خیر الامور اوسطها را تشریح نمایید و آیا در همه امور این حدیث باید مدنظر گرفته شود؟
خیر الامور اوسطها را تشریح نمایید و آیا در همه امور این حدیث باید مدنظر گرفته شود؟
میانه روی به معنای رفتن در خط وسط که از دو طرف به یک فاصله است و دوری از افراط و تفریط است
جمله خیر الامور اوسطها از دیر زمان به عنوان قانون ثابت و ارزشی برای بشر شناخته شده بگونه ای که از یونانیان قدیم نیز در فلسفه اخلاق مضمون آن نقل گردیده و در قرآن نیز ریشه دارد آنجا که لقمان به فرزندش سفارش نموده فرزندم در مشی و حرکت (اعم از راه رفتن و زیست نمودن) خویش میانه رو باش. واقصد فی مشیک (۱)
چنانکه امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام نیز به فرزندشان امام مجتبی علیه السلام فرمودند: در عبادت و زندگی میانه رو باش. اقتصد یا بنی فی معیشتک واقتصد فی عبادتک(۲)
از این رهگذر رعایت اعتدال و میانه روی و پرهیز از هر گونه افراط و تفریط و تندروی و کندروی در مقررات دینی امریست مطلوب.
ولی تشخیص نقطه افراط و تفریط و معرفت موضع اعتدال در همه موضوعات، از گستره دانش و فهم بشری خارج است و تنها در پرتو عمل دقیق به احکام و مقررات دینی در میدانهای مختلف میتوان به آن دست یازید زیرا از سوی قانونگذاری وضع و تدوین گردیده که دارای دانش و علم گسترده و بیانتها است و به همه مواضع افراط، تفریط و اعتدال آگاه است.
استاد مصباح در این رابطه فرموده اند:خیر الامور خیر الامور
اینک باید به تعیین مرز مطلوبیت پرداخت. اگر در اعمال و رفتار و تکالیف میباید حد وسط رعایت گردد، این حد وسط کدام است و بر حسب کمیت و مقدار، میزان آن تا چه حد است؟ روشن است که تنوع فعالیتها و تکالیف و ظرفیتهای مختلف انسانها و توانمندی آنها به ما اجازه نمیدهد تا عدد ثابتی را معین کنیم و بگوییم این میزان و مقدار، حد وسط و مرز مطلوبیت این فعالیتهاست.
لذا تعیین حد وسط، کاری دشوار است و نیازمند بحث میباشد و به سهولت نمیتوان گفت که حد وسط و مطلوب کدام است؛ مثلاً حد وسط و مطلوب در خوردن آن است که نه چندان بخور کز دهانت بر آید، نه چندان که از ضعف جانت برآید. اما این سخن بدین معنا نیست که طی عملیات آماری، میزان متوسط غذای انسانها را به دست آوردهایم و همان مقدار متوسطی از غذا که انسانها میخورند ـ مثلاً ۵ کیلوگرم درروز ـ برای هر انسانی لازم است!
بی تردید تعیین چنین میزانی نه به جا و نه ممکن است؛ چه، حالات غذایی و مزاج اشخاص و نوع فعالیتی که افراد انجام میدهند و… از جمله عوامل مؤثر در تعیین میزان غذای مصرفی است، که این عوامل معمولاً در یک نفر نیز ثابت نیست تا چه رسد به تمام انسانها؛ لذا باید بگوییم هر کسی یک حد وسط متناسب با خودش دارد و حد وسط در این مقام یک پدیده کمی ثابت نیست تا بگوییم برای همه انسانها این مقدار غذا مطلوب است و کمتر و بیشتر از آن نامطلوب. حد وسط، مرز بین کم خوری و پرخوری است؛ ولی نمیتوان گفت حد وسط یک کمیت خاص و معین است. حتی افرادی که از قاعده حد وسط در اخلاق و فضیلت سخن میگویند، چنین برداشتی از این قاعده نداشته و ندارند و این گونه برداشتها را غلط میشمارند. منظور از حد وسط، یک کمیت خاص نیست. منظور آنست که به هر کار خوب و پسندیدهای به میزانی بپردازیم که از فعالیتهای دیگر باز نمانیم، و از طرف دیگر نیز، حداقل باید به مقداری آن را انجام داد که مؤثر باشد؛ نه آن قدر کم و ناچیز که هیچ تأثیری نداشته باشد.
بنابراین قاعده حد وسط، به صورت اجمال مورد پذیرش است و ملاک فضائل و ارزشهای اخلاقی میباشد؛ اما در صورتی مفید است که میزان و مقدار آن تعیین گردد و تعیین این مرز و مقدار کاری بس دشوار است و بر حسب مورد با ابزارهای خاص میتوان میزان آن را مشخص نمود. در برخی موارد با استناد به دلیل عقلی میتوان این میزان را تعیین کرد. در برخی موارد دیگر با تجربه و آزمایش علمی میتوان این میزان را تشخیص داد. در مواردی نیز باید از ادله نقلی و تعبدی کمک گرفت و چه بسا مشارکت دلیلها برای تعیین دقیق آن لازم آید؛ مثلاً برای برخی سنین، با استفاده از آزمایشهای پزشکی و بهداشتی میتوان میزان و کیفیت غذای مورد نیاز کودک را معین کرد تا موجب ضرر نشود. در این گونه موارد علم میتواند به ما کمک کند. در بسیاری از موارد نیز علم به کار نمیآید و باید به سراغ راههای عقلی و نقلی رفت؛ مثلاً میزان عبادت لازم برای انسان را نمیتوان از طریق یافتهها و استدلالهای علمی تعیین کرد. در این گونه موارد باید معیار مطلوبیت را از وحی و شرع مقدس گرفت و شارع، تنها مقامی است که لیاقت تعیین حد وسط را دارد.
بنابراین حد وسط، میتواند معیار فضیلت باشد؛ ولی تعیین حد و مرز آن ساده نیست و غالباً نمیتوان حد مطلوبیت را با استناد به کمیتهای آماری و اموری از این قبیل تشخیص داد. خلاصه سخن آنکه قاعده حد وسط قانونی تام است؛ ولی استثناهایی هم دارد. از طرفی نیز تعیین مرز و میزان مطلوبیت بر اساس این قاعده، بسیار مشکل است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ لقمان ۱۹
۲ـ بحار ج ۷۱ ص ۲۱۴