حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ لیله القدر است؟
برخی ها سند روایاتی را که دلالت دارد بر این که حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ لیله القدر است، معتبر نمی داند و می گویند سند این روایات ضعیف است و علامه حسن زاده آملی که با استناد این روایات در مورد شخصیت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ مطالبی نوشته است اشتباه کرده است زیرا علاوه بر این که سند این روایات ضعیف است با سیاق آیات هماهنگی ندارد؟
پاسخ:
پاسخ این شبهه در دو قسمت که مکمل هم دیگر هست بیان می شود شاید مفید واقع شود.
الف: دو روایت درمنابع روایی و تفسیری آمده است که در آن لیله القدر به صدیقه طاهره ـ سلام الله علیها ـ تأویل شده و حضرت زهرا لیله القدر خوانده شده است.
۱. یکی از این دو، روایتی است که در تفسیر روایی فرات بن ابراهیم کوفی که از علمای عصر غیبت می باشد بطور مرسل و بدون ذکر سلسله سند آمده است و دیگران از همین منبع نقل کرده اند.
مرحوم فرات کوفی روایت را همان گونه که به او رسیده است، از امام صادق ـ علیه السلام ـ این گونه نقل کرده است: حدثنا محمد بن القاسم بن عبید معنعنا عن ابی عبد الله ـ علیه السلام ـ إنه قال: انا انزلناه فی لیله القدر(۱) الیله فاطمه و القدر الله فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرک لیله القدر و انما سمیت فاطمه لأن الخلق فطموا عن معرفتها، فرات می گوید محمد بن قاسم از امام صادق به صورت مرسل این گونه روایت کرد که حضرت فرموده است: مراد از لیله فاطمه و مراد از قدر خداوند است پس هر کس فاطمه را به درستی بشناسد شب قدر را درک کرده است و فاطمه به آن جهت فاطمه نامیده شده است که خلق از کنه معرفتش بریده شده و عاجزاند. سپس در مورد این که شب قدر بهتر از هزار ماه است می فرماید: «فاطمه بهتر از هزار مؤمن است، زیرا او ام المؤمنین است».(۲)
این روایت از نظر سندی همانطوری که اشاره شد مرسل بوده و از این حیث اعتباری ندارد و لکن باید بدانیم روایاتی که از نظر سلسله سند فاقد اعتبار می باشد این گونه نیست که به طور کلی از اعتبار ساقط باشد و لذا در مهم ترین مسایل، علما و کارشناسان هر علمی به آن استناد می کنند و دلیل مطلب این نکته اساسی است که ملاک اعتبار و حجیت روایت تنها صحت سند و اعتبار رجال و کسانی که در سلسله سند روایت واقع شده نمی باشد که اگر خبر و روایتی از نظر سند ضعیف باشد دیگر به کلی از اعتبار و حجیت بیفتد، بلکه تنها یکی از جهات اعتبار روایت این است که راویان آن ثقه یا عادل باشند تا روایت مشمول ادله ای بشود که بر حجیت روایت دلالت می نماید.
و یکی دیگر از طرق اعتبار روایت این است که اطمینان و وثوق به صدور آن از معصوم پیدا بشود هر چند از نظر سلسله سند ضعیف و قابل اعتماد نباشد زیرا: بدون شک همه روایات معتبره این گونه نیست که از جهت رجال سند تام الشرایط باشد بلکه همان طوری که اشاره شد، روایات فراوانی داریم که قطعی الصدور و حجت و مورد اعتماد است در عین حالی که یا اصلا سند ندارد و یا سندش ضعیف است ولی نحوه بیان کلام، قوت متن و محتوای آن دلیل است که چنین کلامی به جز از معصوم امکان صدور ندارد.
