جریان حدیث قلم و دوات در آخر عمر پیامبر(ص) را توضیح دهید؟

0 50

حدیث «قلم و قرطاس» از عجیب‌ترین احادیثی است که در امر خلافت نقل شده است و جالب این‌که این حدیث، علاوه بر این‌که در کتب معتبر شیعه مانند منهاج الکرامه، (۱) الارشاد، بحارالانوار و. . . آمده است، در معروف‌ترین منابع اهل سنت؛ مثل صحیح بخاری، صحیح مسلم، مسند احمد و. . . دیده میشود.
در برخی کتب اهل سنت با عبارت “الاحادیث الصحیحه” وارد شده است. در صحیح بخاری که آن را بسیار قبول دارند، در باب «مرض النبی صلی الله‌علیه‌وآله» از «سعیدبن جبیر» از «ابن عباس» نقل شده که می گفت: «هنگامی که رسول خدا ـ صلی الله‌علیه‌وآله ـ در آستانه رحلت از دنیا قرار گرفت و اطراف حضرت گروهی حاضر بودند، فرمود: قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که به برکت آن، هرگز گمراه نشوید.
بعضی از حاضران گفتند: بیماری بر پیامبر ـ صلی الله‌علیه‌وآله ـ غلبه کرده(و العیاذ باللّه هذیان میگوید) و ما قرآن را داریم و برای ما کافی است. در میان حاضران غوغا و اختلاف افتاد؛ بعضی می گفتند: بیاورید تا حضرت بنویسد و هرگز گمراه نشوید و بعضی غیر از آن را می گفتند، هنگامی که سر و صدا و غوغا و اختلاف زیاد شد، رسول خدا ـ صلی الله‌علیه‌وآله ـ(با ناراحتی شدید) فرمود: برخیزید و از نزد من بروید. (۲)
صحت حدیث قلم نزد اهل سنت
دلیل بر اینکه این حدیث در نزد اهل سنت صحیح است، برخی توجیهاتی است که بزرگان آنها بیان نموده‌اند؛ (۳) زیرا اگر کسی حرفی را از ابتدا و اصل قبول ندارد و آن را جعلی می‌داند، نباید به دنبال توجیه آن باشد.
سؤالی بودن حرف عمر
از جمله توجیهاتی که در مورد این حدیث کرده‌اند، توجیه ابن‌ تیمیه است که بسیار نزد اهل سنت مورد قبول است، در کتاب معروف خودش منهاج السنه می‌گوید: (۴)
این حرف عمر که گفت، یهجر، از روی تردید و به‌صورت سؤال است؛ یعنی عمر شک کرد و ندانست که آیا این حرف پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ به‌خاطر شدت بیماری است، یا از روی حرف‌های عادی حضرت است و عمر دارد سؤال می‌کند و همزه استفهام آن هم در تقدیر است؛ وگرنه عمر به جزم و قطع نگفت که حضرت هزیان می‌گوید و شک و تردید هم برای عمر اشکالی ندارد؛ زیرا معصوم نبوده است. البته این توجیه قابل قبول نیست؛ زیرا در همه این روایت‌ها جمله کتاب خدا برای ما کافی است آمده و این دلیلی است بر اینکه عمر سؤال نکرده؛ بلکه دارد خبر می‌دهد و در ادامه می‌گوید، ما قرآن را داریم و نیازی به وصیت حضرت نداریم.
نقل حدیث از سعیدبن جبیر
مطلب دیگر این‌که این حدیث مورد قبول شیعه هم می باشد و این‌گونه نیست که فقط از کتاب سلیم‌بن قیس نقل شده باشد، تا کسی بخواهد در صحت این کتاب خدشه کند؛ بلکه علامه مجلسی در بحارالانوار یک‌ جا از کتاب سلیم‌بن قیس به سند ابان‌بن ابی‌عیاش این روایت را نقل میکند؛ (۵) ولی موارد زیاد دیگری هست که به سند صحیح از سعیدبن جبیر نقل میکند (۶)که از جمله آن موارد، عبارت است از این مورد:
وَ رَوَی مُسْلِمٌ فِی الْکِتَابِ الوصایا، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ـ صَلَّی اللَّهُ‌عَلَیْهِ‌وَ‌آلِهِ‌ ـ ائْتُونِی بِالْکَتِفِ وَ الدَّوَاهِ أَوِ اللَّوْحِ وَ الدَّوَاهِ أَکْتُبْ کِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً. فَقَالُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ـ صَلَّیاللَّهُ‌عَلَیْهِ‌وَ‌آلِهِ‌ ـ یهْجُرُ؛ یعنی مسلم که از صحاح اهل سنت است، از سعیدبن جبیر و او از ابن عباس این حدیث را نقل میکند. (۷)
نقل حدیث توسط شیخ مفید
همچنین شیخ مفید هم در کتاب الارشاد که از کتب معتبر وی است، حدیث را نقل میکند. (۸)
نقل احادیثی از البانی
در این‌جا شایسته است به دو حدیثی از البانی اشاره کنیم(البانی که خود از بزرگانی است که وهابیت به فضل و دانشش در شناخت حدیث صحیح از غیر صحیح اعتراف دارد و با توجه به اینکه ایشان آن دو حدیث را متفق علیهما معرفی می‌کند):
۱. حدیث اول
از ابن عباس نقل شده که گفت: هنگامی که پیامبر در حال احتضار بود، مردم و از جمله عمر در خانه‌اش گرد آمده بودند، آن حضرت فرمود: «بیایید چیزی برای شما بنویسم که پس از من گمراه نشوید» عمربن خطاب گفت: درد بر او چیره شده(این سخن‌ها بر اثر شدت درد است) و قرآن پیش شماست و همین کفایتتان میکند، حاضران نزد پیامبر به اختلاف برخاستند.
برخی گفتند: آنچه پیامبر فرمود درست است و گروهی سخن عمر را تأیید کردند. چون جنجال و اختلاف بالا گرفت پیامبر فرمود: از نزد من برخیزید و بیرون بروید که در چنین محضری، غوغا روا نیست. عبداللَّه‌بن عباس چنان میگریست که اشکش سنگ‌ریزه‌ها را تر می‌کرد و مدام می گفت: چه روزی بود! هر مصیبتی از آنجا آغاز شد که میان پیامبر و نوشته او فاصله افکندند.
۲. حدیث دوم
و در روایت سلیمان‌بن ابی مسلم احول آمده که ابن‌عباس گفت: پنجشنبه چه روزی بود! هر مصیبتی از آنجا آغاز شد؛ چنان میگریست که اشکش سنگ‌ریزه‌ها را تر می کرد که میان پیامبر و نوشته او فاصله افکندند. گفتم: ابن عباس پنجشنبه چه روزی بودی گفت: درد سختی بر حضرت عارض شد: ” فرمود: استخوانی بیاورید چیزی برای شما روی آن بنویسم که پس از من گمراه نشوید.
آنها به اختلاف پرداختند که این پیش حضرت شایسته نبود، عده‌ای گفتند: نباید به حضرت میگفت(درد بر او چیره شده) هذیان میگوید. با او دعوا میکردند. حضرت فرمود: رهایم کنید، مرا ترک کنید، بگذارید همین حالت بمانم که برایم بهتر است و آنها را به سه چیز امر فرمود: مشرکین را از جزیره‌العرب بیرون کنید؛ همان‌طور که من میپذیرفتم از سومی ساکت شد یا گفت من فراموشش کردم.
سفیان میگوید: این از سخن سلیمان و متفق علیه است. [۹]
نتیجه کلی
استدلال به حدیث قلم
حدیث دوات و کاغذ، از احادیث معروفی است که مورد اتفاق شیعه و سنی است و در کتب معتبر اهل سنت بیان شده و در مواردی هم گرچه به دنبال توجیه آن بوده‌اند، ولی اصل وجود آن را پذیرفته‌اند؛ بنابراین استفاده از این حدیث که مورد قبول و اتفاق اهل سنت است، برای ما در مقام احتجاج اشکالی ندارد؛ بلکه به خوبی میتوان به آن استدلال کرد؛ زیرا یکی از راه‌های خوب در استدلال، استفاده کردن از مواردی است که طرف مقابل قبول دارد.
جدل با منافقان
به بیان دیگر در کتب منطقی بحثی را تحت عنوان جدل مطرح می‌کنند و میگویند یکی از راه‌های گفت‌وگو با مخالفان، این است که با مواردی که خود طرف مقابل به صحت آن اقرار کرده است و از مسلمات و مشهورات در نزد آنهاست علیه خودشان استفاده شود و این به معنای این نیست که ما همه حرف‌های طرف مقابل را بپذیریم تا گفته شود پس احادیث دیگری هم که آنها میگویند باید پذیرفته شود؛ بلکه همان‌طور که در منطق مطرح است، ما برای اثبات ادعای خودمان از مقبولات خود آنها استفاده میکنیم و در مورد این حدیث هم میگوییم این از مقبولات خود شماست و بزرگان شما در کتب معتبرتان نقل کرده‌اند. (۱۰) (۱۱)
به همین علت در کتبی مانند منهاج الکرامه علامه حلی، به اسن حدیث استدلال شده و اسن را به‌عنوان دلیلی بر عدم صلاحیت، غیر از حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ بر امر خلافت و جانشینی پیامبر آورده است. (۱۲)

پی نوشت ها:
۱. حلّی، حسن‌بن یوسف، منهاج الکرامه فی معرفه الامامه، شرح سید علی حسینی میلانی، ج ۳، ص ۴۲، چاپ اول قم ۱۴۲۸ق، انتشارات وفا.
۲. بخاری، صحیح بخاری، ج ۶، باب مرض النّبی ـ صلی الله‌علیه‌وآله ـ و وفاته، ص ۱۲، چاپ دارالجیل بیروت.
۳. صحیح مسلم، ج ۳، کتاب الوصیه، باب ۵، ص ۱۲۵۹ق، چاپ داراحیاء التراث العربی.
۴. حسینی میلانی، سید علی، شرح منهاج الکرامه، ج ۳، ص ۵۲، به نقل از منهاج السنه، ابن تیمیه، ج ۶، ص ۲۴.
۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۳۰، ص ۵۳۱، چاپ مؤسسه دارالوفاء بیروت.
۶. همان، ص ۵۳۳.
۷. همان.
۸. شیخ مفید، الارشاد، ج ۱، ص ۱۸۴، چاپ کنگره شیخ مفید قم ۱۴۱۳ق.
۹. الالبانی، مشکاه المصابیح، فضائل سید المرسلین، ج ۳، ص ۲۹۸، تحت الرقم ۵۹۶۶.
۱۰. منطق صوری، خوانساری، ص ۳۸۵، چاپ نشر آگاه.
۱۱. مظفر، محمدرضا، المنطق، ص ۳۳۷، قم، مکتبه بصیرتی، چاپ سوم، ۱۴۰۸ق.
۱۲. حلی، حسن‌بن یوسف، منهاج الکرامه فی معرفه الامامه، شرح سید علی حسینی میلانی، ج ۳، ص ۴۲، چاپ اول، قم ۱۴۲۸ق، انتشارات وفا.
منبع: نرم افزار پیامبرمهربانی – مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

ارسال یک پاسخ

توجه داشته باشید: آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نظر شما پس از تایید مدیر منتشر خواهد شد.