عصر رنسانس چرا به این نام، نامیده شده است؟
عصر رنسانس چرا به این نام، نامیده شده است؟ چه کسانی باعث به وجود آمدن این عصر هستند؟ و علت شهرت آن چیست؟
پاسخ:
دانشمندان و فلاسفه، تاریخ اروپا را به سه دوره تقسیم میکنند. ۱. تاریخ قدیم ۲. قرون وسطی ۳. دوره جدید، که تاریخ جدید از رنسانس شروع میشود.
«رنسانس به معنای تجدید حیات میباشد که مقصود از آن تحول عظیم فرهنگی و شکوفائی علم است که در اواخر قرن چهاردهم میلادی آغاز شد. منشأ اولیه آن ایتالیای شمالی بود و در قرن پانزدهم و شانزدهم میلادی به سرعت گسترش یافت».(۱) با عصر رنسانس و شکوفایی علم، جهان غرب از خوابی هزارساله بیدار شد و جهان بینی خاصی پیدا کرد که در بسیاری از جهات با جهان بینی قرون وسطی تفاوت داشت.
برتراند راسل فیلسوف مشهور غرب دو تفاوت عمده بین دو عصر را چنین بیان میکند: «… از این وجوه تفاوتها، دو تا از همه مهمتر است. کاهش حاکمیت کلیسا و افزایش قدرت علم…».(۲)
در دوره هزار ساله قرون وسطی، قدرت اصلی در دست ارباب کلیسا بود که در تمام شئون زندگی مردم دخالت میکرد، در همین دوره بسیاری از دانشمندان به وسیله دستگاه تفتیش عقاید محکوم و کشته شدند. این دستگاه اگر چه در تمام دوره قرون وسطی ادامه داشت ولی در اواخر آن از شدت بیشتری برخوردار بود.
«با شکست قدرت کلیسا علم بار دیگر احیا شد و تفکر و اندیشیدن آزاد گردید».(۳)
اما تعیین عوامل و کسانی که باعث به وجود آمدن رنسانس شدند، کاری است مشکل و محتاج بحثی مفصل، ایان بار بور در کتاب علم و دین چنین بیان میکند:
«برآمدن و بالا گرفتن علم جدید یک پدیده پیچیده اجتماعی است که چندین قرن به طول انجامیده و از عوامل متعددی تأثیر پذیرفته است…».(۴)
عواملی از قبیل. شکست سلطه کلیسا، نوع نگاه انسان به خدا، طبیعت و خودش، نیروهای اقتصادی، گسترش تجارت، افزونی ثروت، کشف قطب نما، کشف سلاح گرم، و از همه مهمتر صنعت چاپ و انتشار روزنامهها و مجلات، روند جدید را تسریع کردند. کشف آمریکا و راه یافتن به آسیا و هندوستان نیز علاوه بر این که معلومات جغرافیایی را گسترش داد، میدان وسیعی برای جولان اروپائیان فراهم کرد و جنب و جوش مخصوصی در ایشان به راه انداخت.
دانشمندان یکی از عوامل مؤثر بیداری اروپائیان را جنگهای صلیبی میدانند. این جنگها که بین مسلمانان و مسیحیان حدود دویست سال طول کشید و سرانجام با شکست مسیحیان همراه بود. اما از لحاظ آشنایی مسیحیان با علوم و معارف مشرق زمین و مسلمانان نتایج و پیامدهای بزرگی برای آنان به همراه داشت و مهمترین آن برخورد با فرهنگ و تمدن اسلامی و برگرفتن آن بود.
اگر چه برتراندراسل اهمیت تمدن اسلامی را در این میداند که وسیله انتقال میان تمدن قدیم و تمدن جدید اروپا بود،(۵) ولی دانشمندان دیگر ارزش فراتری برای فرهنگ و تمدن اسلامی قایل میباشند.
دانشمندان و بزرگانی که جرقه بیداری را در جهان غرب زدهاند نیز مورد اختلاف میباشند.
ویل دورانت در تاریخ فلسفه خود چنین مینویسد: « … بیداری از راجر بیکن (متوفی ۱۲۹۴ میلادی) آغاز شد و با لئوناردو داوینچی که دریای موّاجی بود (۱۵۱۹ ـ ۱۴۵۲ م) توسعه یافت. در نجوم با کپرنیک (۱۵۴۳ ـ ۱۴۷۳ م) و با گالیله (۱۶۴۳ ـ ۱۵۶۴ م) به حد کمال رسید.