نمونه این گونه روایات که از محتوا و طرز بیان آن اهل فن می فهمند که از معصوم صادر شده این روایت است که مطابق آن امام علی ـ علیه السلام ـ که امیر بیان است می فرماید «العقول ائمه الافکار و الافکار ائمه القلوب و القلوب ائمه الحواس و الحواس ائمه الاعضا. عقل ها پیشوایان فکرها واندیشه و اندیشه ها پیشوایان دل ها و دل ها پیشوایان حواس وحواس پیشوایان اعضا می باشد».(۳)
راوی این روایت مورد اعتبار نیست و در رجال تضعیف شده ولی محتوای آن به گونه ای است که شهادت می دهد که نمی تواند کلام غیر معصوم باشد این گونه روایات سند نمی خواهد و قطعی الصدور از معصوم می باشد. و از همین قبیل است بسیاری از روایات دیگر.(۴)
با توجه به مطلبی که بیان شد می توان گفت یکی از روایاتی که قطعا از معصوم صادر شده هر چند از نظر سند معتبر نمی باشد روایتی است که در تفسیر فرات کوفی آمده و در سوال بدان اشاره شده است که با تدبر و تأمل در مضامین این حدیث جای هیچ شکی نمی ماند که این مطالب و مضامین حتما از معصوم و از مصدر وحی و منبع تشریع صورت پذیرفته و القا شده و مضمون آن شاهد براین معنی است که توضیح این مطلب در بخش دوم سوال خواهد آمد.
۲. روایت دوم روایتی است که در اصول کافی مرحوم کلینی آن را با ذکر سلسله سند از علی بن ابراهیم ـ از اصحاب امام هادی ـ علیه السلام ـ(۵) از محمدبن علی اشعری قمی ثقه(۶) از ابوعلی حسن بن راشد ـ از اصحاب جواد و امام هادی ـ علیه السلام ـ(۷) از یعقوب بن جعفربن ابراهیم جعفری(۸) نقل کرده است راویان که در سلسله سند این روایت واقع شده است در کتب رجالی مورد اعتماد و برخی از آنها علاوه بر این که ثقه هستند از علمای بزرگ شیعه و از اصحاب ائمه ـ علیهم السلام ـ می باشند نظیر علی بن ابراهیم و ابوعلی حسن بن راشد مولی آل مهلب.
یعقوب بن جعفر می گوید: ما در مزرعه عریض (بیرون شهر مدینه) کنار امام موسی بن جعفر بودیم که مرد نصرانی از شام خدمت آن حضرت شرفیاب شد و از حضرت سؤالاتی نمود بعد از رد و بدل شدن سئوال و جواب هایی میان امام و آن مرد نصرانی. در یکی از سؤالات خود مرد نصرانی از تفسیر بطن و تأویل آیات اول سوره دخان که می فرماید: «حم و الکتاب المبین انا انزلناه فی لیله مبارکه انا کنا منذرین فیها یفرق من کل امرحکیم» از امام سؤال کرد و حضرت فرمود: منظور از «حم» محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است که در کتاب هود ثبت شده است و مراد از «کتاب مبین» امیرالمومنین است و مقصود از «لیله» فاطمه است و اما قول خداوند که: «در آن ممتاز شود هر امر محکمی» معنایش آن است که برآید از فاطمه خیر بسیاری: مرد حکیم و مرد حکیم و مرد حکیم. سپس آن مردان حکیم را توصیف می فرماید که همان پیشوایان معصوم از نسل فاطمه ـ سلام الله علیها ـ می باشند.(۹)
بنابراین با توجه به روایت دوم می توان گفت روایت اول هم از نظر سندی ضعیف بوده با این روایت معتبر، مستند می شود.
ب: همان طوری که در حدیث دوم اشاره شده تأویل «لیله القدر» به فاطمه تفسیر بطنی از بطون قرآن است نه تفسیر ظاهری و لذا جمود بر ظاهر قرآن صحیح نیست و وجه این که ائمه ـ علیهم السلام ـ «لیله القدر» را به فاطمه تأویل نموده اند شاید این باشد که فاطمه ـ سلام الله علیها ـ همان طوری که حتی قبرش مخفی است شخصیت او نیز همانند شب قدر از حیث منزلت و عظمت مجهول است و از این جهت مردم از کنه معرفت ایشان عاجز می باشند چنان که در ادامه حدیث اول آمده است که فاطمه، فاطمه نامیده شده است برای این که مردم از رسیدن به کنه معرفتش بریده شده.
و حقا که چنین باید باشد زیرا مردم عادی و غیر معصوم نهایت ادراک و شناختی که می توانند از معصوم داشته باشند شناخت مفهومی است که اصطلاحا علم حصولی نامیده می شود نظیر شناخت که عوام مردم از ملکه اجتهاد دارند. نه شناخت حضوری و وجدانی که اصل و اساس در شناخت همین نوع از معرفت می باشد.
و بدون شک فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ به دلیل آیات قرآن کریم از قبیل آیه تطهیر، مباهله، مودت، و روایات متواتر، معصوم و عدل قرآن، خود قرآن ناطقی است که جز مطهّران و پاکان، از لحاظ باطن نمی تواند آن را مسّ کند و به شاخسار معرفتش دست یابند و او لیله القدری است که از یک سو یازده قرآن ناطق (یازده امام معصوم از فرزندان حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ) در آن نازل شده و از سوی دیگر صاحب قلبی است که خزینه آیات قرآن صامت و حامل کلام الله مجید با حقایق، بطون، لطایف و ظواهر آن می باشد. چنان که خود آن حضرت در دعای تعقیب نماز ظهر می فرماید: الحمدلله الذی بنعمته بلغت ما بلغت من العلم به و العمل له و الرغبه الیه و الطاعه لامره و الحمد لله الذی لم یجعلنی جاحده لشئ من کتابه و لا متحیرا فی شئ من امره، حمد و سپاس خدای را که به سبب نعمت و تفضل او به معرفت، علم و عمل به آن رسیدم به مرتبه ای که باید می رسیدم سپاس خدای را که مرا منکر چیزی از کتاب و معارف خود و متحیر و سرگردان در چیزی از فرمان خود قرار نداد.(۱۰)
و می توان گفت که تأویل «لیله مبارکه» به حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ بدین مناسبت است که خدای متعال از سویی شب را مایه آرامش دانسته «وجَعَلَ الَّیلَ سَکنـًا» (انعام، ۹۶) و از سوی دیگر شب قدر را شبی مبارک و مایه سلامت قرار داده و سرنوشت ها را به آن پیوند داده خداوند فاطمه را که ام ابیها و ام المومنین می باشد مایه آرامش امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ و محور عواطف اهل بیت ـ علیهم السلام ـ قرار داده است، و نسل مبارک او موجب تداوم نسل رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و مایه استمرار امر ولایت و پیشوایی دین و پاسداری از خطّه ناب توحید گردیده است.
بنابراین چرا حضرت صدّیقه زهرا ـ سلام الله علیها ـ لیله القدر نباشد و حال آنکه یازده کلام الله و قرآن ناطق در این شب نازل شده است.
یعنی در شب نزول قرآن کریم است که خداوند متعال مقرر فرمود که امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ و یازده فرزند معصومش جانشینان الهی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ باشند و با توجه به اینکه یازده امام از فرزندان حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ و امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ می باشد، پس شب قدر شبی است که امامت فرزندان حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ مقدر گردید.
در نتیجه باید گفت بطن آیاتی که به معصومین و از جمله فاطمه ـ سلام الله علیها ـ تأویل شده است با ظاهر آن تطابق دارد، زیرا نزول قرآن در شب قدر، برای هدایت خلق، آگاهی آنان به شریعت و دین و پیدا کردن آرامش قلبی و رفع اضطراب ها است و این مهم بدون وجود امام و پیشوای آگاه در هر زمان، امکان ندارد و همان گونه که ظرف نزول قرآن کریم شب قدر است، ظرف وجودی یازده امام معصوم ـ علیهم السلام ـ و آرامش خاطر امام علی ـ علیه السلام ـ فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ است.
پاورقی:
۱. قدر : ۱.
۲. فرات کوفی، ابوالقاسم، تفسیر فرات کوفی، تهران، سازمان چاپ و نشر وزارت ارشاد، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۵۸۱.
۳. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، اسلامیه، بی تا، ج۱، ص۹۶.
۴. درس اصول آیت الله وحید خراسانی، مورخه ۱۰:۱۲:۱۳۸۷ش.
۵. علامه جابلقی، سیدعلی اصغر، طرائف المقال، قم، مکتبه آیه الله مرعشی نجفی، ج۱، ص۲۰۸. خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال، ج۱۱، ص۱۸۹.
۶. نجاشی، رجال نجاشی، قم، جامعه مدرسین، چاپ پنجم، ۱۴۱۶ق، ص۳۴۹.
۷. طوسی، محمد، رجال طوسی، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۵ق، ص۳۷۵.
۸. جواهری، محمد، المفید من معجم رجال الحدیث، قم، مکتبه المحلاتی، چاپ دوم، ۱۴۲۴ق، ص۶۷۳.
۹. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، (کتاب حجت)، قم، اسوه، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش، ج۳، ص۳۸۶.
۱۰. سید بن طاووس، فلاح السائل، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، بی تا، ص۱۷۳.
منبع: نرم افزار پاسخ – مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات