حضرت یوسف می‌توانست از زنده بودنش به پدرش خبری بدهد چرا این کار را نکرد؟

0 227

حضرت یوسف فرزند یعقوب که نسب او با دو واسطه به ابراهیم خلیل الله می رسد. وی از حیث جمال و زیبائی زیباترین بوده و نیز به خاطر این که در آینده پیامبر قوم خود خواهد شد، مورد توجه و محبت پدر (یعقوب) قرار گرفت. و ابراز علاقه یعقوب ـ علیه السلام ـ برای برادران یوسف قابل تحمل نبود و لذا از روی حسادت و به تحریک یکی از همسران یعقوب که این حسادت بیش تر هم می شد یوسف را از پدر دور کردند.

قصه حضرت یوسف در سه مورد در قرآن کریم وارد شده است در سوره انعام آیه ۸۴، سوره مومن (غافر) آیه ۸۰ و در سوره یوسف به طور مفصل در این باره بحث شده است و از داستان حضرت یوسف در قرآن به عنوان، احسن القصص(۱) بهترین داستان ها، یاد شده است. زندگی حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ زندگی پر تلاطمی بوده ولی با درایتی که یوسف داشته و نیز با توجه خداوند به حال بنده اش، آن حضرت از هر پیش آمدی در پیشرفت وی مانع می شد با اتکال به خداوند همان پیش آمد را به وسیله رشد و تکامل خود مبدل می ساخت و همان باعث موفقیت وی در رسیدن به هدف بود و خداوند هم به چنین بنده ای نهایت توجه را بذل نمود تا جائی که حکمتش را و ملکش را به وی ارزانی نمود و علم تأویل احادیث و رؤیا را به یوسف عطا فرمود.
یوسفی که از روی حسادت برادران در غربت و تنهایی به قعر چاه افکنده شده بود، خطرات فراوانی را در زندگی مشاهده کرد ولی در نهایت به وزارت در حکومت مصر رسید و با طرح برنامه ای منظم مردم را از قحطی و گرسنگی رها ساخت. تا این که برادرانی که از روی ظلم وی را به چاه افکنده بودند روزی به یوسف محتاج شدند در این رابطه حداقل سه بار به دربار یوسف رفت و آمد کردند تا این که در نهایت یوسف خودش را به آن ها شناساند. اما این که چرا حضرت یوسف خودش زودتر معرفی نکرد، در جواب این سئوال چند دلیل می توان ارائه نمود.
۱. این که ماجرای یوسف و دوری وی از پدر امتحان و ابتلای الهی بود یعنی خداوند با این وسیله خواست هم یوسف و هم یعقوب و هم برادران آن حضرت را امتحان کند و امتحان الهی حدو مرزش دست خداوند است، یعنی زمانی که خداوند اراده کند زمان آن امتحان به نهایت می رسد. و بشر، در پایان دادن به این امتحان نقشی ندارد مگر این که از طرف خداوند مأذون باشد.
۲. این که حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ خودش را زود تر معرفی نکرد و به پدرش خبر نداد می خواست طی رفت و آمدهایی که برادران وی به دربار او می کنند و به جرم سنگین و عملشان پی ببرند که چگونه برادر خود را از روی سنگ دلی که نتیجه حسادت و تسلط شیطان بر آن ها بود، به چاه انداختند. و حالا در برابر آن ستم، از طرف برادر، این گونه به آن ها احترام و تکریم می شود. نه این که از آن ها به روش خودشان انتقام گرفته باشد.(۲)
۳. این که حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ چون پیامبر بود در مواقعی که از طرف خداوند مأذون بود می دانست که چه برنامه ای را اجرا کند و در مقابل هر چه قدر سختی امتحان بیش تر باشد اجر و پاداش آن نیز بیش تر است لذا یوسف خواست (با اذن خداوند) برادرش بنیامین را هم نزد خود نگه دارد و با این که حضرت یعقوب در دوری یوسف خیلی سختی و ناراحتی متحمل شده، ولی با این کار یوسف یعنی دوری برادر کوچک تر نیز این سختی را فراوان می نمود و در مقابل اجر و پاداش معنوی و اخروی زیادی داشت، و از طرف دیگر یوسف خود را زودتر معرفی نکرد و برادر را نگه داشت تا در موقع خودش، هم خویش و هم برادر کوچک تر را به دیگر برادران معرفی کند و به آن ها بفهماند که این دو برادر که از طرف مادر از سایر برادران جدا هستند در نزد خداوند چه اندازه قرب و منزلت دارند. یعنی با وجود این که برادران خواستند یوسف را از بین ببرند ولی به خاطر قرب یوسف نزد خداوند نه تنها یوسف گرفتار نشد بلکه به مقام حکومتی مصر نیز رسید و حالا این برادران هستند که به وی محتاجند. خداوند وعده داده به یوسف که او را قدر و منزلت دهد و حسودان را خوار و ذلیل گرداند.(۳) گویا برادران یوسف کاری که با یوسف کرده بودند، از یاد برده بودند، آن جا که قرآن می فرماید: آیا هیچ می دانید با برادران خود (یوسف و بنیامین) چه کاری کرده اید،(۴) برادران تکانی خورده گفتند آیا راستی تو یوسفی؟ گفت آری، من یوسفم و این هم برادرم بنیامین است خداوند بر ما منت نهاد، آری کسی که تقوا پیشه کند و صبر نماید خداوند اجر نیکو کاران را ضایع نمی کند. گفتند: به خدا قسم که خدا تو را بر ما برتری داد. و ما چه خطا کارانی بودیم، و چون به گناه خود اعتراف نموده گواهی دادند که امر (انتخاب جانشین پدر) به دست خداست هر که را او بخواهد عزیز می کند و هر که را بخواهد ذلیل می سازد و سرانجامِ نیک، از آنٍ مردم با تقوی است.(۵)
یعنی برادرانی که روزی تاب تحمل وجود یوسف را نداشتند و با حیله ای او را به چاه انداختند تا از وجود او خلاص شوند و خودشان به جانشینی پدر برسند، حالا به جرم و گناه خود معترفند و آن عزتی که خداوند به یوسف و برادرش (فرزندان راحیل) داده، قبول می کنند و به قرب و منزلت یوسف نزد خداوند آگاه می شوند.
آری این سه دلیل و ادله دیگر که بر ما معلوم نیست باعث شد که یوسف ـ علیه السلام ـ از وجود خودش به پدر و برادران اطلاع ندهد. چون اولاً امتحان دست خداست و آغاز و انتهایش با اراده خداست و دیگر این که برادران یوسف به قرب و منزلت یوسف و برادرش بنیامین نزد خداوند پی ببرند و سوم این که به کرده خود واقف شوند، و از آن ابراز پشیمانی کنند.

پاورقی:

۱. یوسف : ۳.
۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۲ش، ج۱۰، ص۶۱.
۳. عبدالوهاب، النجار، قصص الانبیاء، بیروت، دارالکتاب، العربی، (بی تا) ص۱۳۷. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی، محمدباقر، تهران، انتشارات محمدی، ج۲۲، ص۱۲۵.
۴. یوسف : ۸۹.
۵. طباطبائی، پیشین، ج۲۲، ص۱۲۵.
منبع: نرم افزار پاسخ – مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

ارسال یک پاسخ

توجه داشته باشید: آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نظر شما پس از تایید مدیر منتشر خواهد شد.