از بازی زندگی چه میدانید؟

در این بازی برنده ای مقتدر باش نه شکست خورده ای در انتها

0 213

بازی زندگی

اغلب مردم فکر میکنند زندگی میدان جنگ است ولی اینطور نیست؛زندگی فقط یه بازی ساده است هرچند بدون آگاهی از قوانین معنویت نمیتوان دراین بازی موفق شد
عهدقدیم و عهدجدید به طور شگفت انگیزی قوانین بازی زندگی را شرح میدهند ((زندگی بازی بزرگ داد و ستد است)) دراین جهان هرچه بکاری درو خواهی کرد یعنی هرعملی که فردی انجام میدهد و هرکلامی که بر زبان می آورد به او بازمیگردد اگر نفرت بورزد،مورد نفرت قرارمیگیرد اگر عشق بورزد،دیگران به او عشق میورزند
اگر از دیگران انتقاد و عیب جویی کند،دیگران از او انتقاد و عیب جویی خواهند کرد و نیز تخیل افراد نقش بسزایی در زندگی آنان ایفا میکند((قلب و ذهنتان را باجدیت تمام حفظ کنید تا از مقوله ی زندگی جدانشوید)) منظور این است که هر آنچه فردی در ذهن خود تصورمیکند دیر یا زود در زندگی اش ظاهرمیشود

کسی بود که همیشه از ابتلا به بیماری خاصی هراس داشت،آن بیماری بسیار نادر بود ولی او پیوسته تصور میکرد که به آن مبتلا میشود و درباره آن بیماری تحقیق و اطلاعات جمع اوری میکرد،تا اینکه علائم بیماری در جسمش ظاهر و منجر به مرگ او شد در واقع آن زن قربانی تصورات موهوم خود شد پس تا اینجاآموختیم که برای برنده شدن دربازی زندگی باید قوه تخیل خود را پرورش دهیم کسی که قوه تخیل خودرا به گونه ای پرورش داده که همواره در تصورات خود مثبت بیندیشد،میتواند در زندگی خود به خواسته هایش برسد این خواسته میتواند شامل:سلامتی.عشق.ثروت.دوستی ویا هرآرمان بزرگ دیگر باشد یونانیان قدیم میگفتند((خودت را بشناس))

ذهن ما از سه قسمت تشکیل شده است:
نیمه هشیار(ناخودآگاه)
هشیار
کاملاهشیار(فراخود)

ذهن نیمه هشیار،قدرت محض بدون جهت است پس به جهتی میرود که در آن هدایت میشود هرچه انسان عمیقا احساس یا به وضوح تجسم کند، ذهن نیمه هشیار را تحت تاثیر قرارمیدهد و حتی کوچکترین جزئیات آن به وقوع می پیوندد مثلا خانومی بود که در کودکی تجسم میکرد《بیوه》است و همیشه لباس سیاه میپوشید و تورسیاهی برسر خود می انداخت،مردم گمان میکردند او بسیار زیرک و بامزه است؛این دختر در جوانی بامردی ازدواج کرد که بسیار عاشقش بود اما پس از مدت کوتاهی همسرش مرد و او بیوه شد به ناچار تا سال های متمادی لباس مشکی پوشید و تورسیاه برسرگذاشت تصور این دختر از خودش به عنوان یک بیوه، ذهن نیمه هشیارش را تحت تاثیر قرار داده بود و زمانش رسیده بود که تصوراتش تحقق یابند.

ذهن هشیاری برتر یا فراخود،همان طرح الهی زندگی است که در وجود هرانسانی وجود دارد و ازجمله ی برترین آرمان ها و عرصه ی الهی به شمار می آید
((این همان جایی است که فقط تو میتوانی در آن قرارگیری و هیچکس دیگری نمیتواند و کاری است که فقط تومیتوانی انجام دهی و هیچکس دیگری قادر به انجام آن نیست)) این همان سرنوشت واقعی انسان است که از عقل و هوش نامتناهی او سرچشمه میگیرد با همه این احوال،بسیاری از مردم بدون اطلاع از سرنوشت واقعی خود برای به دست اوردن چیزهایی میکوشند که به آن ها تعلق ندارد و در نهایت به شکست و نارضایتی میرسند

برای مثال خانومی آمد و درخواست کرد تا برای او دعا و شفاعت شود تا با آقایی (الف_ب مینامیم)که بسیار عاشقش است ازدواج کند به او گفته شد اینکار خلاف قانون معنویت است ولی برایت دعا میکنم تا باکسی که مصلحت خداست و او برایت میخواهد ازدواج کنی سپس به او گفته شد(( اگر این مرد به تو تعلق داشته باشد هرگز آن را از دست نمیدهی وگرنه باهمترازش ازدواج خواهی کرد نه با او)) این زن اغلب اوقات اقای(الف_ب) را ملاقات میکرد ولی در ارتباطشان هیچ تغییر مثبتی رخ نمیداد تا اینکه روزی تلفن کرد و گفت:آیا میدانی در هفته گذشته نظرم اندکی به این مرد تغییر کرده و دیگر برایم چندان جالب نیست؟
به او گفت شد که این خواست خداست و شوهر آینده ی تو شخص دیگری خواهد بود
پس از مدتی شخص دیگری عاشق این دخترشد به گونه ای که او را زن آرمانی خود و مناسب ازدواج باخود دانست و آنچه را که این خانوم از اقای(الف_ب)انتظار داشت،این مرد برای او براورده کرد این موضوع نشان دهنده ی قانون جایگزینی است یک ایده درست جایگزین ایده ای نادرست میشود بنابراین به شکست یا زیانی منجر نشد.

مقام ملکوتی خدا را باور داشته باشید سپس از او عدالت بخواهید که همه این ها برای شما نعمت است ملکوت،قلمرو ارزوهای درست یا الگوی الهی است و در بازی زندگی《کلام》 نقش رهبری انسان را دارد بسیاری از افرادباکلام نابه جای خود،زندگی خویش را به مصیبت کشانده اند مثلا روزی زنی سوال کرد که چرا زندگی او در تنگناست؟
او روزی دارای خانه ای با زیباترین وسایل درآن بود ولی هرموقع از اداره ی آن خسته میشد پیوسته میگفت((دیگر از همه چیز خسته شده ام کاش میشد در یک صندوق(لانه/خانه کوچیک) زندگی کنم پس او با کلام خود لانه ای برای زندگیش ساخته بود که بعدها در همان صندوقی که خواسته بود زندگی کرد و تمام مال و ثروتش از بین رفت ذهن ناخودآگاه یا نیمه هوشیار با کسی شوخی ندارد و مردم اغلب با شوخی های خود تجربه های تلخی را در زندگیشان به دست می آورند خوشبختانه این قانون در جهت عکس نیز عمل میکند ینی میتوان با تصویر ذهنی خود فقر را نیز به ثروت تبدیل کرد برای مثال روزی خانومی آمد تا در حق او دعا شود که ثروتمند شود او گفت در زندگی خود هشت دلار بیشتر ندارد پس به او گفته شد:((بسیار خوب ما به این هشت دلار برکت میدهیم تا چند برابرشود همانطور که خداوند نان ها و ماهی هارا برکت داد تا هزاربرابر شود)) همه انسان ها قدرت فزونی بخشیدن،برکت دادن،شفادادن و ثروتمند شدن را دارند زن پرسید:حالا چه کاری انجام دهم؟
پاسخ گرفت که از الهامات قلبی خود پیروی کن ایا رفتن به جایی یا انجام کاری به دلت نیوفتاده است؟؟
زن گفت:نمیدانم چرا چیزی مرا در درونم به سمت خانه ام شوق میدهد و تمام پولم فقط به اندازه کرایه ماشینی است که مرا تاانجا ببرد خانه ی آن زن در شهر دور افتاده ای واقع بود هرچند منطق میگفت همینجا در نیویورک بمان و کارکن تا وضع مالیت خوب شود بااین وجود به او گفته شد فورا به ندای قلبت گوش کن و به سمت خانه ات برگرد و این کلمات به او گفته شد:

ای خداوند در بی نیازی و توانگری ها را بر این زن بگشا در برابر آنچه به او الهام کردی مقاومت نمیکند و به دنبال همان میرود و از او خواسته شد مرتبا این جمله را تکرار کند او آنجارا ترک کرد و در شهر خود به دیدار یکی از دوستان قدیمی خانوادگی خود رفت و از طریق همین دوستش به طور شگفت انگیزی صاحب هزاران دلار شد همیشه نعمت های فراوانی پیش روی انسان است و این نعمات تنها از طریق آرزو اعتقاد یا جاری شدن کلام برزبان دست یافتنی است
خود فرد باید اولین قدم را بردارد (در انجیل متی:۷۷ :بخواهید تا خواسته ی شما اجابت شود بجویید تا بیابید در بزنید که بی شک آن در به روی شما گشوده خواهدشد)
(درقرآن کریم: بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا)میبینید؟ ذات لایتناهی پروردگار همیشه آماده است تا آرزوهای کوچک یا بزرگ انسان را برآورده سازد،هر آرزوی نهان و آشکاری یک نیاز و خواسته است در خیلی از موارد در زندگی خود از برآورده شدن غیرمنتظره ی آرزویی تعجب کرده ایم مثلا یکبار در یک عید همانطور که داشتم از پشت ویترین مغازه ی گل فروشی گل های رز زیبا را تماشا میکردم آرزو کردم ای کاش کسی برایم یک شاخه از آن گل های زیبا را بیاورد و یک لحظه در ذهنم تصور کردم که از آن گلها برایم فرستاده اند هنگام عید دوستم یک دسته از آن گل های رز زیبا و دوست داشتنی برایم فرستاد،پس روز بعد از او تشکر کردم و گفتم این گل های رز زیبا درست همان گل هایی بودند که آرزویشان کردم او گفت: (ولی من گل زنبق فرستادم نه گل رز!)

گل فروش در فرستادن سفارش اشتباه کرده بود اشتباه او ناشی از اعمال قانون الهام من به او بود و من باید صاحب گل رز میشدم هیچ چیز جز شک و تردید و ترس نمیتواند میان انسان و آرزو و خواسته های قلبی اش فاصله بیندازد وقتی انسان بتواند بدون هیج تردیدی آرزو کند بی شک آن آرزو دست یافتنی خواهد شد
تنها دشمن هر انسانی ترس است ترس از فقر،ترس از نافرجامی،ترس از بیماری،ترس از دست دادن بنابراین میبینیم که ایمان و اعتقاد را باید جانشین ترس کنیم زیرا ترس ایمان وارونه است ترس یعنی ایمان به شَرو بدی ها به جای ایمان به خیر و خوبی ها

چهاراثر/فلورانس اسکاول شین

چند جمله از این نویسنده

ارسال یک پاسخ

توجه داشته باشید: آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نظر شما پس از تایید مدیر منتشر خواهد شد.