُ عَلَى اللّهِ فَیُصَدّقُهُ وَ الْکَاذِبُ عَلَى اللّهِ فَیُکَذّبُهُ
اصول کافى جلد ۱ روایه: ۲۰
فهم من از این روایات این است که برای مرجع و رهبر دینی نه قرآن و نه حدیث هیچکدام نباید حجت باشد بلکه باید قرآن و روایات را با محک عقل سلیم بسنجند و هر حکمی که خلاف عقل رهبر بود رد کنند و احکام قرآن و شرع باید تابع عقل رهبران زنده ی دینی باشد و نه اینکه رهبران دینی خود مقلد احکام قرآن و حدیث باشند. به تعبیر شهید مطهری برخی رهبران دینی محقق نیستند بلکه خود مقلدِمقلدِ مقلد .. هستند. حضرت امام در قرن حاضر خط شکن بود و بر خلاف ظواهر حدیث و اجتهاد خود فتوا دادند مثلا حکم شطرنجو …
خلاصه و نتیجه ی نظر من این است که کتاب و سنت به هیچ عنوان حجت نیستند مگر اینکه حتما از فیلتر عقل عبور کنند و احکام عقلانی کتاب و سنت حجت خواهند بود.

مدافع :
به نظر شما آیا به صرف داشتن اطلاعات ناقص در مورد موضوعی خاص می توان در مورد روش اساتید آن موضوع اظهار نظر نموده و به آنها نسبت ناروای تقلید کورکورانه را داد؟!
شما فکر می کنید این آیاتی که در مورد «مله آباء» و «روش گذشتگان» آورده اید در مورد همه آنان که از گذشتگانشان تبعیت نموده اند، جاری است؟ یعنی آیا هر کسی که روش پدرانش را در پیش گیرد راه غلطی را پیموده و مصداقی از این آیه است و باید به آنها با دید اتهام نگریست؟!
اگر این مورد نظر شما باشد پس در واقع همانطور که برخی مجتهدان را (بلکه اکثریتشان را) مورد انتقاد قرار می دهیم بسیاری از انبیاء را هم باید مورد انتقاد قرار دهیم چرا که ایشان هم طبق آیات قرآن و با بیان شما (آنگونه که از کلمات شهید مطهری استفاده می کنید) مقلد مقلد مقلد پدرانشان بوده اند. به این آیه توجه نمائید:
«ام کنتم شهداء اذ حضر یعقوب الموت اذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی قالوا نعبد الهک و اله آبائک ابراهیم و اسماعیل و اسحاق الها واحدا و نحن له مسلمون» (بقره / ۱۳۳ البته حتما چند آیه قبل آنرا هم مطالعه فرمائید)
یا آنجا که یوسف در زندان با رفقای تعبیر خواه خویش می گوید:
«و اتبعت مله آبائی ابراهیم و اسحاق و یعقوب ما کان لنا أن نشرک بالله من شیء ذلک من فضل الله علینا و لکن اکثر الناس لا یشکرون» (یوسف / ۳۸)
لذا هر تبعیتی از گذشتگان را نمی توان به نام تقلید کورکورانه کوبید و آن را وتو نمود.
باید ببینیم واقعا مقصود شهید مطهری از این بیان چه بوده است. این که شهید مطهری (البته با تعبیر شما) می فرمایند:
"برخی رهبران دینی محقق نیستند بلکه خود مقلدِمقلدِ مقلد .. هستند. "
مقصودشان این نیست که نباید علمای ما تابع علمای گذشته باشند بلکه مقصود ایشان این است که نباید علمای ما نسبت به بزرگی علمی عالمی جوگیر شده و در همان موضع توقف نمایند. یعنی علماء به جای اینکه در ابّهت علمی دیگران دست تحیر به دندان بگیرند، باید خودشان هم به جائی برسند که دیگران را وادار به تحیّر نمایند. و به تعبیر دیگر فرمایش شهید بزرگوار اینگونه است که:
«ای علمای شریف اسلام بیائید تا در پیشرفت اسلام و فتح قله های جدید علمی آن، همتی دوچندان نموده و در یک نقطه (که بزرگان گذشته ما آنرا فتح نموده اند) توقف نکنیم بلکه ما نیز بسان گذشگان پر افتخار خویش، محققانه با تفکر و تأمل دقیق و کشف راهکارهایی که باعث تحول علمی گردد، قلعه ای از قلعه های مجهولات عالم اسلام را فتح نمائیم.»
شهید بزرگوار مطهری در این کلام، دعوتنامه ای به این بزرگواران – که هر یک می توانند خود یک وزنه بزرگ علمی و یک شخصیت تأثیرگذار و تحول آفرین در علوم مختلف اسلامی باشند – برای جهش و جنبش بزرگ علمی می دهند و ایشان را دعوت می نمایند:
«بیائید با سرعت بیشتری گامهای علمی امت اسلامی را برداشته و سبب فزونی دانش این امت لایق برتری های علمی شویم.»
پس ایشان نه تنها تبعیت از گذشتگان فهیم و دانشمند را موجب ننگ و عار نشمرده اند بلکه می فرمایند چرا نباید شما هم مانند گذشتگان پر افتخارمان، خودتان مرجع تأثیرگذار باشید و فقط به این اکتفاء نکنید که از مبنای گذشتگان دفاع نمائید.
نباید از همه انتظار شهید مطهری شدن یا امام شدن را داشت. اما مبانی علمی این بزرگواران و چگونگی رفتار علمی پرموفقیت ایشان نمایان است.

مبنع : پرسمان قرآن

ارسال یک پاسخ

توجه داشته باشید: آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نظر شما پس از تایید مدیر منتشر خواهد شد.