پیش قدم نهضت در مغناطیس و الکتریسیته، گیلبرت (۱۶۰۳ ـ ۱۵۴۴ م) و در طب و تشریح وسالیوس (۱۵۶۴ـ ۱۵۱۴ م) و هاروی (کاشف دوَران خون) بودند.(۶)
باربور نیز دو نقطه عطف مهم در پیشرفت علوم جدید را اراء علمی گالیله (۱۶۳۲) و اصول نیوتون (۱۶۸۷) میداند.(۷)
فروغی نیز افراد زیادی را در زمینه های مختلف نام میبرد که به شکوفایی علم و پیدایش عصر رنسانس کمک کردند. افرادی نظیر بیکن، لئوناردو داوینچی، کپلر، کپرنیک، گالیله، کاردان فرانسوی، ویت، اندره وزال، پاراسلس، گسنر، ویلیام هارو و…»(۸)
تأثیرات زیادی که رنسانس به همراه داشت علت اصلی معروفیت و شهرت این عصر میباشد، این نهضت علمی وقتی رو به سرعت گذاشت که اختراعات و اکتشافات پی در پی نمایان شد. ستارگان دانش یکی پس از دیگری طلوع کردند، در نتیجه تجربی شدن و توسعه آزمایشگاهها، اختراعات زیادی توسط دانشمندان ممکن شد. «از اوائل قرن هفدهم، بکارگیری منظم روشهای جدید آزمایش و تجرید ریاضی، نتایجی تکان دهنده به بار آورد که این حرکت به نام «انقلاب علمی» خوانده شد و به این اسم نیز شهرت پیدا کرده است.»
اما شاید مهمترین علت شهرت عصر رنسانس، تغییراتی بود که در اندیشه علمی و تفکر انسان پیدا شد. «تأثیر علم جدید بر اندیشه و زندگی بشر، آنچنان عظیم و خاص بود که در تاریخ تمدن بی سابقه میباشد».(۹)
به علاوه رنسانس نوعی دینداری تازه پیش آورد. «رفته رفته علم از الهیات جدا شد و این بر حیات دینی مردم نیز اثر نهاد. در عصر رنسانس رابطه شخصی فرد با خدا بسیار مهمتر از رابطه او با دستگاه کلیسا بود، به خلاف قرون وسطی که رابطه انسان با خدا فقط از طریق کلیسا امکان پذیر بود».(۱۰) «انسان مداری (اومانیست) رنسانس، بر خلاف تأکید تعصبآمیز قرون وسطی بر طبیعت گناهکار بشر منجر به باور تازه انسان شد. انسان گرایان رنسانس بشر را نقطه آغاز کار خود ساختند».(۱۱) اینها و دهها تغییر و تحولی که در این عصر پیش آمد باعث شهرت این عصر شد.
پاورقی:
۱. گادر، یوستین، دنیای سوفی، ترجمه حسن کامشاد، تهران: نیلوفر،(بی تا)، ص۲۲۹.
۲. راسل، برتراند، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریا بندری، تهران: کتاب پرواز،(بی تا)، ج۲، ص۶۸۰.
۳. هالینگ ویل، ر.ج، مبانی و تاریخ فلسفه غرب، ترجمه آذرنگ، تهران: کیهان، ص۱۳۷.
۴. باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ص۵۴.
۵. راسل، برتراند، پیشین، ج۱، ص۵۹۹.
۶. دورانت، ویل، تاریخ فلسفه، ترجمه عباس زریاب، تهران: علمی و فرهنگی، ص۹۸.
۷. باربور، ایان، پیشین، ص۱۷.
۸. فروغی، محمد علی، سیر حکمت در اروپا، تهران:انتشارات زوار، چاپ ششم، ص۱۰۶.
۹. کرومبی، آ.سی، از آگوستین تا گالیله، ترجمه احمد آرام، تهران: سمت، ص۱۱ و ۱۲.
۱۰. یوستین گادر، پیشین، ص۲۴۶.
۱۱. همان، ص۲۳۲.
منبع: نرم افزار پاسخ – مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات