وحدت وجود یعنی چه؟
مسأله وحدت وجود، از مسائل بسیار دقیق و پیچیده ای است که علمای زیادی از فلاسفه و عرفا، در توضیح و تفسیر آن قلم فرسایی نموده اند و فهم دقیق آن نیاز به فراگیری مقدمات و آموزشهای فراوانی دارد و ما در این مجال کوتاه، به توضیح مختصری پیرامون آن بسنده کرده، تحقیقات لازمه را به عهده شما می گذاریم.
استاد مطهری ره در تفسیر عرفانی وحدت وجود می فرمایند : وحدت وجود ازآن اندیشه هایی است که کمتر کسی به عمق آن پی برده و پی می برد (این را باید بدون تعارف گفت) … بسیار بسیار کمند افرادی که بتوانند تصور صحیحی از وحدت وجودی که عرفا دارند، داشته باشند؛ از مستشرقین گرفته تا غیر مستشرقین. شما ببینید همیشه مستشرقین و عده ای از غیرمستشرقین خودمان این وحدت وجود را چیزی تعبیر می کنند به نام حلول و اتحاد … و در ادامه سه بیان برای وحدت وجود بیان می کنند :
بیان اول :
متوسطین از عرفا احیاناً می گویند وحدت وجود یعنی وجود منحصر است به وجود حق (لیس فی الدار غیره دیّار)، اما به این معنا که هر موجودی غیر از خدا هر چه از عظمت که داشته باشد، بالاخره یک موجود محدودی است، ذات حق وجود لایتناهی است، کمال لایتناهی است، عظمت لایتناهی است … اگر موجوات را با یکدیگر مقایسه کنیم، یکی بزرگتر است،یکی کوچکتر؛ مثلاً وقتی یک نهر را با یک دریا مقایسه می کنیم، دریا بزرگتر است و نهر کوچک
محدود با محدود می تواند نسبت داشته باشد، اما محدود با نامحدود اصلاً نسبت ندارد … عارف وقتی عظمت لایتناهی حق را شهود می کند، علم لایتناهی، قدرت لایتناهی، کمال لایتناهی … متناهی در مقابل لا یتناهی، اصلاً نسبت ندارد. حتی گفتن اینکه این بزرگتر است از آن، درست نیست… اگر آن وجود است، اینها دیگر وجود نیست، اگر آن قدرت است اینها دیگر قدرت نیست.
یکی از شعرهای معروف سعدی در بوستان، پیرامون همین وحدت وجود است :
ره عقل جز پیچ در پیچ نیستبر عارفان جز خدا هیچ نیست
توان گفتن این با حقایق شناسولی خرده گیرند اهل قیاس
که پس آسمان و زمین چیستند؟!بنی آدم و دیو و دد کیستند؟!
پسندیده پرسیدی ای هوشمندجوابت بگویم گر آید پسند
که خورشید و دریا و کوه و فلکپری آدمیزاد و دیو و ملک
همه هر چه هستند از آن کمترندکه با هستی اش نام هستی برند
بیان دوم :
وحدت وجود نه به معنای این است که وجود منحصر به ذات حق است، بلکه معنایش اینست که همه موجودات، موجودند به یک حقیقت، که آن حقیقت وجود است، ولی حقیقت وجود مراتب دارد، یک مرتبه او واجب است و یک مرتبه ممکن، یک مرتبه غنی است و مراتبی از او فقیر؛ پس وحدت وجود حقیقت واحد است، ولی این حقیقت ذی مراتب است.
بیان سوم :
نظر سوم در وحدت وجود، همان نظریّه خاص عرفاست و آن اینست که وجود واحد من جمیع الجهات و بسیط مطلق است، هیچ کثرتی در آن نیست، نه کثرت طولی و نه کثرت عرضی، نه کثرت به شدت و نه ضعف و نه به غیر شدت و ضعف، حقیقت وجود منحصراً واحد است و او خداست، وجود یعنی وجود حق، غیر از حق هر چه هست، وجود نیست، نمود و ظهور است… هستی نماست نه هستی، مثل مظهری است که در آیینه پیدا می شود. اینست که عارف وجود را از غیر حقّ، سلب میکند و غیر حقّ را فقط نمود و ظهور می داند و بس.(۱)
اما در ارتباط با تفسیر فلسفی وحدت وجود، استاد محترم دکتر حائری ـ دام ظله ـ می نویسند : (۲) در تفسیر فلسفی وحدت محض را نمی توان مطرح کرد، فلسفه نیاز به کثرت دارد، و لااقل کثرت ناشی از علم و عالم و معلوم، و لذا ملاصدرا وحدت را به نوعی مطرح می سازد که خام نیست.
بلکه وحدتی است انتقادی (Critical)، و محصول تجزیه و تحلیهای منطقی و فلسفی، که در عین حال با کثرت هم همراه است، و این کثرت نه تنها منافاتی با وحدت ندارد، بلکه از نشانه های وحدت است، ما با درک چنین کثرتی، به درک وحدت نایل می شویم و این چنین کثرتی، همان کثرت تشکیکی است، و کثرات تشکیکی جز خصایص وحدت می باشند، شیئی واحد این نوع کثرات را ایجاب می کند، بدون آنکه وحدت و بساطت خود را از دست بدهد. (۳)
و آنگاه وحدت همراه با کثرت تشکیکی به هرم سود جسته، در بیان این وجه تشبیه چنین می فرمایند : همانگونه که رأس مخروط، بسیط و ناپیداست، و در عین بساطت محیط و فراگیرنده تمام جسم مخروط یا هرم است، مقام غیب الغیوب و غیب مکنون نیز به همین گونه است،که در عین احاطه، و حضور قیّومی در تمام مراتب هستی، اختصاص و تعیّن مخصوصی، به هیچ یک از نقاط مخروط ندارد، و نیز به خاطر اینست که در عین اتصال مستقیم و ناگسستنی که میان تمام جسم مخروط، و رأس حاکمیت بنیادی و وجودی دارد، مراتب قرب و بعد ذاتی و شدّت و ضعف تعقلی میان مراتب متکثره حکمفرماست که می تواند از کثرت تشکیکی حکایت کند … (۴) و این بحث، خود بر مقدماتی استوار است ک ملاصدرا در تفسیر و اثبات آنها، نهایت کوشش را بکار برده است.
منابع و مآخذ :
۱٫ عرفان حافظ، استاد مرتضی مطهری، ص۸۸-۹۳٫ برای توضیح بیشتر به اصول فلسفه و روش رئالیسم مراجعه کنید.
۲٫ فلسفه عرفان، دکتر سید یحیی یثربی، ص۴۶۵-۴۶۶
۳٫ هرم هستی، ص۲-۱۳۱
همان،ص۱۷۵