چرا در احادیث ۳۰۵ و ۳۲۳ روضه کافی، صحبت از وزغ است؟

0 49

چرا در احادیث ۳۰۵ و ۳۲۳ روضه کافی، صحبت از وزغ است و آیا متن صحیح است؟

پاسخ:

در ابتدا لازم است متن هر دو حدیث را با سند آن ها ملاحظه کنیم بعد از آن نتیجه گیری نماییم، حدیث ۳۰۵ را مرحوم کلینی چنین آورده: عنه (علی بن محمد) عن صالح عن الوشاء عن کرام عن عبد الله بن طلحه قال سألت أبا عبد الله ـ علیه السلام ـ عن الوزغ فقال: «رجس و هو مسخ کله فإذا قتلته فاغتسل فقال: إن أبی کان قاعدا فی الحجر و معه رجل یحدّثه فإذا هو بوزغ یولول بلسانه فقال أبی للرجل: أتدری ما یقول هذا الوزغ؟ قال: لا علم لی بما یقول، قال: فإنّه یقول: و الله لئن ذکرتم عثمان بشتیمه لأشتمن علیّا حتّی یقوم من هاهنا، قال: أبی: لیس یموت من بنی امیه میّت إلا مسخ وزغا، قال: و قال: إن عبد الملک بن مروان لما نزل به الموت مسخ وزغا فذهب من بین یدی من کان عنده و کان عنده ولده، فلمّا أن فقدوه عظم ذلک علیهم فلم یدروا کیف یصنعون، ثم اجتمع أمرهم علی أن یأخذوا جذعا فیصنعوه کهیئه الرّجل، قال: ففعلوا ذلک و ألبسوا الجذع درع حدید ثمّ لفّوه فی الأکفان فلم یطّلع علیه أحد من النّاس إلا أنا و ولده ..(۱)علی بن محمد از صالح از وشاء از کرام از عبد الله بن طلحه روایت کرده که گفت: از امام صادق ـ علیه السلام ـ درباره «وزغ» پرسیدم؟ فرمود: پلید است و همه انواعش از حیوانات مسخ شده هستند، و هر گاه آن را بکشی باید غسل کنی.
آن گاه فرمود: روزی پدرم در حجر اسماعیل نشسته بود و درکنار او مردی بود که با او سخن می گفت، ناگاه وزغی را دید که با زبانش ولوله می کند، پدرم به آن مرد فرمود: آیا می دانی این وزغ چه می گوید؟ آن مرد گفت: نه، من سخن او را نمی فهمم. امام ـ علیه السلام ـ فرمود:
می گوید: به خدا سوگند اگر عثمان را به دشنام یاد کنید من نیز تا این مرد این جا است علی را دشنام دهم، هم چنین پدرم فرمود: کسی از بنی امیه نمی میرد مگر آن که به صورت وزغی مسخ شود، و فرمود: هنگامی که مرگ عبد الملک فرا رسید به صورت وزغی مسخ شد و آنان که پیش او بودند از نزد او گریختند، و آنها فرزندانش بودند، و چون او را از دست دادند بر آن ها گران آمد و ندانستند چه کنند. و سرانجام بر آن شدند تنه درخت خرمایی را بیاورند و آن را به شکل مردی درآورند آنها همین کار را کردند و به آن مجسمه چوبی زره ای آهنی پوشانیدند و در کفنش پیچیدند، و هیچ کس از آن آگاهی نیافت مگر من و فرزندانش)).
قبل از متن لازم است سند آن را بررسی کنیم، سند این حدیث مشکل دارد چون که اولا: صالح بن أبی حماد در آن هست که نجاشی فرمود: وضعیتش مشتبه است(۲) و ابن غضائری تضعیفش کرده.(۳)
ثانیاً: عبد الکریم بن عمرو خثعمی ملقّب به کرّام است که شیخ طوسی درباره او فرمود: واقفی و خبیث است(۴)، گرچه نجاشی توثیقش کرده.(۵)
ثالثاً: عبد الله بن طلحه نهدی در سندش هست که مجهول است کسی توثیق و تضعیفش نکرده.
با توجه به مطالب یاد شده به جرئت می توان گفت که: این حدیث ضعیف است و اعتبار ندارد، وقتی که حدیثی از نظر سند مشکل داشته باشد بحث کردن درباره متن آن جایی ندارد.
اما حدیث ۳۲۳ را مرحوم کلینی این گونه روایت کرده: «أبان عن عبد الرّحمن بن أبی عبد الله قال سمعت أبا عبد الله (ع) یقول خرج رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ من حجرته و مروان و أبوه یستمعان إلی حدیثه فقال له الوزغ ابن الوزغ قال أبو عبد الله ـ علیه السلام ـ فمن یومئذ یرون أن الوزغ یسمع الحدیث ..(۶)
شیخ کلینی به سندش از ابان از عبد الرحمان بن ابی عبد الله نقل نموده که از امام هشتم ـ علیه السلام ـ شنیدم که می فرمود: رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از حجره خود بیرون آمد که مروان و پدرش به سخنان او (که در اتاق با همسرانش می فرمود:) گوش می دادند، آن حضرت به او فرمود: ای وزغ زاده وزغ، امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: از آن روز عقیده بر آن شد که وزغ به سخن مردم گوش می دهد)).
اما سند این حدیث، با توجه به چند حدیث قبل معلوم می شود که مرحوم کلینی حسین بن محمد اشعری از معلی بن محمد از حسن بن علی وشّاء از ابان از عبد الرحمان بن ابی عبد الله از امام نقل نموده است.
در بین این راویان فردی به نام معلی بن محمد است نجاشی در رابطه با ایشان فرمودند: مضطرب الحدیث و مضطرب المذهب بود(۷) و ابن غضائری راجع به ایشان فرمودند: بعضی از حدیث هایش مورد قبول و بعضی ها مردود هستند و از افراد ضعیف نقل می کرد(۸)، و علامه حلی فرمود: مضطرب الحدیث و مضطرب المذهب بود.(۹)
با توجه به سخنان این بزرگواران چنین نتیجه گرفته می شود که این حدیث ارزش و اعتباری ندارد چون روایتی که سندش مشکل داشته باشد از درجه اعتبار ساقط است.

پاورقی:

۱. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، حدیث ۳۰۵، ناشر، دار الکتب الا سلامیه تهران، چاپ چهارم، سال ۱۳۶۲ شمسی. ج۸، ص۲۳۲ و ۲۳۳.
۲. نجاشی، احمد بن علی، رجال نجال نجاشی، ص۱۹۵، شماره ۵۲۶، نشر جامعه مدرسین، قم، چاپ پنجم، سال ۱۴۱۶ ، هجری.
۳. غضائری، احمد بن حسین، رجال ابن غضائری، ص۷۰ شماره، ۷۳، ناشر، دار الحدیث قم، چاپ اول سال. ۱۴۲۲، هجری.
۴. طوسی، محمد بن حسن، رجال، طوسی، ص۳۳۹، شماره، ۵۰۵۱، ناشر، جامعه مدرسین، قم، چاپ اول، سال ۱۴۱۵ هجری.
۵. نجاشی، احمد بن علی، رجال نجال نجاشی، ص۲۴۵ شماره ۶۴۵، نشر، جامعه مدرسین، قم، چاپ پنجم، سال ۱۴۱۶، هجری.
۶. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ناشر، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، سال ۱۳۶۲، شمسی. ج۸ ، ص۲۳۸، ح۳۲۳.
۷. نجاشی، احمد بن علی، رجال نجال نجاشی، شماره ۱۱۱۷، نشر جامعه مدرسین قم، چاپ پنجم، سال ۱۴۱۶، هجری. ص۴۱۸.
۸. غضائری، احمد بن حسین، رجال، ابن غضائری، شماره، ۱۴۱، ناشر، دار الحدیث، قم، چاپ اول ، سال ۱۴۲۲، هجری. ص۹۶.
۹. علامه حلی، خلاصه الاقوال، ص۴۰۹ شماره، ۲، ناشر. موسسه نشر فقاهت، چاپ اول، سال ۱۴۱۷ هجری.
منبع: نرم افزار پاسخ – مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

ارسال یک پاسخ

توجه داشته باشید: آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نظر شما پس از تایید مدیر منتشر خواهد شد.