چرا مردم از پیامبر(ص) درخواست معجزه می کردند؟
سوره قمر ظاهرا در اوایل بعثت نازل شده و تفاسیر آن را اشاره به شق القمر حضرت رسول می دانند. با وجود این معجزه آشکار در ابتدای بعثت چرا قرآن در پاسخ مشرکان که در سال های بعد تقاضای معجزه می کردند در سوره هایی که ظاهرا بعد از سوره قمر نازل شده به این واقعه اشاره نکرده و حتی در بعضی موارد فرموده که ما به خاطر این که گذشتگان معجزات را تکذیب کردند، معجزه نمی فرستیم. سوال من به خاطر شبهه بعضی است که وجود شق القمر را تکذیب کرده و این آیات را که بعد از سوره قمر نازل شده اند به عنوان شاهد می آورند.
پاسخ:
چون نبوت و وحی، امری پنهانی و بین خدا و پیامبر است و تجربه پذیر و محسوس نیست تا مردم آن را تجربه یا حس کنند، از پیامبران برای اثبات نبوت تقاضای ارائه معجزه می کردند. منظورشان از درخواست معجزه، تصدیق نبوت بوده، نه تصدیق معارف برحقی که بشر را بدان می خواندند، چون آن معارف مانند توحید و معاد همه برهانی است و احتیاج به معجزه ندارد.
مسئله درخواست امت ها از پیامبران شان که معجزه بیاورند، مثل این است که مردی از طرف بزرگ یک قوم، پیامی برای آن قوم بیاورد که در آن پیام اوامر و نواهی آن بزرگ هست و مردم هم ایمان دارند به این که بزرگ شان از این دستورات جز خیر و صلاح آنان را نمی خواهد.
در چنین فرض همین که پیام آورنده احکام و دستورات بزرگ قوم را برای قوم بیان کند و آن را برهانی نماید، کافی است در این که مردم به حقانیت آن دستورات ایمان پیدا کنند، ولی آن برهان ها برای اثبات این معنا که پیام آورنده به راستی از طرف آن بزرگ آمده، کافی نیست، مردم اول از او شاهد و دلیل می خواهند، که از کجا میگویی: بزرگ ما تو را به سوی ما گسیل داشته؟ د
رست است که احکامی که برای ما خواندی همه صحیح است، اما باید اثبات کنی که این احکام دستورات بزرگ ما است؛ یا دستخط و مهر او را در ذیل نامهات ارائه بده یا علامت دیگری که ما آن را بشناسیم.
داستان انبیا و معجزه خواستن قوم شان، عینا نظیر این مثال است، و قرآن از مشرکان مکه نقل میکند که گفتند:
حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ(۱)- تا آن که کتابی بیاوری که ما آن را بخوانیم.(۲)
اما همیشه تقاضای معجزه به جهت این نیاز معرفتی نیست، بلکه گاهی انگیزه های دیگر در کار است. مشرکان امور جهان را به عهده ارباب و خدایان فرو دست می دانستند و گر چه خدا را” رب الأرباب” و این خدایان را شفیع درگاه او میدانستند، لیکن در عین حال معتقد بودند رب الأرباب هرگز نمیتواند معجزهای را که دلالت بر نفی الوهیت خدایان میکند، به کسی نازل نموده، اختیارات خدایان را باطل سازد.(۳)
دیگر این که اینان نمیفهمیدند که معجزه اگر صرفا به اراده خدا و برای اثبات نبوت مدعی باشد، مانند عصا و ید بیضای موسی(ع) این مطابق مصلحت و نفع مردم است؛ زیرا نبوت را برای آنان ثابت می کند. اما اگر از معجزاتی باشد که مردم درخواست کردهاند، سنت پروردگار در چنین معجزاتی این است که درخواست کنندگان را در صورت دیدن آن معجزه و ایمان نیاوردن، بدون مهلت عذاب کند.(۴)
دیگر این که منظور کفار از معجزات پیشنهادی، تحقیر و بیاعتنایی به قرآن بود، نه حقیقت یابی.
دیگر آن که آنان خیال میکرده اند رسول باید قدرت غیبیای به طور مطلق داشته باشد، که هر چه را بخواهد، بتواند ایجاد کند و هر چه را از او بخواهند، به وجود آورد و حال آن که رسول، جز بشری مثل خود آنان نیست، تفاوتش همین است که خدا او را به سوی ایشان فرستاده تا از عذاب او انذارشان کند و از این که از عبادت او استکبار بورزند و در زمین فساد کنند، هشدارشان دهد.
پس رسول، بشری است مثل آنان؛ یعنی او نیز همانند آنان مالک نفع و ضرر و مرگ و حیات خود نیست، جز تبلیغ رسالت پروردگار خود وظیفه ای ندارد و امر معجزات به دست خداست. او است که اگر بخواهد آیات و معجزات را میفرستد، پس درخواست شان از رسول از نادانی محض است.(۵)
بنابراین اگر قرآن تقاضای معجزات پیشنهادی را اجابت نکرده، بدان جهت بوده که تقاضا کنندگان واقعا دنبال یافتن حقانیت وحی و نبوت نبوده اند و اجابت هم به مصلحت شان نبوده است.
اما شکافته شدن ماه آیا اتفاق افتاده یا به وقوع این اتفاق در آینده نزدیک خبر می دهد؟ بر فرض وقوع، آیا معجزه پیشنهادی بوده یا خدا بدون پیشنهاد آن ها، ابتدا آن را ارائه کرده است؟ اگر معجزه پیشنهادی بوده، آیا انگیزه آن ها حقیقت یابی بوده یا انگیزه های باطلی که گفتیم، دخیل بوده است؟
روایات فراوانی حکایت از آن دارد که مشرکان قریش از رسول خدا خواستند برای اثبات نبوت خود ماه را دو نیم کند(۶) و به خیال آنها پیامبر ساحر بود و سحر ساحران را در آسمانها مؤثر نمی دانستند(۷) و رسول خدا برای اثبات نبوت خود به اجازه خدا این تقاضا را اجابت کرد و ماه را دو نیم نمود.
فقط معدودی از مفسران گذشته گفته اند منظور این است که قیامت نزدیک شده و به زودی ماه شکافته می شود و این طلیعه قیامت می باشد. اگر به لفظ ماضی گفته، می خواسته حتمیت این اتفاق را برساند.
این حرف و نظرقابل قبول نیست، زیرا علاوه بر روایات که بدان اشاره شد، آیات گواهی می دهد که “شق القمر” واقع شده است، چون هم با لفظ ماضی از آن تعبیر کرده و هم در آیه بعد می فرماید:
“هر آیتی هم که می بینند، می گویند این همان سحر ادامه دار است ” این عبارت دلالت آشکار دارد که آن ها شق القمر را دیده و آن را انکار کرده اند، در حالی که اگر انشقاق قمر مربوط به وقایع قیامت باشد، دیگر کسی آن را انکار نمی کند و سحر نمی شمارد.
البته این معجزه همان گونه که نوشته اید در سال های ابتدایی بعثت صورت گرفت و گر چه در آیات قرآن اشاره ای به پیشنهادی بودن این معجزه نشده، ولی در روایات به صراحت آمده که مشرکان گفتند: ادعا دارید پیامبر هستید و از جانب خدا فرستاده شده و رسول او هستید. برای این که ثابت کنید که رسول خدا هستید و کار های شما سحر نیست، ماه را به دو نیم کنید تا ما بر وحیانیت قرآن و نبوت شما یقین یابیم.
در این جا معلوم می شود که آن ها برای رسیدن به نفع شخصی یا بی اهمیت شمردن قرآن و برای اثبات قدرتی در برابر خدا، تقاضای معجزه نکردند، بلکه می خواستند نبوت را با دلیل انکار کنند.
در این جا خدا چون اجابت این تقاضا را مصلحت دیده و در جهت هدایت یابی عموم شمرده، آن را اجابت کرده است.
بنابراین جایی که پیشنهاد به انگیزه های غیر صحیح بوده و خداوند مصلحت و خیری در اجرای آن نمی دید، اجرا نمی شد. اما اگر پیشنهادی از انگیزه صحیح نشات می گرفته و یا در اجرای آن خیر و مصلحتی بوده، از جانب خدا پذیرفته می شد.
اما این که بعدا که تقاضای معجزات دیگر کردند، چرا به این معجزه اشاره نکرده، چندان حرف محکمی نیست زیرا اولا آن ها همان زمان که این معجزه اتفاق افتاد، آن را سحر شمردند.
وقتی آنان هنگام وقوع که با چشم خود دیده اند، آن را به عنوان معجزه نمی پذیرند و آن را سحر می شمارند، دیگر معنا ندارد بعد که تقاضای معجزات دیگر می کنند، بگوید: “مگر ماه را برای شما نشکافتم” زیرا آن ها هم می گویند اولا آن معجزه نبود و سحر بود، ثانیا چه بسا اصل واقعه را هم منکر شوند.
دیگر این که به اجمال می گوید هم شما و هم پیشینیان شما از این معجزات پیشنهادی و بلکه بالاتر از آن را خواستید و ما ارائه کردیم و تکذیب نمودید، پس دیگر وجهی برای اجابت تقاضای تان باقی نمی ماند:
الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ؛(۸)
کسانی که گفتند: خداوند از ما پیمان گرفته که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم تا(این معجزه را انجام دهد: ) یک قربانی بیاورد، که آتش [صاعقه آسمانی] آن را بخورد!” بگو: “پیامبرانی پیش از من، برای شما آمدند و دلایل روشن، و آنچه را گفتید آوردند، پس چرا آن ها را به قتل رساندید، اگر راست میگویید؟ !
با این آیه و امثال آن خداوند به مشرکان اعلام می کند که تقاضای شما برای اطمینان و یقین یافتن و ایمان آوردن نیست و گر نه هم پیامبر قبل از این به تقاضای شما معجزه ارائه کرده و هم پیامبران قبل برای اسلاف شما معجزات درخواستی را ارائه کردند، ولی نه شما و نه آن ها ایمان نیاوردید، پس دیگر وجهی برای اجابت تقاضای شما باقی نمی ماند.
پی نوشت ها:
۱. اسراء(۱۷)آیه۹۳.
۲. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ترجمه موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، ۱۳۷۴ش، ج۱، ص۱۳۴- ۱۳۵.
۳. همان، ج۷، ص ۱۰۱.
۴. انعام(۶)آیه۵۸.
۵. طباطبایی، ج۱۱، ص۴۱۶.
۶. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، ۱۴۱۶ق، ج۵، ص۲۱۴-۲۱۷.
۷. طیب، عبد الحسین، اطیب البیان، ، تهران، انتشارات اسلام، ۱۳۷۸ش، ج۱۲، ص۳۴۶.
۸. آل عمران(۳)آیه۱۸۳.
منبع: نرم افزار پیامبر مهربانی – مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی