معراج پیامبر اکرم(ص) از نظر علمى و عقلى چگونه اثبات مى‏شود؟

0 42

باید توجه داشته باشید که عقل نمى ‏تواند معراج را اثبات نماید؛ یعنى، نمى‏ توان از براهین عقلى و در قالب اشکال صورى منطقى، معراج را ثابت کرد و تا حال نیز کسى مدعى چنین امرى نشده است. این مسأله در حوزه نقل است؛ یعنى، براساس آیات قرآن و روایات، معراج حضرت رسول(ص) امرى مسلم و قطعى است. آنچه در این باب مطرح است و به احتمال زیاد پرسش شما نیز در همین فضا قرار دارد – گرچه نتوانسته‏اید آن را روشن بیان سازید – عبارت است از این که آیا مى‏توان توجیهى خردمندانه و عقلانى از جواز معراج ارائه کرد، یا خیر؟ یعنى مى‏توان دلیلى بر اثبات جواز و روا بودن معراج اقامه کرد؟ و به عبارت سوم آیا مسأله معراج از منظر عقل امکان دارد، یا خیر؟ و به عبارت چهارم آیا فهم این موضوع، در حد ادراک عقل است، یعنى خردپذیر است، یا امرى فرا عقلى؛ یا خردگریز است، نه خرد ستیز؟ به نظر می‏رسد با توجه به برخى امور که در ادامه مى ‏آید، عقل حکم به جواز و امکان معراج مى‏دهد. به بیان دیگر، با توجه به ویژگى‏هاى روح و بدن آدمى و شناخت ساختار وجودى آنها و هم‏چنین عوالم وجود؛ و در واقع با رویکردى هستی شناسانه به امور مذکور، عقل مسأله معراج را امرى موجّه و مقبول مى‏داند. براى آن که این موضوع به وضوح روشن شود، باید به تفکیک اقسام «معراج» توجه داشت. معراج پیامبر اکرم(ص) سه قسمت بود:

قسمت اول:
از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى که این مرتبط با سیر در زمین بود که از آن تعبیر مى‏کنند به «اسراء».

قسمت دوم:
از بیت‏ المقدس تا فلک و آسمان اول و در واقع عالم برزخ؛ که حضرت تمام موجودات عالم برزخ را مشاهده فرمودند. از این قسمت به «معراج» نیز یاد مى‏کنند.

قسمت سوم: عبور از آسمان‏ها و مشاهده عالم غیب محض؛ عالمى که جبرئیل به آن راه نداشت و از آن تعبیر مى‏کنند به «اعراج».
احمد ار بگشاید آن پرّ جلیل‏    تا ابد بیهوش مانَد جبرئیل‏

گفت جبرئیلا بیا اندر پى‏ام‏        گفت رو رو من حریف تو نى‏ام‏
حال باید بررسى کرد که هر یک از این سه قسمت، توجیه عقلانى بر جواز و امکانش وجود دارد یا خیر؟ اما نسبت به قسمت اول یعنى سیر حضرت رسول(ص) از مکه تا بیت‏المقدس یا از مسجدالحرام تا مسجد الاقصى، به اتفاق همه علماء و اندیشمندان اسلامى، سیرى روحانى و جسمانى بوده است؛ یعنى، پیغمبر خدا(ص) با همین بدن مادى و طبیعى خود در معیّت روح، طى‏الارض نموده و از مکه تا بیت‏ المقدس سیر نموده‏اند. المیزان، ج ۱۳، ص ۳۲. آیا عقل به امکان چنین سیر و سفرى حکم مى‏دهد؟
عقل با توجه به امور ذیل، چنین امرى را ممکن مى‏داند: ۱. انسان متشکل است از روح و بدن. ۲. انسانیت انسان به روح اوست، نه بدن او. در واقع روح، اصل و بدن، فرع است. ۳. بدن همچون وسیله و ابزارى است براى فعالیت روح؛ به همین جهت است که در هنگام مرگ، با جدا شدن روح از بدن مادى، فعالیت‏هاى بدن نیز متوقف مى‏گردد. ۴. بدن تابع روح است. اگر روح از قدرت و منزلت خاصى برخوردار باشد، بدن نیز تلطیف مى‏شود، تا بتواند آن روح قوى را همراهى و مشایعت کند. ۵. روح هر قدر معرفت و یقینش عمیق‏تر و بیشتر باشد، داراى اراده قوى گشته، به طورى که برایش حالتى رخ مى‏دهد که مى‏فهمد مى‏تواند مطلوب را انجام دهد؛ یعنى به مرحله‏اى مى‏رسد که در درخو مى‏یابد که اگر چیزى را اراده نماید، حاصل مى‏شود. نگا: علامه حسن حسن‏زاده آملى، دروس معرفت نفس، انتشارات علمى و فرهنگى، ج ۱ و ۲. با توجه به امور پنج گانه فوق که هر یک در جاى خود مستدل شده است و در این جا نمى‏توان به تدلیل آنها پرداخت؛ روح بر اثرِ قدرت یافتن مى‏تواند یک سلسله فعالیت‏هایى را انجام دهد که بدن به تبع توانمندى روح، قابلیت چنین اعمالى را پیدا مى‏کند. شواهد متعددى در مکاتب و ادیان گوناگون در این زمینه وجود دارد که برخى از افراد بر اثر یک سلسله ریاضت‏ها و کسب برخى از معارف، قدرتى مى‏یابند که مى‏توانند بدن خود را در حالت ثابتى مدت‏ها نگه‏دارند یا اعمالى را انجام دهند که افراد عادى دیگر از انجام آن ناتوانند. این مطلب در دین ما امرى مسلّم و قطعى است. به دو روایت ذیل توجه کنید:
۱. «نزد رسول خدا(ص) صحبت شد که بعضى از یاران عیسى(ع) روى آب راه مى‏رفتند؛ حضرت رسول(ص) فرمود: اگر یقین آنها بیشتر بود، روى هوا هم راه مى‏رفتند». بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۲۱۲ – ۲۱۰ و ص ۲۰۵، ح ۱۴. این روایت به خوبى اشاره مى‏کند به این که انجام این گونه امور، با همین بدن مادى دایر مدارِ یقین به خداى سبحان است که روح آدمى را چنان توانمند مى‏سازد که بدن به تبع این روح قوى مى‏تواند چنین اعمالِ به ظاهر غیرعادى را انجام دهد. ۲. امام صادق(ع) فرمود: «هیچ بدنى از عملى که نیت در آن قوى باشد، ناتوان نشده». همان. به هر حال به هر درجه که روح انسان قوى باشد، اشیاء و از جمله بدن او، برایش رام و منقاد مى‏شود. طىّ ‏الارض، یعنى سفر روحانى به همراهى جسم و بدن مادى از یک نقطه به نقطه دیگر، نیز از همین موارد است. روحى که بر اثر معرفت به  یک درجه متعالى رسیده است، می‏تواند با بدن خود در کم‏ترین زمان مکان‏هاى بسیار دور را طى کند و در جهان مادى به سیر و سفر بپردازد. در این باب نگا: المیزان، ج ۶، ص ۱۹۰ – ۱۷۸. اما باید به این حقیقت نیز توجه داشت که تبعیت بدن نسبت به روح، در همه افراد انسان یکسان و به یک نحو نیست؛ بلکه به تبع معرفت و منزلت روح، این تبعیت‏ها متفاوت میباشد. چه بسا در برخى افراد بدن از اراده روح تمکین نکند؛ اما بدن مبارک حضرت رسول(ص) نهایت تبعیت از روح پاک و مطهر ایشان داشت، چرا که هم بدن او بهترین و بالاترین بدن در جهان بود و در واقع بدنى بود که تاب آن همه قیام‏ها و قعودهاى شبانه را داشت و هم روح شریف ایشان داراى عالی‏ترین مرتبه وجودى بوده، از قوّت، عظمت و معرفت ویژه‏اى برخوردار بود؛ و در واقع چنین روحى چنان بدنى را نیز لازم دارد؛ بدنى که متناسب با این روح باشد و براى آن مزاحمت ایجاد نکند. در حقیقت به تبع این روح قوى بود که جسم آن طور تلطیف یافته بود.
نورِ مه بر ابر چون منزل شده است‏    روى تاریکش ز مه مُبْدَل شده است‏

گرچه همرنگ مه است و دولتى است‏    اندر ابر آن نور مه عاریتى است‏

یا مگر ابرى بگیرد خوى ماه‏        تا نگردد او حجاب روى ماه‏

بوده ابر و رفته از وى خوى ابر     این چنین گردد تن عاشق به صبر

تن بود اما تن گمگشته زو         گشته مبدل، رفته از وى رنگ و بو

اگر ابرى، خوى ماه بگیرد و تیرگى را رها کند و سراسر نورانى شود، این ابر دیگر حجاب روى و نور ماه نیست. همچنین اگر تن انسانى چون حضرت رسول(ص) در پرتو مصاحبت با روح عظیم و مقدسش، خوى جسمى را از دست بدهد و خوى و رنگ روح بگیرد؛ گویا احکام روح را می‏یابد و گویا مانند روح عمل میکند؛ و بالاتر اینکه بدن مبارک، مشایعت و تبعیت کامل با روح شریف دارد و به محض سیر و عروج روح از مسجدالحرام تا مسجد الاقصى، بدن هم با حرکت جسمانى به همان مکان منتقل مى‏شود. تحلیل معراج، سلسله دروس علامه حسن‏ زاده آملى، دست ‏نوشته.
اما در باب قسمت دوم و سوم؛ یعنى، معراج حضرت رسول(ص) از بیت ‏المقدس به عالم برزخ و عوالم بالاتر و غیب مطلق، دو قول وجود دارد: یک نظر آن است که این معراج هم روحانى بوده است و هم جسمانى و نظر دیگر، آن است که این معراج روحانى بوده است، نه جسمانى. اما آنها که این دو قسمت از معراج را فقط روحانى مى‏دانند، دو تحلیل در این باب ارائه می ‏دهند.

الف: برخى آن را به این صورت تبیین کرده ‏اند که حضرت رسول(ص) از مسجد الاقصى به جایى عروج نکرد، بلکه با چشم دل به صورت مکاشفه و شهود، حقایق عوالم هستى را شاهد بود. این تحلیل، با توجه به اصول زیر از نظر عقل امرى مجاز و ممکن است:
۱. روح، مجرد بوده و فوق مقوله مادیات است.
۲. روح از روح خدا نشأت گرفته و تکوین یافته است.
۳. حقیقت روح از عوالم بالا نزول کرده و پس از عبور از عوالم بالا و عالم برزخ، به عالم مادى آمده و در این بدن مادى قرار گرفته است.
۴. در این سیر نزولى، روح محجوب به حجاب‏ها و آغشته به ظلمت‏هایى گشته است.
۵. اگر آدمى بتواند براساس یک سلسله اعمال و آداب این حجاب‏ها و ظلمت‏ها را از روح کنار زند، میتواند خود را به مراتبى که قبل از تنزل داشته، نائل کرده و به آن مراتب عالى روح که از روح خدا بوده و از نوعى طهارت، پاکى، قداست و اِشراف بر عوالم دیگر است، متصل گردد.
۶. در صورت کنار زدن حجاب‏ها و رنگ‏ها و هیئت‏ ها و شکل‏ها از حقیقت روح، آدمى قادر مى‏شود که با ارتباط با عوالم بالاتر و برتر از عالم مادى و طبیعى، حقایق و مسائل آن عوالم را با چشم دل و بالعیان مشاهده نماید. در این باب نگا: استاد محمد شجاعى، مقالات، ج ۱. با توجه به این اصول شش‏ گانه که در جاى خود مدلّل و مبیّن گشته است و در این فرصت اندک طرح آن ممکن نیست، میگوییم: اگر آدمى روح خود را از تعلّقات مادى، رنگ‏ها و شکل‏هاى دنیوى و مادى خلاص کرده، به سوى خداوند از غیر او منقطع گردد، به عوالم بالا متصل گشته و در همین دنیا با چشم دل بسیارى از حقایق عوالم دیگر را مشاهده خواهد کرد و در واقع با کنار رفتن حجاب‏ها، حقایق عوالم دیگر براى او منکشف می‏شود. این، حقیقتى است که بسیارى از بزرگان آن را نیز تجربه کرده اند. همچون زید بن ‏حارثه که در زمان رسول خدا(ص) حالات عجیبى داشت و بر اثر سلوک عملى در همین دنیا حقایق عوالم دیگر را مشاهده نمود.
دوزخ و جنات و برزخ در میان‏         پیش چشم کافران آرم عیان‏

وانمایم حوض کوثر را به جوش‏      کآب بر روشان زند بانگش به گوش‏

وآنکه تشنه گرد کوثر می‏دوند          یک به یک را نام واگویم کى‏اند

مى‏ بساید دوششان بر دوش من‏      نعره ‏هاشان می‏رسد در گوش من‏

اهل جنت پیش چشمم زاختیار        در کشیده یکدیگر را در کنار

دست همدیگر زیارت می‏کنند            وز لب هم بوسه غارت می‏کنند
هر چه این انقطاع کامل‏تر و عمیق‏تر باشد و هر مقدار که روح از قداست و طهارت بیشترى برخوردار باشد، مکاشفات و مشاهدات حقایق عوالم هستى بیشتر و ژرف‏تر و برتر خواهد بود. با توجه به مطالب پیش گفته، روشن مى‏گردد که این تحلیل از معراج و اِعراج رسول خدا(ص) از مسجدالاقصى به عوالم بالا که به نحو کشف و شهود بوده است، کاملاً ممکن است چرا که کدام روح برتر و بالاتر از روح رسول خدا(ص) است، کدام روح منقطع‏تر از غیرخدا، از روح محمد(ص) کدام انسانى کامل‏تر از پیغمبر خدا(ص) که از همه حجاب‏ها رها شده؛ حجاب‏هایى که برخى از عرفاى بزرگ شاید گرفتار آن باشند؟ به همین جهت کشف و شهود عوالم و حقایق آن براى رسول خدا(ص)، کشفى بالاتر و برتر از هر کشف و شهود دیگرى است. حضرت محمد(ص) به قدرى با عوالم بالا و عالم غیب مطلق در ارتباط بود که او را مظهر قیامت و بالاتر، خود قیامت تلقى مى‏کردند. در این باب نگا: استاد محمد شجاعى، انسان و خلافت الهى، صص ۱۵۵ – ۱۰۳.
پس محمد صد قیامت بود نقد    زآنکه حل شد در فناى حل و عقد

زاده ثانى است احمد در جهان‏    صد قیامت بود او اندر عیان‏

زو قیامت راه مى‏پرسیده‏اند         اى قیامت، تا قیامت راه چند؟

با زبان حال می گفتى بسى‏         که زمحشر حشر را پرسد کسى؟!

بهر این گفت آن رسول خوش پیام‏    رمز مُوتُوا قَبْلَ مَوْتٍ یا کرام‏

همچنان که مرده ‏ام من قبل موت‏    زآن طرف آورده‏ ام این صیت و صوت‏
ناگفته نماند که این کشف و شهود براى رسول خدا(ص) در نهایت بیدارى بود، نه در عالم خواب؛ چنان که برخى به اشتباه پنداشته‏ اند.

ب :
عده  ‏اى دیگر معتقدند که هر چند از مسجدالاقصى تا عوالم بالا «معراج» حضرت رسول(ص) روحانى بوده است؛ ولى روح به عوالم بالا رفته است و این مشاهدات بر اثر مکاشفه که عوالم و حقایق آن در برابر او مجسّم شود، نبوده است؛ بلکه روح مبارک رسول خدا(ص) به ماوراى این عالم مادى عروج نموده و آیات بزرگ الهى و حقایق عوالم بالا را مشاهده کرده و با موجودات آن عوالم گفت و گو کرده است. المیزان، ج ۱۳، صص ۳۳ – ۳۲. این تحلیل نیز با توجه به اصول پیش گفته در تبیین قبل، کاملاً امرى ممکن و مجاز است؛ چرا که روح از عالم تجرّد بوده با آن جا سنخیت دارد و از آن‏جا به این عالم مادى نزول کرده است و اگر خود را از تعلقات آن برهاند مى‏تواند بدن مادى خود را بگذارد و به عوالم بالا صعود کند؛ و این امر در مورد روح حضرت رسول(ص) که محو در جمال و جلال خدا بود، به طریق اولى ممکن خواهد بود. به گفته علامه طباطبایى: انسان کامل و شریف، هر موقع که به عالمى تنزل بکند، از عالم مافوق خود غافل نیست؛ زیرا این تنزل به نحو تجلّى است [مانند نور که بدون آن که از حقیقت خود جدا شود، شعاع‏ هاى خود را به اشیاء مى‏تاباند ]نه به نحو تجافى [مانند باران که وقتى از آسمان بر زمین مى‏ بارد، دیگر در آسمان نیست‏] لذا هرگز یک ولىّ، هنگام توجه به عالم مادون، از عالم مافوق غافل نمى‏ ماند؛ و هنگامى که به عالم مافوق صعود مى ‏کند از عالم مادون و پایین غافل نمى‏ ماند؛ چرا که حقیقت و باطن عالم پایین‏ تر، در عالم بالاتر وجود دارد. به نقل از دروس معراج، علامه حسن ‏زاده آملى. ناگفته نماند که براى این دو تحلیل مى‏ توان وجه جمعى را مطرح کرد که در این مجال ممکن نیست. اما آن عده که معتقدند عروج حضرت رسول(ص) از مسجدالاقصى به عوالم بالا، با روح و جسم بوده است، اگر مقصودشان از جسم، همین جسم مادى و بدن طبیعى باشد، توجیه علمى این مسأله مشکل است. زیرا علوم تنها در حد عالم مادى و طبیعى مى‏توانند نظر دهند و با متد حس و تجربه به کنکاش امور این سویى بپردازند؛ ولى معراج مسأله‏اى فراطبیعى و فوق مادى بوده است که علوم و روش‏هاى آن از درک اصل آن عاجزند، چه رسد به تحلیل جزئیات، چگونگى و ممکن بودن آن. چنان که از توضیحات تفصیلى پیشین معلوم شد، معراج ریشه در ویژگى‏هاى هست شناسانه روح و ارتباط آن با بدن دارد که خود امرى مجرد و غیرمادى است و عقل بشرى تنها با توجه به چنین مشخصاتى در روح و مسائل مرتبط با آن، اصل معراج را امرى ممکن و مجاز مى‏ داند، نه محال و غیرممتنع؛ ولى «عقل» نیز با این که توانایى ادراک موضوعات فرا مادى را دارد، از اثبات معراج و کم و کیف آن عاجز است [دقت فرمایید]. (براى آشنایى بیشتر با برخى از ابعاد مسأله معراج نگاه: آیها… عبدا… جوادى آملى، سیره رسول اکرم‏۶ در قرآن (تفسیر موضوعى، ج ۹)، ص ۸۵ – ۶۳.

منبع: نرم افزار پرسمان دانشجویی

 

ارسال یک پاسخ

توجه داشته باشید: آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نظر شما پس از تایید مدیر منتشر خواهد شد.