قبایل یهود در زمان پیامبر(ص)را ذکر کنید؟
قبایل یهود در زمان پیامبر(ص)را ذکر کنید و عاقبت هر کدام در مواجهه با پیامبر(ص) و مسلمین چه بود؟
پاسخ:
در مدینه سه طایفه مهم “بنی قینقاع” “بنی نضیر” و “بنی قریظه”، از یهودیان زندگی میکردند. هر سه گروه با پیامبر اکرم پیمان بسته بودند که با دشمنان ایشان همکاری نکنند و با مسلمانان همزیستی داشته باشند. هر سه قبیله پیمان را شکستند و به مبارزه با پیامبر اکرم روی آوردند که شکست خورده و هر کدام به ناحیهای هجرت کردند. قبیله بنی قینقاع؛ بعد از جنگ بدر که قدرت نظامی مسلمانان آشکار گردید و موجب ترس و وحشت آنان شده بود، از شدّت ناراحتی دست به فتنهانگیزی زدند. شعارهای توهینآمیزی علیه پیامبر(ص) میدادند. (۱)
رسول خدا چون احساس کرد قصد فتنه دارند، جهت اتمام حجت در اجتماع آنان فرمود: «سرگذشت قریش برای شما عبرتانگیز است از آن بترسید که بلایی شما را فراگیرد. از دانشمندان خود بپرسید. من پیامبر خدا و مبعوث او می باشم. خصوصیات نبوت من در تورات است». (۲)
بنی قینقاع به جای استقبال از گفته های مدبّرانه آن حضرت قدرت نظامی خود را به رخ پیامبر کشیدند و گفتند: «پیروزی بر قریش تو را مغرور کرده است. قریش گروهی بازرگان بودند و از فنون جنگ آگاهی کامل نداشتند. اگر با ما بجنگی، می بینی که ما چگونه مردمی هستیم و چگونه با تو می جنگیم». (۳)
یهودیان بنی قینقاع اخطار پیامبر را جدی نگرفتند. همچنان به ناسازگاری و فتنهانگیزی خود ادامه دادند.
روزی زن یکی از انصار در بازار بنی قینقاع در کنار مغازه زرگر مشغول فروختن کالا بود. یک یهودی اصرار داشت صورت او را ببیند. امتناع می ورزید. یهودی، دامن لباس او را از عقب به پشتش گره زد. چون زن مسلمان برخاست، بخشی از بدن او نمایان گردید و مورد مسخره جوانان یهود قرار گرفت. این عمل که نوعی «عقدهگشایی» و بی احترامی بود، تشنج آفرید، آن زن از مسلمانان استمداد کرد. مرد مسلمانی تحریک شد و مرد یهودی را از پای درآورد. کشته شدن این جوان یهودی سبب شد یهودیان بنی قینقاع دسته جمعی مرد مسلمان را بکشند. (۴)
گرچه در این درگیری دو نفر کشته شدند، اما اگر حسن نیت داشتند، امکان برقراری آرامش و اتخاذ تدابیر لازم برای جلوگیری از این گونه حوادث وجود داشت. اما عجولانه تصمیم گرفتند مغازههای خود را ببندند و در دژهای خود موضع بگیرند. (۵)
واکنش یهود سبب صدور دستور محاصره دژ آنان از جانب پیامبر خدا شد. مسلمانان آن جا را به محاصره درآوردند. (۶) پس از پانزده روز با وساطت و اصرار و خواهش عبدالله بن ابی(خزرجی) که قبلاً با آنان همپیمان بود، پیامبر موافقت کرد سلاح های خود را تحویل دهند و از مدینه بروند. آنان به اذرعات شام کوچ کردند. (۷)
طایفه بنی نضیر گروه دیگری از یهودیان مدینه نیز پیمان را شکستند، برخلاف تعهدات خود مرتکب تخلفاتی شدند. از جمله اینکه بعد از جنگ «احد»(جنگ احد در سال سوم هجرت واقع شد) «کعب بن اشرف» با چهل مرد سوار از یهود به مکه آمدند. به سراغ قریش رفتند و با آن ها عهد و پیمان بستند که همگی متحداً بر ضد محمد(ص) پیکار کنند، سپس ابوسفیان با چهل نفر از مکیان، کعب بن اشرف یهودی با چهل نفر از یهود وارد مسجد الحرام شدند. کنار خانه کعبه پیمان ها را محکم ساختند، این خبر از طریق وحی به پیامبر رسید.
پیامبر روزی با چند نفر از بزرگان و یارانش به سوی قبیله بنی نضیر که در نزدیکی مدینه زندگی می کردند آمد. می خواست از آن ها برای پرداختن دیه دو مقتول از طایفه بنی عامر که به دست «عمر و بن امیه»(یکی از مسلمانان) کشته شده بود، کمک یا وامی بگیرد و شاید پیامبر و یارانش می خواستند در زیر این پوشش وضع «بنی نضیر» را از نزدیک بررسی کنند، مبادا مسلمانان غافلگیر شوند.
پیامبر بیرون قلعه یهود بود و با «کعب بن اشرف» در این زمینه صحبت کرد، در این هنگام در میان یهودیان، بذر توطئه ای پاشیده شد، و به یکدیگر گفتند: این مرد را در چنین شرایط مناسبی گیر نمی آورید. الان که در کنار دیوار شما نشسته است، یک نفر پشت بام رود و سنگ عظیمی بر او بیفکند و ما را از دست او راحت کند!
یکی از یهود به نام «عمرو بن جحاش» اعلام آمادگی کرد به پشت بام رفت. رسول خدا(ص) از طریق وحی آگاه شد، برخاست و به مدینه آمد، بی آنکه با یاران خود سخنی بگوید، آن ها تصور می کردند پیامبر باز بر می گردد، اما بعداً آگاه شدند که پیامبر در مدینه است، آن ها نیز به مدینه برگشتند، این جا بود که پیمان شکنی یهود بر رسول خدا مسلم شد، و دستور آماده باش برای جنگ به مسلمانان داد.
رسول خدا دستور داد مسلمانان برای جنگ با این قوم پیمان شکن حرکت کنند، هنگامی که آن ها با خبر شدند، به قلعه های مستحکم و دژهای نیرومند خود پناه بردند، و درها را محکم بستند، مسلمانان آنان را محاصره کردند.
محاصره چند روز طول کشید. پیامبر برای پرهیز از خونریزی به آن ها پیشنهاد کرد که سرزمین مدینه را ترک گویند و از آن جا خارج شوند، هر کدام به اندازه یک بار شتر حق دارند که از اموال خود بر دارند. آن ها نیز پذیرفتند، مقداری از اموال خود را برداشته و بقیه را رها کردند، جمعی به سوی «اذرعات» شام و تعداد کمی به سوی «خیبر» و گروهی به «حیره» رفتند، باقی مانده اموال و اراضی و باغات و خانه های آن ها به دست مسلمانان افتاد. هرچند تا آن جا که می توانستند، خانه های خود را به هنگام کوچ کردن تخریب کردند. (۸)
اما گروه سوم طایفه بنی قریظه آنان نیز پیمان خود را شکستند.
یهود بنیقریظه، در جریان جنگ احزاب، علاوه بر همکاری با مشرکین علیه اسلام، شهر مدینه را دچار ناامنی کردند، برای ترساندن مسلمانان به خانههای آنان ریختند. اگر مراقبت پیامبر نبود و گروهی را برای استقرار امنیت در شهر، از لشکرگاه به داخل شهر اعزام نمیکرد، چه بسا نقشه شوم بنی قریظه عملی میشد و شهر به دست آنان سقوط میکرد. مجاهدان مسلمان را میکشتند. اموالشان را به غنیمت میگرفتند. زنان و اولاد آنان را اسیر میکردند. بر این اساس پیامبر تصمیم گرفت آنان را مجازات کند. به دستور پیامبر مسلمانان موظف شدند که نماز عصر را در محله بنی قریظه برگزار نمایند. پیامبر پرچم را به دست علی(ع) داد. مسلمانان دژ بنی قریظه را محاصره کردند. سر انجام با داوری سعد معاذ فتنه بنی قریظه پایان یافت.
به روایت تاریخ مجازات یهودیان بنیقریظه، براساس داوری سعد معاذ، رئیس طایفه اوس انجام شد. سعد با بنیقریظه همپیمان بود و بنیقریظه پذیرفتند به هر صورت که سعد داوری کند، بپذیرند. او داوری کرد مردان آنان که در توطئه شرکت داشتند، کشته شوند؛ زنان و کودکان اسیر گردند؛ اموالشان در اختیار مسلمانان قرار گیرد.
پیامبر پذیرفته بود که یهود بنی قریظه با وجود خیانتی بزرگی که کرده بودند، میتوانند اسلام بیاورند، تا از جنایات آنان صرف نظر کند و آنان به زندگی خود ادامه دهند، ولی لجاجت کرده، بر دشمنی نسبت به اسلام پافشاری کردند.
پیش از بنیقریظه، پیامبر(ص) یهودیان بنی قینقاع و بنی نضیر را بخشید اما کفار قریش را تحریک کردند، که جنگ بدر و احزاب را علیه مسلمانان راه انداختند. صدمات و خسارات زیادی به مسلمانان وارد شد! اگر مجدداً به یهودیان اجازه میدادند که از مدینه خارج شوند، باز علیه مسلمانان دست به توطئه و دشمنی میزدند. (۹ ) ترحم بر آنها به ضرر اسلام و مسلمین تمام میشد لذا رسول خدا به امر پروردگار اینبار با یهود که توطئه های چندین ساله آنها علیه اسلام محرز بوده و صدمات فراوانی به مسلمانان زده بودند، به شدت برخورد نمودند.
پینوشتها:
۱. رسول جعفریان، سیره سیاسی رسول خدا، ص ۴۵۳؛ واقدی، المغازی، ص ۱۷۹؛ بلاذری انساب الاشراف، ص ۳. ۹؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج ۶، ص ۳۱۶.
۲. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص ۵؛ عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج ۳، ص ۵.
۳. همان.
۴. جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج ۶، ص ۳۱۷.
۵. واقدی، المغازی، ج ۱، ص ۱۷۶؛ عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج ۳، ص ۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۹ ـ ۳ ؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۱، ص ۸ ـ ۲۹۷.
۶. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج ۳، ص ۹۹۷؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج ۶، ص۳۱۷.
۷. رسول جعفریان، سیره سیاسی رسول خدا، ص ۴۵۵، این منطقه اکنون نزدیکی شهر «درعا» است. نک: محمدحسن شرّاب، المعالم الاثیره فی السنه والسیره، ص ۶؛ عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج ۳، ص ۲ ـ ۵۱؛ واقدی، المغازی، ج ۱، ص ۹ ـ ۱۷۷.
۸. جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص۹۱-۶۵.
۹. همان، ص ۱۴۷- ۱۵۸.
منبع: نرم افزار پیامبرمهربانی – مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی