چرا جهان در بقای خود به خداوند وابسته است؟
چرا جهان در بقای خود به خداوند وابسته است؟
هستی ، در برابر نیستی است . تمام آفریدگان ، نیست بوده اند و خدا آنها را به هستی در آورده است
علت نیاز و وابسته بودن آنها به خدا ، فقر ذاتی و امکان آنهاست . آفریدگان نسبت به وجود و عدم ذاتاً گرایشی ندارند ، یعنی نه وجودشان ضروری است و نه نبودشان ، بلکه بودن هر دو ممکن است و باید به وسیله عاملی خارجی ، که مبداء جهان است ، لباس هستی بر تن کنند و چون فقر و امکان در آنها ذاتی است و پیوسته چنینند نیاز آنها به مبداء جهان همیشگی است و همواره ادامه دارد
پس ، این که دانشمندان و فیلسوفان الهی می گویند اگر خدا یک لحظه نظر لطف و خلاقیت خود را از موجودی بردارد آن موجود نابود خواهد شد ، کاملاً روشن است ، زیرا در این جا ، زمان برای موجودات تاثیری ندارد و چنان که ساعت پیش آنها نبوده اند و به آفریدگار نیاز داشته اند ، ساعت پسین نیز از خود چیزی ندارد و به آفریدگار نیاز دارند اگر کسی گمان برد که خدای متعال وجود ده ساله به یکباره به کسی می دهد و او تا ده سال به آفریدگار نیازمند نخواهد بود ، این گمانی باطل بیش نیست ؛ چگونه ممکن است هستی ده سال بعد را اکنون به کسی دهند؟! اکنون که آن گاه نیامده هستی آن گاه را اکنون به کسی داد
به عبارت دیگر زمان چون ظرف است و تا ظرف نباشد ، مظروفی نیز نیست
مثالی درباره ذهن می تواند این حقیقت را ظاهر سازد ، در ذهن خود ساختمانی بسازید و درباره اش فکر کنید . این ساختمان بیشتر وجود نداشته و شما به آن وجود داده اید اینک که به او وجود داده اید ، باز آشکار است که وجودش از خود نیست و شما هر لحظه به او وجود می دهید .
اگر از آن غافل شوید ، وجود خود را از دست می دهد و نیست می گردد
پس آن ساختمان ذهنی ، همیشه در وجود و هستی اش به شما نیازمند و وابسته است ، جهان هستی نیز نسبت به خدا چنین است ، چرا که پیش و پس از وجود از خود چیزی ندارد و به اصطلاح فلسفی ذات او « ممکن » است و همین ممکن بودن ، ملاک نیازش به خداست و چون این ملاک نیاز پیوسته باقی است نیاز نیز همواره هست
بنابراین ، اگر خدا بخواهد جهان را به حال خود واگذارد ، جهان نیست خواهد شد پس ، تمام آفریدگان هر لحظه وجود خود را از خدا می گیرند و به خواست او باقی اند چنانکه در قرآن کریم می فرماید : « کل یوم هو فی شأن » یعنی آفرینش ویژه وقتی نیست ، بلکه کار همه روزه است