چرا اهل سنت به حق اقرار نمی کنند؟
منظور از(( حجج البالغه ))در زیارت امین الله چیست ؟و چرا اهل سنت به حق اقرار نمی کنند؟ آیا درک حجج البالغه ظرفیت خاصی می خواهد ویا لجاجت مانع است؟
پاسخ:
سوال مورد نظر در دو قسمت قابل جواب است
اما بخش اول سوال که مراد از حجج البلاغه چیست؟ حجت در اصل از حجّ به معنای قصد است و به همین جهت به راه که مقصود انسان است محجه می گویند و به دلیل و برهان نیز حجت اطلاق می شود زیرا گوینده و آورنده برهان قصد دارند به وسیله آن مطلب خود را برای دیگران ثابت کنند.(۱)
اما اصطلاحاً واژه حجت بر امام و هادی که از طرف خدا منصوب است اطلاق می شود. چون وجود امام حجت بر خلق خدا و رساننده به کمال مطلوب است و به همین لحاظ اموری که خدا بوسیله آن عذر بندگانش را کوتاه می کند حجت خدا به شمار می رود اعم از این که این کار از راه باطن و از طریق فطرت، عقل و قوه تشخیص دهنده حق از باطل صورت بگیرد و یا از طریق ارسال رسل و انزال کتب و اظهار معجزات به دست آن ها تحقق پیدا کند.
در حدیثی از امام کاظم ـ علیه السلام ـ می خوانیم که:(( خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار که پیامبران و ائمه هستند و حجت پنهانی که عقول و افکار مردم است)).(۲) یعنی همان طوری که پیامبران حجت خدا بر خلق خدا هستند عقل آدمی نیز حجت است البته با تحقق یک حادثه نیز ممکن است بر انسان اتمام حجت بشود ولی باز هم بر می گردد به عقل انسان و در این حدیث امام ـ علیه السلام ـ خواسته مصداق روشن حجت خداوند را بیان کند و گرنه هر یک از انبیا و ائمه، عقل، فطرت، معجزات انبیا و اولیا که بدست آن ها تحقق پیدا می کند و نیز گفتار و رفتار آن ها حجت خدا بر خلق خدا هستند و خدا بوسیله آنها بر خلق احتجاج می نماید و راه هر گونه عذر و بهانه جوئی را مسدود می کند بنابر این هر یک از ائمه ـ علیهم السلام ـ یکی بعد از دیگری حجت خدای خویش اند، امّا حجج بالغه در زیارت امین الله که در سوال آمده است این است: «… و خدا دشمنان ترا الزام و مجاب به حجت کرد به علاوه آن چه از حجج بالغه که در وجود تو بود» این فراز نیازی به توضیح دارد و توضیح آن این است که وجود مولای متقیان و ویژگی هایی که در آن حضرت وجود دارد هر یک برای الزام دشمنان علی ـ علیه السلام ـ در پیشگاه خداوند کافی است که به برخی از این حجج بالغه که در علی ـ علیه السلام ـ جمع بوده است اشاره می کنیم: ۱ـ علم فوق بشری امام علی ـ علیه السلام ـ به چند حدیث اکتفا می کنیم.
الف: علی ـ علیه السلام ـ به فرموده امام صادق ـ علیه السلام ـ «باب الله» و حجت بالغه خداست که فقط از این درب باید وارد شد و از این طریق به سوی خدا و رسیدن به کمال و سعادت باید قدم برداشت و هر کس تخلف کند هلاک خواهد شد.(۳) آری علی ـ علیه السلام ـ بدان جهت حجت بالغه خداست که پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ شهر علم و حکمت و علی ـ علیه السلام ـ درِ آن است و می دانیم که علوم پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و ائمه ـ علیهم السلام ـ علمی نیست که با جهد و اجتهاد بدست آید بلکه فوق علوم بشری است و علم آن ها گذشته و آینده را فرا گرفته و اختصاص به محدوده خاصی ندارد.
ب: خداوند در حدیث قدسی خطاب به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می فرماید: «وصیت های خویش را انجام بده و میراث علوم انبیا و سلاح و تابوت و جمیع آیات انبیا را که نزد توست به وصی خود و خلیفه بعد از خود علی بن ابیطالب که حجت بالغ من بر خلق من است تسلیم کن.»(۴) علی ـ علیه السلام ـ محتاج علم دیگران نیست در حالی که دیگران محتاج او می باشند در حدی که جمله «اگر علی نبود، عمر هلاک شده بود» سر زبان عام و خاص قرار گرفته است.
ج: و نیز خاتم الرسل خود فرمود: «مردم! هیچ علمی نیست الا این که خدا به من تعلیم کرد و من به علی مرتضی.»(۵)
۲ـ آیات و روایات فراوانی بر امامت علی ـ علیه السلام ـ دلالت دارد و این در حالی است که در قرآن کریم حتی یک آیه که اشاره به خلافت یا امامت آن هایی که خودشان را مقابل حضرت قرار داده و منصب خلافت را تصاحب کرده بودند داشته باشد وجود ندارد و نه خود آن ها و نه پیروان شان چنین ادعایی را دارند و این ویژگی علی ـ علیه السلام ـ و ائمه معصومین بعد از آن حضرت است که خدا عصمت آن ها را با آیه تطهیر،(۶) و ضرورت اطاعت از آن ها را با ایه اولوا الامر(۷) ودر آیات دیگر، به بشریت ابلاغ نمود و اتمام حجت کرد و این خود حجتی است که در ائمه ـ علیهم السلام ـ است.
۳ـ اعتراف طرف مقابل علی ـ علیه السلام ـ به امامت و خلافت آن حضرت و سپس انکار مقام والائی حضرت و غصب خلافت، از دیگر ویژگی های آن امام همام است که دشمن او از چنین ویژگی دستش خالی است اعتراف عمر در روز غدیر در حضور جمعیتی ۷۰ یا ۹۰ یا ۱۲۰ هزار نفری و تبریک گفتن امامت علی ـ علیه السلام ـ را با جمله «بخ بخ لک یا ابا الحسن اصبحت مولای و مولی کل مومن و مومنه» حجتی است که همه راه ها جز پیروی از علی ـ علیه السلام ـ را بر خصم مسدود می نماید.(۸)
۳ـ قوت و قدرت خارق العاده و دیگر معجزات و کراماتی که باذن الله بدست امام علی ـ علیه السلام ـ ظاهر گشت حجتی بالغه دیگری است که در امام علی وجود داشته است و نمونه آن کندن در قلعه خیبر است که هم در احادیث آمده و هم تاریخ آن را بیان نموده است، مولای متقیان خود می فرماید: «سوگند به خداوند، من به تایید قوت ملکوتی و نفسی که به نور رب خود مستضئ است درِ خیبر را بر کنده ام و آن را به چهل ارش به دور افکنده ام نه به قوّت جسمی و حرکت عذائی)).(۹)
آن چه گفته شد نمونه هائی از حجج بالغه ای است که در امام علی ـ علیه السلام ـ وجود داشته و گرنه امام این مظهر تام مشیت و اختیار الهی، صاحب ولایت کلیه است و می تواند باذن الله در تمام کائنات تصرف نماید به گونه ای که موجودات خارجی به منزلت اعضای وی و خود او به مثابت جان آن ها گردد. با توجه به آن چه گفته شد می توان گفت که: امام سجاد ـ علیه السلام ـ در زیارت امین الله کأنّ می فرماید خداوند دشمنان ترا الزام به حجت کرد بوسیله این که آن ها جامعه بشری را از وجود نازنین تو محروم نمودند و ترا به شهادت رساندند و بوسیله این جنایت، خود شان را ملعون درگاه الهی و معذب به عذاب های ابدی جهنم کردند و خدا بدین ترتیب حجت را بر دشمنان علی ـ علیه السلام ـ تمام کرد و تحقق این حادثه خود برهان و حجّتی علیه دشمنان علی ـ علیه السلام ـ گردید زیرا کشتن مومن به مثابه قتل جمیع مردم است تا چه رسد به قتل امامی که آیات، روایات و معجزات او دلالت بر امامت او نموده است و این خود دلیل آن است که دشمنان علی ـ علیه السلام ـ بر باطل است یعنی علاوه بر دلیل هایی که قبل از شهادت علی ـ علیه السلام ـ بر حقانیت او وجود داشته مسأله شهادتش در محراب دلیل و برهان دیگری برای الزام دشمنانش شد. این توضیح و تفسیر با توجه به نسخه ای دیگر از همین فراز زیارت امین الله است که درکامل الزیارات آمده است که امام سجاد ـ علیه السلام ـ می فرماید: «و الزم اعدائک الحجه فی قتلهم ایاک مع مالک من الحجج البالغه».(۱۰)
اما بخش دوم سوال جوابش این است که بدون تردید برخورداری از نعمت ولایت که موهبت الهی است قابلیت می خواهد و خدا آن را برای سعادت و کمال بشر بر همه عرضه کرده است.
و لذا امام ـ علیه السلام ـ در تفسیر آیه ۷۲ سوره سبا که می فرماید: «ما امانت را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم و آنها از حمل آن سرباز زدند و انسان آن را پذیرا گشت» فرموده منظور از امانت ولایت علی ـ علیه السلام ـ است.(۱۱)
نعمت امامت برای همه است ولی کسانی از آن می توانند بهره ببرند که با گناه، عصیان، جهل و تعصب چشم حق بین و فطرت سلیم خویش را خدشه دار و معیوب نکرده باشند .هم چنان که قرآن کتاب هدایت است برای همه انسان ها ،اما کسانی از آن توشه بر می گیرند که با تقوی باشند.
با توجه به آن چه گفته شد ،بصورت یک قاعده کلی نمی توان گفت همه برادران اهل سنت از روی لجاج و عناد خود را از این نعمت محروم نموده اند بلکه در یک تقسیم بندی می توانیم بگوئیم محرومین از نعمت ولایت دو دسته اند:
۱ـ دسته ای که بخاطر قصور فهم و یا به علت عدم توانائی بر ترک محیط یا تغییر محیط فاسد در شرائطی به سر می برند که نمی شود گفت منکر حق و یا در تحقیق و جستجو مقصرهستند . این ها همان مستضعفین و قاصرینی هستند که از رسیدن به برکات وجودی امام ـ علیه السلام ـ، و دستوراتش محروم مانده اند و معامله این ها با خداست که هر گونه حکمتش ایجاب کند با آن ها رفتار خواهد کرد.
۲ـ دسته ای که با علم و آگاهی در مقابل پذیرش ولایت تعصب و لجاجت به خرج داده و یا در شرائطی بوده اند که می توانسته اند تحقیق کنند ولی کوتاهی کرده اند و به همین جهت از نعمت ولایت محروم مانده اند و گمراه شده اند. آری در دنیا کم نیستند افرادی که به حقیقت می رسند و منکر آن می شوند چون قرآن می فرماید: «و آن را از روی ظلم انکار کردند در حالی که در دل به آن یقین داشتند.»(۱۲) این آیه می رساند که ایمان، واقعیتی غیر از علم دارد. زیرا ایمان تسلیم باطنی و ظاهری در برابر حق است. این دسته همان مقصرین و معاندین هستند .
از توجه و دقت در روایات پی می بریم که هر چه بر سر انسان می آید ریشه در تعصب کور کورانه و تقصیر انسان دارد.
پاورقی:
۱. زبیدی، مرتضی، محمد، تاج العروس، بیروت، مکتبه الحیاه، بی تا، ج۱۰، ماده حجّ.
۲. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی تهران، اسوه، سوم، ۱۳۷۵، ج۱، ص ۴۸.
۳. مازندرانی، مولی محمد صالح، شرح اصول کافی، بیروت، دار احیاء التراث عربی، ۱۴۲۱، ج۵، ص ۱۸۳.
۴. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد، مرتضی، اول، ۱۴۰۳، ج۱، ص ۵۶.
۵. همدانی درود آبادی، سید حسین، الشموس الطالعه فی شرح زیارت الجامعه، تهران، مصطفوی، ۱۳۷۸، ص ۸۶.
۶. احزاب : ۳۳.
۷. نساء : ۵۹.
۸. کراجکی، محمد، کنز الفوائد، قم، مکتبه مصطفوی، دوم، ۱۴۱۰ هـ.ق، ص ۲۳۲.
۹. حسن زاد آملی، هزار و یک کلمه، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، دوم، ۱۳۷۵، ج۱، ص ۱۶۶و امالی صدوق مجلس ۷۷.
۱۰. ابن قولویه، جعفر، کامل الزیارات، بی جا، موسسه نشر الفقاهه، اول، ۱۴۱۷، ص ۹۳.
۱۱. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، اسوه، ۱۳۷۵، سوم، ج۳، ص ۱۶۶.
۱۲. نمل : ۱۴.
منبع: نرم افزار پاسخ – مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات