آیه ای که دلالت بر بعثت پیامبر(ص) دارد، همراه با تفسیر معرفی کنید؟
آیه ای که دلالت بر بعثت پیامبر(ص) دارد، همراه با بهترین تفسیر به من معرفی می کنید؟
پاسخ:
توجه شما را به بیان و تفسیر آیه ای که موضوع بعثت همراه با هدف بعثت را مطرح نموده است جلب می نماییم :
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (جمعه- ۲)او کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند، و آنها را پاکیزه کند، و کتاب و حکمت بیاموزد، هر چند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند. مساله بعثت پیامبر اسلام ص و هدف از این رسالت بزرگ که در ارتباط با عزیز و حکیم و قدوس بودن خداوند است پرداخته چنین میگوید: او کسى است که در میان درس نخوانده ها رسولى از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند (هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ). و در پرتو این تلاوت آنها را از هر گونه شرک و کفر و انحراف و فساد پاک و پاکیزه کند، و کتاب و حکمت بیاموزد (وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ).
هر چند پیش از آن در ضلال مبین و گمراهى آشکارى بودند (وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ). جالب اینکه بعثت پیامبر اسلام ص را با آن ویژگیهایى که جز از طریق اعجاز نمیتوان تفسیر کرد نشانه عظمت خدا و دلیل بر وجود او گرفته، میگوید خداوند همان کسى است که چنین پیامبرى را مبعوث کرد، و چنین شاهکارى را در آفرینش به وجود آورد! امیین جمع امى به معنى درس نخوانده است (منسوب به ام (مادر) یعنى مکتبى جز مکتب دامان مادرش را ندیده است) و بعضى آن را به معنى اهل مکه دانسته اند، زیرا مکه را أُمَّ الْقُرى (مادر آبادیها) می نامیدند ولى این احتمال بعید به نظر میرسد، چرا که نه پیامبر اسلام ص تنها مبعوث به اهل مکه بود، و نه سوره جمعه در مکه نازل شده است. بعضى از مفسران نیز آن را به معنى امت عرب در مقابل یهود و دیگران تفسیر کرده اند، و آیه ۷۵ سوره آل عمران را شاهد بر این معنى میدانند که میگوید: قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ: یهود گفتند ما در برابر امیین (غیر یهود) مسئول نیستیم. اگر این تفسیر را هم بپذیریم به خاطر آن است که یهود خود را اهل کتاب و با سواد می دانستند و امت عرب را بی سواد و درس نخوانده.
بنابراین تفسیر اول از همه مناسبتر است .
قابل توجه اینکه میگوید: پیامبر اسلام از میان همین گروه و همین قشر درس نخوانده برخاسته تا عظمت رسالت او را روشن سازد، و دلیلى باشد بر حقانیت او، چرا که کتابى مثل قرآن با این محتواى عمیق و عظیم، و فرهنگى چون فرهنگ اسلام، محال است زائیده فکر بشر باشد آن هم بشرى که نه خود درس خوانده، و نه در محیط علم و دانش پرورش یافته است، این نورى است که از ظلمت برخاسته، و باغ سرسبزى است که از دل کویر سر برآورده، و این خود معجزهاى است آشکار و سندى است روشن بر حقانیت او.در آیه فوق هدف این بعثت را در سه امر خلاصه کرده که یکى جنبه مقدماتى دارد و آن تلاوت آیات الهى است، و دو قسمت دیگر یعنى تهذیب و تزکیه نفوس و تعلیم کتاب و حکمت دو هدف بزرگ نهایى را تشکیل میدهد.
