مراد از کلمه «لاعدوی» در روایت «لاعدوی و لا طیره و…» چیست؟
مراد از کلمه «لاعدوی» در روایت «لاعدوی و لا طیره و…» چیست و حال آن که شاهد امراض واگیر هستیم؟
پاسخ:
در ابتدا به متن و ترجمه روایت اشاره می شود:
اخبرنا نضر بن قرواش الجمال قال: سألت اباعبدالله ـ علیه السّلام ـ عن الجِمال یکون بها الجرب اعزلها من ابلی مخافه ان یُعدیها جربها. و الدابه ربما صفرتُ لها حتی تشرب الماء فقال ابوعبدالله ـ علیه السّلام ـ :
ان اعرابی اتی رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ فقال: یا رسول الله انی اصیب الشاه و البقره و الناقه بالثمن الیسیر و بها جرب فاَکره شرائها مخافه ان یعدی ذلک الجرب ابلی و غنمی؟
فقال له رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ : یا اعرابی فمن اعدی الاول، ثم قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ : لا عدوی و لا طیره و لاهامه و لا شوم و لاصفر و لا رضاع بعد فصال و لا تعرّب بعد هجره و لاصمت یوما الی اللیل و لاطلاق قبل نکاح و لاعتق قبل ملکٍ و لایُتمَ بعد أدراک.
نضر به قرواش شتردار میگوید: از امام صادق ـ علیه السّلام ـ درباره شتری که جرب(۱) دارد، پرسیدم که آیا او را از شترانم جداکنم، از ترس سرایت جرب آن و نیز از سوت زدن برای حیوان برای اینکه آب بیاشامد، سؤال کردم.
فرمود: یک بادیهنشین نزد رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمد و عرض کرد: یا رسول الله! من به گوسفند و گاو و شتر ارزان قیمت برمیخورم که به «جرب» مبتلا است، خوشم نمیآید که آن را بخرم، مبادا جربش به شتر و گوسفندم سرایت کند.
پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به او فرمود: پس، چه کسی اوّلی را مبتلا کرد؟
سپس فرمود: نه سرایت، نه فال بد، نه فال پرنده شب، نه سوت زدن، نه شیرخوارگی بعد از فصال و از شیر گرفتن، نه تعرّب بعد از هجرت و ایمان، نه روزه سکوت از روز تا شب، نه طلاق قبل از ازدواج، نه آزادی پیش از بردگی و نه یتیمی بعد از بلوغ [در اسلام تشریع نشده است].
همانطور که اشاره شد، عدوی مثل تقوی اسم مصدر «اعداء» است و به معنی «واگرفتن» و «سرایت بیماری از دیگری به فرد» است.(۲)
آنچه که از روایت مورد ذکر(۳) در نفی عدوی فهمیده میشود این است که نفی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از «عدوی» و امثال آن نهی است، آن هم نهی مولوی و تشریعی (یعنی، از واگیر دوری کنید، از تطیّر و فال بد دوری کنید، از فال زدن به پرنده شب یا جغد خودداری کنید)، نه نهی ارشادی و تکوینی (تا معنا چنین باشد: واگیر واقعیت ندارد، تطیّر واقعیت ندارد و …).
روایت دیگری در همین موضوع فهم فوق را تأیید میکند. «لا یوردّن ذوعاهه علی مُصحّ. مریض را بر سالم وارد نکنند.»(۴)
شاهدی که در خود این روایت است گذشته از مناسبت حکم و موضوع سیاق روایت است: «نه واگیر، نه فال بد، نه فال به پرنده شب، نه بدشگونی، نه شیرخوارگی بعد از غذاخوارگی و از شیر گرفتن، نه تعرّب و جاهلیت بعد از هجرت و ایمان، نه روز سکوت تا شام و نه طلاق قبل از ازدواج و نه آزادی قبل از بردگی و نه یتیمی بعد از بلوغ».(۵)
به طور نمونه، واضح است که تطیّر در نگاه عرف با وجود هم زمانی فال و اتفاق تأثیر روانی دارد و چون تأثیر دارد از آن نهی شده است.(۶) بقیه موارد هم چنین است. بنابراین مسئله سرایت، در مورد بیماری امکان دارد پس نهی از آن صحیح است.
بلی، ممکن است نحوه سؤال اعرابی در همین روایت و جواب رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ و نقل این گفتگو توسط حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ باعث شود که گمان ببریم مفهوم روایت غیر از این است:
اعرابی میپرسد: به گاو و گوسفند ارزان برخورد کردم که مبتلا به جرب (کچلی) بود. از خریدش خوشم نیامد، مبادا شتر و گوسفندانم مبتلا شود. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در جواب فرمود: ای اعرابی! پس چه کسی مرض را به جان اولین گوسفند انداخته است؟
امّا توجیهی که محدّثان شیعه و سنی در این باره دارند جواب این توهم را میدهد:
میگویند: «اعراب جاهلی گمان میکردند بیماری خود به خود گسترش مییابد، در حالی که سرایت بدون مشیّت خدایتعالی امکان ندارد.» پس از این روایت و از مبانی عقیدتی ما سرایت نکردن بدون اذن و مشیّت خدایتعالی فهمیده میشود نه مطلق عدم سرایت به تعبیر دیگر، این روایت نمیگوید که خدا مرض مسری در بین امراض قرار نداده است، بلکه میفرماید: مریضی مسری بدون اذن خدا تأثیر نمیگذارد.(۷)
با چشم پوشی از مطالب فوق ممکن است در اینجا به آنچه درباره حدیث «رفع» گفتهاند قائل شد. علما درباره این که متعلق «رفع» و چیزی که خدای متعال زحمت و تکلّفش را از دوش امت برداشته و کار را برآنان آسان کرده چیست،(۸) گفتهاند: خدای متعال لطف فرموده، منت گذاشته و باری را برداشته است و این بار آثار وضعی تکلیفی اعمال است، حکم و اثر شرعی را از مورد خطا و نسیان و جهل و… برداشته است.(۹) یعنی، احکامی که بر انسان متعهد و آگاه و هوشیار لازم است بر آنها بار نمیشود.
در اینجا هم میتوان گفت که آثار وضعی ـ تکلیفی امراض مسری بر بیمار واگیردار گردنگیر نمیشود. اگر چنین مریضی ، بدون تعمّد و تقصیر، مریضیاش به دیگری منتقل شد مسئولیت شرعی بر عهده او نیست.
البته واضح است که این ادّعا در صورتی تمام است که دلیل، قابل قبول و روایت، صحیح و حجت، تمام باشد.
با تفصیلی که گذشت سند این روایت ضعیف است به ویژه که، این روایت در کتب عامه وارد شده است و با روایتهای دیگر باب (موضوع امراض مسری)، بنابر فهمی که در سؤال آمده است، معارضه دارد. بنابراین بر فرض صحت صدور و نقل صحیح از امام صادق ـ علیه السّلام ـ بر تقیه قابل حمل است.
دو نفر از علمای شیعه تصریح در کذب بودن این روایت دارند(۱۰) (در این روایت، یکی از روات، ابوهریره است(۱۱)، با روایات فرار از امراض مسری تعارض دارد،(۱۲) با سیره مسلمانان در فرار از بیماریهای واگیر منافات دارد).(۱۳)
خلاصه:
۱. لاعدوی نهی است نه تفی. بنابراین به بهداشت توصیه میکند.
۲. لاعدوی به معنی نفی، با روایات متعددی و با متن حدیث منافات دارد.
۳. این روایت مورد فتوای فقهاء نیست و سند آن ضعیف است.
۴. سرایت و واگیر بخشی از علت امراض است، نه اولین مریض منشأ مریضیاش واگیر است و نه همه سالمهایی که در معرض واگیریاند، پس باید توجه داشت که صحت و مرض از مقدّرات الهی است و برای پیش گیری و هم مداوای امراض واگیردار توبه و استغفار کرده و به خدای سبحان پناه برد.
پاورقی:
۱. بیماری پوستی جرب پیدا شدن دملهای ریز و همراه با خارش شدید است. المنجد، ماده جرب.
۲. طریحی، مجمع البحرین، ماده عدا. ابن اثیر، نهایه اللغه، ماده عدو.
۳. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، اسلامیه، ج۸، ص۱۹۶. حر عاملی، وسایل الشیعه، اسلامیه، ج۸، ص۳۷۱. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، ج۶۰، ص۳۱۷.
۴. وسایل الشیعه، همان، ج۸، ص۳۷۱.
۵. کافی، همان. وسایل الشیعه، همان، روایت اول.
۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۶، ص۳۱۷، در برخی از روایات روحیه تطیّر را چیزی میداند که پیامبران هم از آن در امان نیستند. کافی، ج۸، ص۱۰۸.
۷. کافی، همان، ج۸، ص۱۹۶، پاورقی به نقل از مرآه العقول.
۸. حدیث رفع: رفع عن امتی تسع خصال الخطأ و النسیان و مالا یعلمون و…. از امت من نه چیز برداشته شده است: خطا، فرموشی، آنچه نمیدانند و…. کافی، ج۲، ص۴۶۲.
۹. کفایه الاصول، آل البیت، ۱۴۱۷ق، ص۳۳۹.
۱۰. سید بن طاوس، الطرایف، ص۲۱۲. بیاضی عاملی، الصراط المستقیم، ج۳، ص۲۵۲ (با استفاده از لوح فشرده معجم فقهی).
۱۱. این مطالب در زیر عنان شمارش اکاذیب ابیهریره آوردهاند.
۱۲. به طور نمونه مراجعه کنید به: کافی، همان، بیروت، بیتا، ج۸، ص۱۰۸، (روایت فرار از وباء).
۱۳. لذا، نوع محدثان دست به توجیه زدهاند.
منبع: نرم افزار پاسخ – مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات