چرا حضرت لوط (ع) پیشنهاد ازدواج با دختران خود را به قومش داد ؟
پرسش هایی درباره قوم لوط
پرسش اول : چرا حضرت لوط (ع) پیشنهاد ازدواج با دختران خود را به قومش داد ؟
خلاصه دلایل این مطلب:
۱- دلیلی مستند به متن آیه مورد بحث:
متن آیه در اینکه این منظور لوط (ع) ازدواج بوده و نه زنا (العیاذ بالله) ، دلالت واضح و روشن دارد:
قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّه (هود/۷۸)
گفت: «اى قوم من! اینها دختران منند براى شما پاکیزه ترند! (با آنها ازدواج کنید و از زشتکارى چشم بپوشید!) از خدا بترسید
توضیح مطلب:
الف) کلمه أطهر که در کلام لوط (ع) آمده قرینه روشن و واضحی بر پیشنهاد ازدواج است زیرا ازدواج چون فرمان الهی است، طهارت و پاکی دارد ولی در زنا و لواط هیچ گونه طهارت و پاکی وجود ندارد.
ب) دعوت به تقوای الهی که در کلام لوط (ع) آمده، تنها با امر الهی ازدواج سازگار است و با منکری چون زنا هیچگونه سازگاری ندارد.
۲- دلیلی دیگر مستند به (جمه آیه مورد بحث با آیات دیگر):
آیه ۷۳ سوره مبارکه انبیا به روشنی هر چه تمام تر می فرماید: ما لوط (ع) را امام هدایت در میان مردم قرار دادیم و به او وحی نمودیم که به خیر و خوبی دعوت کند:
وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها لِلْعالَمینَ
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ وَ إیتاءَ الزَّکاهِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ (انبیا/۷۱و ۷۳)
و او و لوط را به سرزمین (شام)- که آن را براى همه جهانیان پربرکت ساختیم- نجات دادیم! و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت مى کردند و انجام کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و اداى زکات را به آنها وحى کردیم و تنها ما را عبادت مى کردند
از جمله دعوتهای او، پیشنهادیست که در کریمه سوره هود (که مورد بحث ماست) آمده:
قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّه (هود/۷۸)
گفت: «اى قوم من! اینها دختران منند براى شما پاکیزه ترند! (با آنها ازدواج کنید و از زشتکارى چشم بپوشید!) از خدا بترسید
که به شهادت آیه قبلی، دعوتش جز به خیر و نیکی و فرمان الهی نبوده بنابراین قطعا پیشنهاد لوط (ع) راه طاهر و پاک ازدواج بوده و نه زنا یا لواط !
۳- دلیلی مستند به آیات دیگر:
زنا در همه شرایع و ادیان الهی حرام بوده و هیچ پیامبری در هیچ حالتی به عملی که حرام و مورد نهی ذات اقدس اله است، دعوت نمی کند:
قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (انعام/۱۵۱)
بگو: «بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزى را شریک خدا قرار ندهید! و به پدر و مادر نیکى کنید! و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشید! ما شما و آنها را روزى مى دهیم و نزدیک کارهاى زشت نروید، چه آشکار باشد و چه پنهان! و انسانى را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانید! مگر بحق (و از روى استحقاق) این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شاید درک کنید
کلمه “فواحش” جمع “فاحشه” است که به معناى کار بسیار زشت و شنیع است، و خداى تعالى در کلام خود، زنا و لواط و نسبت زنا به مردان و زنان پاکدامن را از مصادیق “فاحشه” شمرده است(نساء/۱۵ و ۱۹ و …). (ترجمه المیزان، ج۷، ص: ۵۱۷)
علامه طباطبایی در المیزان (ج۷/ص۳۷۲) در توضیح این آیه شریفه می فرمایند: «این آیات محرّماتى را بیان مى کند که اختصاص به شریعت معینى از شرایع الهى ندارد» و در ادامه آیه ۱۳ شوری را شاهد بر این معنا ذکر می کنند:
شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسى وَ عیسى أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیه (شوری/۱۳)
آیینى را براى شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود و آنچه را بر تو وحى فرستادیم و به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش کردیم این بود که: دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید!
ایشان در ادامه می فرمایند: «خدای سبحان صریحا فرموده: سفارشهایى که به این امت شده همان سفارشهایى است که به انبیاى سلف شده است و لطیف ترین تعبیرى که اشاره به این معنا مى کند این است که هم در آیه فوق (شوری/۱۳) شرایع انبیا (ع) را “توصیه” و سفارش خوانده و هم در سه آیه مورد بحث (انعام/۱۵۱و۱۵۲و۱۵۳) که اصول محرّمات این شریعت را مى شمارد، سه مرتبه تکرار کرده است که آنچه گفته شد سفارشهایى است که خداوند به شما کرده است، و این خود شاهد روشنى است بر اینکه محرمات مذکور اختصاص به این شریعت نداشته است.»
۴- دلیل مستقله عقلی:
پلیدی زنا و لواط از مستقلات عقلیه است و عقل سلیم _ خود به تنهایی _ قبیح بودن این کارها (مخصوصا زنا) را درک می کند و در لسان شرع هم، حرمت آنها بیان شده است. (تفسیر نمونه، ج۶، ص: ۳۲)
پرسش دوم:
جناب لوط (ع) چند دختر داشته؟ و چطور می توانسته به آن همه آدم پیشنهاد ازدواج دخترانش را بدهد؟
پاسخ:
اینکه جناب لوط چه تعداد دختر داشته، هیچ دلیلى در دست نیست؛ نه در کلام خداى تعالى و نه در تاریخى که مورد اعتماد باشد؛ بله، در تورات موجود آمده که لوط تنها دو دختر داشته ولى گفته تورات مورد اعتماد نیست. (ترجمه المیزان، ج۱۰، ص: ۵۰۸)
لوط نبی قاعدتا چند دختر بیشتر نداشته و از آن قوم، تنها به تعداد دخترانش می توانستند، ازدواج نمایند؛ در حقیقت لوط نبی براى جلوگیرى از منکر، ابتدا راه معروف را به قومش نشان می دهد و آن ازدواج مشروع است (هؤُلاءِ بَناتی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُم) ؛
بله، در برابر افرادی که از شهوت همانند کوره آتشند، معنا ندارد که گفته شود: خودت را کنترل کن و شهوتت را خاموش گردان! بلکه باید راه صحیح ارضای مشروع را هم به او نشان داد و سپس او را از منکر بازداشت و این واقعیتی غیر قابل انکار است. لوط هم ابتدا راه صحیح ارضای شهوت را به قوم نادانش نشان می دهد و آن «ازدواج مشروع» است و در این دعوت، پیشقدم شده و حاضر است برای جلوگیری از گناه، ازدواجی ساده و آسان را برگزار نماید و دخترانش را به عقد افرادی که حاضرند برای رعایت فرمان الهی از گناه بگذرند، در آورد و اصلا یکی از مهمترین آثار مشروعیت ازدواج هم، جلوگیری از انحراف جنسی است.
اساس امر به معروف و نهی از منکر هم بر این اصل استوار است که ابتدا راه های صحیح، مشروع و معروف را به جامعه نشان دهیم و سپس از کارهای منکر و نامشروع نهی نموده و جلوگیری کنیم؛ خدای سبحان در سوره مومنون، ضمن برشمردن صفات مومنان، ازدواج را به عنوان راهی مشروع و مورد رضای الهی برای دفع قوای شهوانی یاد نموده، و سپس از انحراف از این مسیر مشروع نهی می کند؛ یعنی راه سالم و معروف را نشان می دهد و سپس غیر آن راه را منکر نامیده و از آن نهی می کند:
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (۱)…
وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (۵)
إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ (۶)
فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ (۷)
مؤمنان رستگار شدند…
و آنها که دامان خود را (از آلوده شدن به بى عفتى) حفظ مى کنند
تنها آمیزش جنسى با همسران و کنیزانشان دارند، که در بهره گیرى از آنان ملامت نمى شوند
و کسانى که غیر از این طریق را طلب کنند، تجاوزگرند
به بیان ساده تر:
لوط (ع) می بینه یه عده آدم نادون از خدا بیخبر آمده اند در ِ خانه اش و قصد سوئی به مهمانانش دارند! لوط (ع) که پیامبر بزرگ خداست و بارها و بارها به نهی از منکر مردم پرداخته و آنها را از گناهان نهی نموده، اینجا نمی آید راه گناه را به آنها نشان دهد و با گناه بزرگ (زنا)، جلوی گناه دیگر (لواط) را بگیرد!
او خطاب به مردمی که بر اثر گناهان بزرگ، گویی رنگ فطرتشان زنگ برداشته و انسانیتشان مسخ شده، می گوید: اینکه مردان شما به مردانتان اکتفا می کنند و زنانتان به زنان شما (اعراف/۸۱ ، نمل/۵۵ و …) ، این کار بی سابقه (اعراف/۸۰) ، بر خلاف ناموس آفرینش است و سر از سنگباران الهی در می آورد! (اعراف/۸۴) ؛ راهی که خدای سبحان برای ارضای صحیح قوای شهوانی قرار داده ازدواج است (اعراف/۸۱ ، نمل/۵۵ و …) و بقیه راه نماها، بیراهه است!
و در چنین فضایی که هیچ قوت وقدرتی در دفع آنها و جلوگیری از گناه ندارد (هود/۸۰) ، حاضر می شود دخترانش را به صورت مشروع به عقد آنان در آورد (یعنی مثلا اگر سه دختر داشته، حاضر شده آنها را به عقد سه نفر در آورد) و خود در راه سامان بخشی و تبلیغ عملی امر حلال ازدواج، پیشقدم می شود!
بله، لوط (ع) هم می دانست که آن قوم نادان به دخترانش رغبتی ندارند و پیشنهادش را نمی پذیرند (هود/۷۹) اما می خواهد حجت را بر آنان تمام کند (نساء/۱۶۵) ؛
جزای چشم های بسته و دل های کور و فطرت های زنگ زده، سنگهایی است که نشانی از دوزخ عضب الهی را به همراه دارد:
فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَهً مِنْ سِجِّیلٍ (هود/۷۴)
در نتیجه آن شهر را زیر و رو کردیم و بر آنان سنگهایى از جنس سنگِ گل باراندیم
پرسش سوم:
موقعیت لوط (ع) و هجوم قوم نادان به در خانه او (که داستانش در آیات سوره هود آمده)، نشان می دهد که شرایط لوط بحرانی بوده و اینجا دیگر جای امر به معروف و نهی از منکر و پیشنهاد ازدواج نبوده، پس چرا لوط پیشنهاد ازدواج دخترانش را مطرح کرد؟
پاسخ:
امر به معروف و نهی از منکر، مختص شرایط غیر بحرانی نیست؛ در شرایط بحرانی هم باید امر به معروف و نهی از منکر نمود؛ تنها تفاوت این دو، در شیوه اجراست! اتفاقا در جریان مورد بحث هم، لوط نبی (ع) ابتدا به ساکن به نصیحت یا نهی از منکر قومش نمی پردازد زیرا می داند که نصیحت آنان در آن شرایط کاملا بی تاثیر است بلکه از همان ابتدا پیشنهاد ازدواج دخترانش را مطرح می کند :
وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فی ضَیْفی أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُل رَشیدٌ (هود/۷۸)
قوم او (بقصد مزاحمت میهمانان) بسرعت به سراغ او آمدند- و قبلًا کارهاى بد انجام مى دادند- گفت: «اى قوم من! اینها دختران منند براى شما پاکیزه ترند! (با آنها ازدواج کنید و از زشتکارى چشم بپوشید!) از خدا بترسید و مرا در مورد میهمانانم رسوا نسازید! آیا در میان شما یک مرد فهمیده و آگاه وجود ندارد؟!»
علامه طباطبایی در المیزان (ج۱۰/ص۳۳۸) با بیان این نکته که عبارت «وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ» به صورت جمله معترضه بین دو قسمت قرمز رنگ متن آمده، می افزاید: این جمله از یک طرف، بیان دلیل وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ است یعنی قوم به دلیل همان عادت پستی که داشتند، به سمت خانه لوط (ع) هجوم اوردند و از طرفی علت قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ است؛ یعنی اگر کسی بپرسد چرا لوط (ع) ابتدا آنان را نهی از منکر نکرد و مستقیما سخن از پیشنهاد ازدواج می دهد، عبارت وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ علت آن را روشن می کند زیرا او می دانست که عادت راسخ آن قوم نادان به آن عمل پست، موجب شده بود که گوششان به هیچ وجه سخن حق را نشنود و هیچ نهی از منکری را نپذیرد لذا لوط (ع) در اولین جمله اش، شروع به نهی از منکر و نصیحت نکرد بلکه از پیشنهاد ازدواج سخن گفت.
تنها راه عملی حلال، ازدواج بود تا حجت بر این قوم نادان تمام شود و فردای قیامت نگویند: خدایا! ما کوره های آتش شهوت بودیم اما تو در دنیا هیچ راه حلالی به ما اعلام نکردی! بله، خدای سبحان حجت های خود را با زبان پیامبرانش، بر مردمان تمام می کند:
رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکیماً (نساء/۱۶۵)
پیامبرانى که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند، تا بعد از این پیامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند، توانا و حکیم است
پرسش چهارم:
در آیات ۷۸ و ۷۹ هود، لوط نبی (ع) به مردان هم جنس باز ازدواج دخترانش را پیشنهاد می دهد! آیا این آیه مجوزی نمی شود که در جامعه دینی، مؤمنان می توانند دختران خود را به ازدواج مردان همجنس باز در آورند؟! آیا این آیه هم جنس باز را به رسمیت می شناسد؟!
پاسخ:
همجنس باز از نظر تعالیم دینی به شدت مورد طرد و لعن واقع شده و حد او با شرایطش اعدام است؛ به عنوان نمونه:
امام صادق علیه السلام فرمود: اگر بنا باشد کسى را دو بار سنگسار کنند، آن شخص، اهل لواط است. (بحارالانوار،ج۷۶/ص۶۷)
از سوی دیگر، در حکومت اسلامی، فرد همجنس باز شناخته شده در میان مردم، وجود خارجی ندارد زیرا در صورت شناخته شدن و اثبات جرم، حد بر او جاری می شود و اعدام می گردد؛ قیاس قوم لوط به جامعه ای که حکومت دینی در آن برقرار است، قیاسی مع الفارق است و هیچ شباهت و ارتباطی بین این دو وجود ندارد؛ لوط در جامعه ای زندگی می کرد که قوم کافر حاکم مطلق بوده و اهل ایمان هیچ قوت و قدرتی نداشتند و لوط تنها می توانست از باب موعظه راه مشروع یعنی ازدواج را به قوم نادانش نشان دهد و از گناه جلوگیری کند اما در حکومت دینی همجنس باز را به سزای عمل ننگینش می رسانند؛ لذاست که در ادامه آیات مورد بحث، لوط نبی اینچنین از ناتوانی غلبه بر کفار ناله می کند:
قالَ لَوْ أَنَّ لی بِکُمْ قُوَّهً أَوْ آوی إِلى رُکْنٍ شَدیدٍ (هود/۸۰)
گفت: « (افسوس!) اى کاش در برابر شما قدرتى داشتم یا تکیه گاه و پشتیبان محکمى در اختیار من بود! (آن گاه مى دانستم با شما زشت سیرتان ددمنش چه کنم!)»
پرسش پنجم:
آیا لوط (ع) می دانست که قوم نادانش به پیشنهادش توجهی نمی کنند؟
پاسخ:
بله، هم لوط (ع) و هم آن قوم نادان، می دانستند که آنان تنها از راه باطل (همجنس بازی) سیراب خواهند شد و به راه پاک (ازدواج) اندک تمایلی هم ندارند و این مطلب از پاسخ قوم نادانش روشن می شود:
قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فی بَناتِکَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُریدُ (هود/۷۹)
گفتند: «تو که مى دانى ما تمایلى به دختران تو نداریم و خوب مى دانى ما چه مى خواهیم!»
اما لوط باید حجت را بر آنان تمام نماید و راه عملی حلال یعنی ازدواج را به آنها معرفی نماید تا حجت بر این قوم نادان تمام شود و فردای قیامت نگویند: خدایا! ما کوره های آتش شهوت بودیم اما تو در دنیا هیچ راه حلالی به ما اعلام نکردی! بله، خدای سبحان حجت های خود را با زبان پیامبرانش، بر مردمان تمام می کند:
رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکیماً (نساء/۱۶۵)
پیامبرانى که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند، تا بعد از این پیامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند، توانا و حکیم است
پرسش ششم:
در سوره حجر (آیات ۶۱ تا ۷۴) داستان لوط (ع) و قومش آمده و در سوره هود (آیات ۷۷ تا ۸۲) هم همین داستان آمده. در جملاتی از این دو داستان تفاوت روایت دیده می شود مثلا در سوره هود، «اتقوا الله» و «پیشنهاد ازدواج دختران»، قبل از دفاع از مهمانان آمده و در سوره حجر بعد از دفاع از مهمانان آمده؛ آیا این دلیل بر تناقض است؟
پاسخ:
خیر، تناقضی وجود ندارد زیرا:
الف) شرایط تناقض در این دو داستان فراهم نیست؛ علمای منطق در بحث تناقض قضایا می فرمایند: برای اینکه دو قضیه (یعنی دو جمله و دو گفتار) با هم متناقض باشند، آن دو قضیه باید در هشت مورد متحد و مانند هم باشند و در سه مورد هم با یکدیگر اختلاف داشته باشند و اگر چنین نباشد، تناقضی بین آن دو قضیه وجود ندارد. در این دو داستان، آن شرایط موجود نیست لذا تناقضی هم وجود ندارد.
ب) روایت سوره هود بر طبق رخداد طبیعی داستان است اما در سوره حجر، چنین ترتیبی لحاظ نشده، حالا نکته اش چیست، بحثی دیگر است اما قراین متعددی این ادعا را ثابت می کند که در پرسش بعدی عرض می شود.
*(درباره مفهوم تناقض و نیز شرایط تناقض قضایا، در این پست (۴۵) توضیح نسبتا مبسوطی عرض کرده ام و تکرار نمی کنم. لطفا مراجعه و مطالعه فرمایید.)
پرسش هفتم:
چه دلیل وجود دارد که روایت سوره هود (آیات ۷۷ تا ۸۲) بر طبق رخداد طبیعی داستان بیان شده اما در سوره حجر (آیات ۶۱ تا ۷۴)، چنین ترتیبی لحاظ نشده و داستان مطابق رخداد خارجی زوایت نشده؟
پاسخ:
قرآن کریم در سوره هود، آیه ۷۰ می فرماید:
وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهیمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنیذٍ (۶۹)
فَلَمَّا رَأى أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَهً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ (۷۰)
فرستادگان ما [فرشتگان] براى ابراهیم بشارت آوردند گفتند: «سلام!» (او نیز) گفت: «سلام!» و طولى نکشید که گوساله بریانى (براى آنها) آورد.(۶۹)
(اما) هنگامى که دید دست آنها به آن نمى رسد (و از آن نمى خورند، کار) آنها را زشت شمرد و در دل احساس ترس نمود. به او گفتند: «نترس! ما به سوى قوم لوط فرستاده شده ایم!»(۷۰)
فرشتگان قبل از اینکه به سراغ لوط (ع) بروند، ابتدا نزد ابراهیم آمده بودند اما ابراهیم (ع) هم در ابتدا فرشتگان را نشناخت لذا برایشان غذایی آماده کرد اما سر سفره می بیند که آنها دست به غذا دراز نمی کنند و چیزی نمی خورند، زیرا فرشته نمی تواند غذای مادی بخورد! اینجاست که نگران می شود و فرشتگان هم که متوجه این مطلب می شوند خود را معرفی می کنند که رسول الهی و فرشته عذاب قوم لوط (ع) هستند.
همین فرشتگان وقتی به لوط (ع) می رسند، لوط (ع) هم آنان را در ابتدا نمی شناسد لذا از اینکه کسانی به هیأت مردانی غریبه وارد منطقه اش شده اند، با توجه به اعمال شنیع قومش، از حضور آنان نگران می شود:
وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سیءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا یَوْمٌ عَصیبٌ (هود/۷۷)
و هنگامى که رسولان ما [فرشتگان عذاب] به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت شد و قلبش پریشان گشت و گفت: «امروز روز سختى است!» (زیرا آنها را نشناخت و ترسید قوم تبهکار مزاحم آنها شوند.)
شاهد مدعا:
این بخشی از ماجرا بود که در سوره هود آمده؛
حالا قرینه اینکه ترتیب طبیعی در سوره هود بیان شده و نه در سوره حجر، چیست؟
در سوره حجر در آیات ۶۳ و ۶۴ و ۶۵، بعد از اینکه لوط از آمدن فرشتگان نگران می شود، آنان تمام جریان را برایش نقل می کنند (اینکه ما که هستیم و برای چه آمده ایم و اینکه قرار است عذاب بیاید و اینکه شما چگونه از شهر خارج شوید) و سپس در ادامه جریان هجوم قوم لوط و سخنان آنان آمده است.
اما در سوره هود بعد از نقل تمام داستان و هجوم قوم لوط و … در آیه ۸۱ می فرماید: فرشتگان خود را معرفی کردند (اینکه ما فرشته ایم و اینها دستشان به ما نمی رسد و قرار است عذاب بیاید و …).
منطق جریان و به قول شما دوست گرامی، سیاق و ساختار داستان، اقتضا می کند که لوط (ع) تا بعد از جریان هجوم قومش، نداند که آن افراد ِ مهمان، فرشته اند؛ زیرا اگر می دانست آنها فرشته اند، در آن صورت دیگر جای نگرانی نداشت زیرا آن پیامبر بزرگ، بهتر از من و شما می دانست که هیچگاه دست کسی برای تجاوز، به فرشته نمی رسد! زیرا فرشته جنبه مادی ندارد و نه غذا می خورد و نه کسی می تواند به او دست یابد و …
بله، در آن حال، به اذن الهی به هیأت و صورت انسان تمثل پیدا کرده بودند؛
مانند تمثل جبرئیل امین برای حضرت مریم (س) که به هیأت یک مرد بر او ظاهر شد که جریانش در سوره مریم آمده و مریم (س) هم ابتدا او نشناخت و نگران شد اما با معرفی جبرئیل امین، او را شناخت و آرام شد:
فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا
قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا
قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا (مریم/۱۷تا۱۹)
و آن گاه که از همه خویشانش به کنج تنهایى محتجب و پنهان گردید ما روح خود را (روح القدس که فرشته اعظم است) بر او فرستادیم و او در صورت بشرى زیبا و راست اندام بر او ظاهر شد.
مریم گفت: من از تو پناه به خداى رحمان مى برم اگر مرد پرهیزکارى هستى.
گفت: من فرستاده خداى توام، آمده ام تا تو را پسرى بخشم بسیار پاکیزه و پاک سیرت.
این منطق طبیعی روایت داستان هماهنگ با داستانی است که در سوره هود (ع) آمده است پس روایت سوره هود، بر طبق حادثه و رخداد طبیعی ماجرا است یعنی اینکه ماجرا در بیرون دقیقا به چه ترتیبی رخ داده است اما روایتی که در سوره حجر وجود دارد، روایت بر طبق طبیعت حادثه و ترتیب بیرونی ماجرا نیست و این ترتیب بیرونی حادثه، در روایت داستان وجود ندارد؛ که بر اساس نکات دیگری بوده که بیان و توضیح آن، ما را از محل بحث خارج می کند.
این یک مطلب ساده و روشن است که می توان یک رخداد را به هزار شکل مختلف در قالب یک داستان نقل کرد و در عین حال که همه این روایتهای مختلف می تواند صحیح باشد، اما با یکدیگر هم متفاوت باشند! به خاطر اینکه: در یک داستان، ترتیب طبیعی رخداد لحاظ شده و در داستان دیگر این ترتیب لحاظ نشده! در یک داستان، به نکته ای از حادثه بیشتر پرداخته شده که در داستان دیگر بدان اهمیتی داده نشده! در یک داستان، بخاطر موضوع و شاهد مثال بحث، تنها یک قسمت ماجرا نقل شده که در داستان دیگر چنین موضوع و بحثی در میان نبوده لذا آن قسمت نقل نشده و … ؛ تمام اینگونه روایتهای داستان می تواند بین نقل های داستان تفاوت ایجاد نماید اما در عین حال همه نقل ها هم درست باشد.
منبع : پرسمان قرآن