آرى پیامبر ص آمده است که انسانها را هم در زمینه علم و دانش، و هم اخلاق و عمل، پرورش دهد، تا به وسیله این دو بال بر اوج آسمان سعادت پرواز کنند، و مسیر الى اللَّه را پیش گیرند، و به مقام قرب او نائل شوند. این نکته نیز شایان توجه است که در بعضى از آیات قرآن تزکیه مقدم بر تعلیم و در بعضى تعلیم مقدم بر تزکیه شمرده شده، یعنى از چهار مورد در سه مورد تربیت بر تعلیم مقدم است، و در یک مورد تعلیم بر تربیت مقدم. این تعبیر ضمن اینکه نشان میدهد این دو امر در یکدیگر تاثیر متقابل دارند (اخلاق زائیده علم است همانگونه که علم زائیده اخلاق است) اصالت تربیت را مشخص می سازد، البته منظور علوم حقیقى است نه اصطلاحى در لباس علم. فرق میان کتاب و حکمت ممکن است این باشد که اول اشاره به قرآن و دومى به سخنان پیامبر ص و تعلیمات اوست که سنت نام دارد. و نیز ممکن است کتاب اشاره به اصل دستورات اسلام باشد، و حکمت اشاره به فلسفه و اسرار آن. این نکته نیز قابل توجه است که حکمت در اصل به معنى منع کردن به قصد اصلاح است، و لجام مرکب را از این جهت حکمت گویند که او را منع و مهار کرده، و در مسیر صحیح قرار میدهد، بنا بر این مفهوم آن دلائل عقلى است، و از اینجا روشن میشود که ذکر کتاب و حکمت پشت سر یکدیگر میتواند اشاره به دو سرچشمه بزرگ شناخت یعنى وحى و عقل بوده باشد یا به تعبیر دیگر احکام آسمانى و تعلیمات اسلام در عین اینکه از وحى الهى سرچشمه میگیرد با ترازوى عقل قابل سنجش و درک میباشد (منظور کلیات احکام است). و اما ضَلالٍ مُبِینٍ (گمراهى آشکار) که در ذیل آیه به عنوان سابقه قوم عرب بیان شده، اشاره سربسته و پرمعنایى است به عصر جاهلیت که گمراهى بر سراسر جامعه آنها حکم فرما بود، چه گمراهى از این بدتر و آشکارتر که: بتهایى را که از سنگ و چوب با دست خود می تراشیدند پرستش میکردند و در مشکلات خود به این موجودات بی شعور پناه می بردند. دختران خود را با دست خویش زنده به گور می کردند، سهل است به این عمل فخر و مباهات نیز می کردند که نگذاردیم ناموسمان دست بیگانگان بیفتد!. مراسم نماز و نیایش آنها کف زدن و سوت کشیدن در کنار خانه کعبه بود، و حتى زنان بصورت برهنه مادرزاد بر گرد خانه خدا طواف می کردند و آن را عبادت می شمردند! انواع خرافات و موهومات بر افکار آنها حاکم بود، و جنگ و خونریزى و غارتگرى مایه مباهاتشان زن در میان آنها متاع بی ارزشى بود که حتى روى آن قمار می زدند! و از ساده ترین حقوق انسانى محروم بود، کینه ها و عداوتها را پدران به ارث به فرزندانشان منتقل میکردند، و به همین دلیل خونریزى و کشت و کشتار یک امر عادى محسوب میشد. آرى پیامبر ص آمد و آنها را از این ضلال مبین به برکت کتاب و حکمت نجات داد، و تعلیم و تربیت نمود، و به راستى نفوذ در چنین جامعه گمراهى خود یکى از دلائل عظمت اسلام و معجزه آشکار پیامبر بزرگ ما است. ولى از آنجا که پیامبر اسلام تنها مبعوث به این قوم امى نبود، بلکه دعوتش همه جهانیان را دربر می گرفت در آیه بعد می افزاید: او مبعوث به گروه دیگرى از مؤمنان نیز هست که هنوز ملحق به اینها نشده اند، (وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ) .
اقوام دیگرى که بعد از یاران پیامبر اسلام ص پا به عرصه وجود گذاردند، در مکتب تعلیم و تربیت پیامبر ص پرورش یافتند، و از سرچشمه زلال قرآن و سنت محمدى ص سیراب گشتند، آرى آنها نیز مشمول این دعوت بزرگ بودند. به این ترتیب آیه فوق تمام اقوامى را که بعد از صحابه پیامبر ص به وجود آمدند از عرب و عجم شامل مىشود، در حدیثى می خوانیم هنگامى که پیغمبر اکرم ص این آیه را تلاوت فرمود سؤال کردند: اینها کیانند؟ پیامبر ص دست خود را بر شانه سلمان گذارد، و فرمود
لو کان الایمان فى الثریا لنالته رجال من هؤلاء: اگر ایمان در ثریا (ستاره دوردستى که در این زمینه ضرب المثل است). باشد مردانى از این گروه (ایرانیان) به آن دست مىیابند .
و از آنجا که همه این امور از قدرت و حکمت خداوند سرچشمه می گیرد در پایان آیه می فرماید: او عزیز و حکیم است (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
پی نوشت:
تفسیر نمونه، ج۲۴، ص: ۱۰۶
منبع: نرم افزار پرسمان دانشجویی